براساس خاطره ای از علیرضا غفارخمسه مدیر یکی از کاروان های دانشجویی
یا رسول ا.. مهمانت را دریاب

۱۳۸۹/۱۱/۱۰ ۱۵:۴۳:۰۸

علیرضا غفار خمسه از مدیران کاروان های دانشجویی است. در موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام(ره) فعالیت می کند.از سال 82 تا 87 مدیریت کاروان های اساتید،دانشجویان دختر و  متاهلین را داشته و جریان زیر یکی از خاطرات او در سفر با اساتید است.
یکی از روزهای آخری که در مدینه بودیم نزدیک ظهر از اتاق یکی از اساتید به من تلفن زدند، داروی ضد حساسیت می خواستند.گفتم دارم، گفتند می آئیم می گیریم.چند دقیقه بعد پسر استاد تلفن کرد و گفت حال مادرم خیلی بد است؛ به معاون کاروان گفتم آمبولانس خبر کنید و خودم با عجله به طبقه هفتم رفتم. دیدم آن خانم را تا جلوی آسانسور آورده اند و خوابانده اند آنجا. استاد آشفته بود حتی فرصت نکرده بود دمپایی بپوشد. یکی از خانم ها گفت:" فشارش خیلی پائین است." آمبولانس هنوز نیامده بود پتو آوردند و خانم را تا پائین آوردند. وسط خیابان دویدم و یک تاکسی گرفتم. خودمان را به درمانگاه جمعیت هلال احمر ایران در هتل شُرفه رساندیم. دکتر گفت:" اگر چند دقیقه دیرتر رسیده بودید مریضتان به کما می رفت، حالا هم خیلی امیدوار نباشید."
استاد همان جا نشست روی زمین. خیلی نگران همسرش بود. من هم ناراحت بودم به یاد بچه هایشان افتادم که وقتی مادرشان را توی ماشین می گذاشتیم گریه می کردند. یادم بود که این زن و شوهر و فرزندشان در آن چند روز مدینه حال و هوای معنوی خوبی داشتند؛ خودشان می گفتند انگار تازه متولد شده ایم..
  تو همین فکرها بودم که خودم را بیرون درمانگاه دیدم. یکباره از بین هتل های سر به فلک کشیده مدینه، گلدسته های مسجدالنبی را دیدم. اشک توی چشم هایم حلقه زده بود. گفتم:" یا رسول ا.. !خودت مهمان دعوت کرده ای، خودت هم سالم برش گردان."
دلم شگسته بود.پیش خودم گفتم من نمی دانم به بچه های این خانم چه جوابی بدهم، یا رسول ا.. مهمانت را دریاب...
کمی که آرام شدم برگشتم.کادر پزشکی اعلام نمودند:"حال آن خانم بهتر شده"، استاد خوشحال بود و من هم  خدا را شکر کردم و خوشحال شدم و از پیامبر مهربانی ها تشکر کردم.
پایان.اجاقی

ارسال نظر