دل نوشته های دانشجویان از سرزمین وحی /۵

۱۳۸۸/۱۰/۲۶ ۱۴:۲۲:۲۸

سيده فاطمه يوسفي

امشب براي اولين بار است كه قدم درحرم مقدس پيامبر(ص)مي گذارم. قدهايم سست و پاهايم مي لرزد. هنوزباور ندارم كه من هم به اين مهماني دعوت شده ام. دلشوره عجيبي دارم. نمي دانم پيامبر جواب سلام اين بنده گناهكار را مي دهد يا نه،امّابالاخره وارد مسجد النبي شدم .

اولين نماز جماعت را در مسجد النبی(ص)خواندم. بعد از نماز نشستم و باخودم فكركردم.فکر کردم به اين كه خيلي ها آرزوي حضور در اين مسجد را دارند و خيلي ها هم از دنيا مي روند و اين جا را نمي بينند.حال و هواي عجيبي بود.تمام خاطراتی كه در اين سفر اتفاق افتاد غيرقابل وصف است.بايد آنجا رفت و از نزدیک شاهد آن همه عظمت بود.

از حرم بيرون آمدم به آسمان نگاه كردم با خودم گفتم:" آسمان اينجا چقدر پرستاره است"

بعد از بازگشت از مدینه یک جمله را با خودم تکرار می کنم:

«يافاطمه من عقده دل وانكردم»

«گشتم ولی قبرتو را پيدا نكردم»                                              

ارسال نظر