تو را به وسعت دریا دوباره باید خواست...

۱۴۰۲/۰۳/۰۲ ۱۳:۴۸:۱۹

آمده بودم که تو را بیابم، غافل از اینکه خود پیش تر در محبت وسیع تو گم شده بودم!به پا بوسی ات قدم نهاده بودم، نمی دانستم که دانستن داغت از پای خواهد انداخت مرا...

تو را دوباره باید دید

تو را دوباره باید جست

تو را به وسعت دریا

دوباره باید خواست

حسین!

"یادت چون کنم که خود همه یادم

من خرمنِ نشانِ خویش فرا باد نهادم

یادی و یادگاری و در یافتن خود یاری..."

آمده بودم که ترا بیابم، غافل از اینکه خود پیش تر در محبت وسیع تو گم شده بودم

به پا بوسی ات قدم نهاده بودم، نمی دانستم که دانستن داغت از پای خواهد انداخت مرا...

بدنبال سر بی نشانت آمده بودم، که خود هوش و سر باختم از نوازش خاک تب دار کرب و بلایت...

گفتم از دیارت کفنی چاره کنم، برای روز عزیمت خود

سراغ شاه بی کفنم دادند، خجالت ماند و ندامتی بر زمین مانده...

در جستجوی آب شفا بخشی از فرات نامی بودم، دردهایم دهان بستند چون قصه ی غصه دار دردانه هایت شنیدند...

آسمان این شهر را غروبی نیست، آن گونه که داغ ترا پایانی

و عاشقان ترا شماری، آن گونه که شعاع تجلی ترا انتهایی

و به راستی بر کدامین روایت شهادتت باید گریست؟!

بر شمار نیزه های بی وفایی و گستاخی برّان سر به فلک کشیده اش؟!

یا بر جهل مرکب ظاهر پرستانِ بی باطنِ انسان نمایش؟!

به پیش که می نگری تویی و به پشت که چشم میدوزی عباست...

و من در دریای بین الحرمین ات... در تلاطم

به تو که می رسم دلم هوای عباس می کند

و به عباس که می رسم، دلشوره ی ترا دارم...

و چیست حکایت این فاصله ی به ظاهر کوتاه و مسیر به غایت طویل!

و به حق که در پیشگاه خورشید گونه ات

چه می توان خواست وقتی که نور تو ذره ذره ی وجودم را، پیش از آن که خود بدانم، شعله ور و روشن ساخته است

یا ولی الّله... تو خود بنویس بر کتیبه ی سرنوشتم هر آن چه خیر من است و رضای خدایت

جلال فهیم پور،دانشجوی دانشگاه صنعتی امیرکبیر تهران

تاریخ اعزام: 12 بهمن 1401

نفر اول بخش دل نوشته مسابقه چراغ هدایت،ویژه بیست و سومین دوره عتبات دانشگاهیان

ارسال نظر