گام های عاشقی

حالا زمان زیارت یار فرا رسیده بود. وقتی که در مسجد شجره لبیک گفتیم و عاشق شدیم چیزی جز یار نباید دید، نباید شنید، نباید فهمید، نباید بویید، آخر رسم عاشقی این است که هر چه که رنگ غیر معشوق دارد باید به کناری زد تا بتوانی به معشوقت برسی. معشوق برایت شرط هایی گذاشته است تا بداند آیا واقعا عاشقی؟ آیا واقعا او را می خواهی یا از روی تنوع ...

ادامه مطلب ...

عمره یعنی عمر دوباره

به نام خدا عمره یعنی عمر دوباره عمره یعنی دیدار چند فرشته در مدینه عمره یعنی دور خداگشتن عمره یعنی به آغوش خدا رفتن عمره یعنی سعی برای پاک شدن عمره یعنی دوباره متولد شدن عمره یعنی صفای دل دادن عمره یعنی لبیک با عزیز فاطمه گفتن این سفر خیلی زیباتر و خاص تر از این چند بیتی است که ذهن من ساخته . عمره سفر به نوراست. سفری ...

ادامه مطلب ...

خدايا واقعا بيدارم ؟

( بنام خداوند هستی آفرین) با صداي روحاني كاروان، آقاي مجيدي كه مي گفت )بچه ها سرهاتون پايين بيندازيد ،به ياد پدر و مادر و همه كساني كه با اشك شما را بدرقه كردند وكساني كه به گردن شما حق دارند وهمه ملتمسين دعا باشيد).به خودم آمدم، تنها صداي زمزمه مدير كاروان حاج آقاي رضايي را شنيدم كه از خداوند براي اينكه يكبار ديگر توفيق زيارت ...

ادامه مطلب ...

گم شدن در غربت غریبه ها

درست شبیه داستان مکرر کودکی هایم بود. وقتی در ازدحام کوچه و بازار دست مادرم را لحظه ای رها می کردم و در چشم بر هم زدنی گم می شدم. هراسان به این سو و آن سو می دویدم و با چشم های خیس از اشک در میان چهره هایی که تا لحظه ای پیش آشنا بنظر می آمدند، به دنبال مادرم می گشتم. طولی نمی کشید که مادر را در گوشه ای می یافتم. آرام و باوقار، مرا با ...

ادامه مطلب ...