خاطره ای از علی شاداب نیک مدیر کاروان های دانشجویی
امید پدر و مادرها به تحول روحی دانشجویان در عمره است

۱۳۸۹/۱۱/۱۲ ۱۶:۲۹:۰۰



امروز هنگامی که به ستاد عمره دانشجویی مراجعه نمودم از من خواسته شد که یکی از خاطرات سفر خود را بازگو کنم.خیلی فکر کردم از کجا شروع کنم.ولی هر چه کردم نتوانستم خاطره خاصی را بیان کنم چون تمام سفرهای من پر از خاطرات توام با گریه و خنده دانشگاهیان بوده است.
اولین سالی که از من دعوت شد که با دانشجویان به سفر عمره مشرف شوم دائما در این فکر بودم که چگونه باید خودم را برای همراهی با قشر جوان آماده کنم.اشتیاق خاصی داشتم. سال 82 اولین سفر عمره دانشجویی من بود. در طی این چندسال که در خدمت زائرین بودم از لحظه ای که وارد ستاد عمره شدم تا مدارک دانشجویان را تحویل بگیرم چشمم به دانشجویانی افتاد که با هیجان خاصی در حال تحویل مدارک خود بودند و خوشحال از اینکه در این مهمانی پذیرفته شده اند و از طرف دیگر نگاه اشکبار آنهایی که در قرعه کشی پذیرفته نشده بودند و تقاضای اعزام به عمره را داشتند.
جلسات آموزشی هیجان خاص خودش را دارد. هنوز جلسه شروع نشده سوال های زیادی از سوی دانشجویان مطرح می شود:" ساعت پرواز چند است؟اول مکه می رویم یا مدینه؟و..." طبق معمول دانشجویان شیطنت های خاص خودشان را هم دارند.روحیات پاک و مختص  سن جوانی آنها در طول سفر بیان کردنی است. وقتی خنده و گریه توامان می شود شور و معنویت، عبادت و نشاط جوانی.
روز پرواز، لحظه وداع دانشجویان از پدر و مادرشان که عده ای از آنها هنوز خودشان به عمره مشرف نشده اند و با اظطراب می گویند:" حاج آقا سعی کنید پسرم بهره کافی از این سفر را ببرد، من پول سفر را به سختی فراهم آورده ام به این امید که جوانم متحول شود. بعضی از زائرین بار اول است سفر را به تنهایی تجربه می کنند.داخل هواپیما دانشجویان سرگرم صحبت، بعضی ها توی فکر، بعضی قرآن به دست و عده ای مشغول ذکر...
اولین زیارت مسجدالنبی، اشک شوق، اولین حضور در بقیع، قدمهایی که آهسته برداشته می شود و اشک هایی که در غربت مدینه ریخته می شود.
اما از همه سخت تر وداع دانشجویان از مدینه است. مگر می شود شهر پیغمبر(ص) را به همین زودی وداع کرد. دانشجویان سپید پوش جامه بندگی به تن کرده اند و هر کس سر به دامان گذاشته و درحال گریستن است.
مسجد شجره، صدای لبیک در جای جای صحن طنین انداز شده و همه چشم انتظار رسیدن به بیت العتیق هستند. یاد اولین سفر خودم در سال 75 می افتم.کم کم  لحظات وصال نزدیک می شود. پشت دربهای مسجدالحرام نشسته ایم. پس از توضیحات روحانی کاروان وارد مسجد الحرام می شویم. سرها همه پائین، نگاهی به کعبه و سپس سجده شکر به درگاهش، توصیف این لحظات در قالب کلمات نمی گنجد...
 به زودی بانگ الرحیل را می زنند و اتوبوس ها جلوی درب هتل و خداحافظی از بلدالحرام ...
پایان پیام.اجاقی

ارسال نظر