دل نوشته دانشجویی؛
دل جا گذاشتن در کربلا از آداب زیارت است...

۱۳۹۷/۰۴/۲۵ ۱۰:۰۷:۴۱

فروردین امسال وقتی از اولین سفر کربلا برمی گشتم، دلم گوشه گوشه خاک این سرزمین جاماند. گفتم حتما بدون دل، زندگی سخت می شود و شد.

خانه دل

فروردین امسال وقتی از اولین سفر کربلا برمی گشتم، دلم گوشه گوشه خاک این سرزمین جاماند. گفتم حتما بدون دل، زندگی سخت می شود و شد. مثل کسی که خانه اش را رها کند و به غربت سرازیر شود. مثل عاشقی که از معشوق جدا شود، مرا از این سرزمین می بردند و نمی خواستم.

چند ماه بعد که اتفاقی فهمیدم که سفرهای دانشجویی در راه است، ذوق زده و با هیجان ثبت نام کردم. بی خبر از همه، اما گوشه قلبم غوغا بود. صبحی که بیدار شدم و چشمم به نتیجه قرعه کشی افتاد، انگار که به غریبی خبر داده باشند بناست به خانه برگردی، خوشحال شدم.

کنار اسمم نوشته بودند "زائر ذخیره" اما مهم نبود. می دانستم می شود. می دانستم می آیم. خاندان شما مهربان تر از این حرف هاست که به قلبِ بیمار از فاصله رحم نکند. اصلش مهربانی شما بیشتر از این حرف هاست که درد عاشقی به جانمان بیفکنید و مرهمش را که وصال باشد دریغ کنید.

دل جا گذاشتن آداب زیارت است. راهِ برگشت است.

قتلگاه

وقتی در عرفه اینطور عاشقانه و آنقدر عمیق به حقیقت ایمانت و عهد قلبت و خالص بودن توحیدت با اعضا و جوارحت قسم می خوری.وقتی به شکاف راه های نفست، به محل رشته های اعصاب گردنت، به رگ وتینت، به سربندهای مفاصلت، به گوشت و خون و پوست و ورید و شریان و استخوانت و... قسم می خوری به اعتقادی که در قلبت داری، هیچ عجیب نیست که در عاشورا، اینطور عشق بازی کنی و بند بندِ اعضایت را، اینجا در قتلگاه، می گذاری در میدان.

انگار که پای درستی و راستی قسم هایت را امضا کنی که شمر روی سینه ات نشسته و راه نفس را بسته و تیغ به گلو گذاشته و رگ گردن را می بُرد و زخم پشت زخم به گوشت و پوستت می نشیند و انگار که بخواهی تا آخرِ قَسَمَت بمانی و سُم اسب به استخوان های بدنت هم رحم نکند. آری! قسمِ حسین(ع) اینچنین است. هر چه دارد می دهد. حسین(ع) برای اینکه نشان بدهد از این دنیا هیچ نخواسته و هیچ با خودش نمی برد جز حد بی نهایتی از عشق، نه پیراهنِ تن، که خودِ تن را هم تا بند بندِ آخرش، فدا می کند.

مرجان رضازاده دانشجوی گیلان

ارسال نظر