و چه مي‌داني بقيع كجاست؟

۱۳۸۹/۰۹/۱۵ ۱۲:۵۵:۱۱


شما زيارت جامعه را در مشاهد ديگر مي‌خوانيد، اما آن‌طور كه در بقيع زيارت جلوه مي‌كند در مشاهد ديگر ظهوري ندارد. در فرازهاي نوراني زيارت جامعه عرض مي‌كنيم: شما اي اهل‌بيت نبوت محدق به عرش بوديد، محيط به عرش «الله» بوديد، در آن جايگاه رفيع منزلت داشتيد، و خدا بر ما منت نهاد شما را از عرش به فرش آورد، در بين مردم هستيد، «ذكركم في الذاكرين و اسماءكم في الأسماء و اجسادكم في الاجساد و ارواحكم في ارواح و انفسكم في النفوس و آثاركم في الآثار و قبوركم في القبور، فما احلي اسمائكم و اكرم انفسكم و اعظم شأنكم و اجلّ خطركم و اوفي عهدكم و اصدق وعدكم» شما در بين مردميد، بدن‌هاي شما در بين ابدان است، نام‌هاي شما در بين نام‌هاي ديگران است، آثار شما در بين آثار ديگران و قبرهاي شما هم در بين قبور است.
در ساير مشاهد اين جمله «قبوركم في القبور» (قبور شما را با ديگران يكسان كردند) خيلي جلوه ندارد، زيرا قبور آنها از قبور ديگران ممتاز است، ولي در بقيع وقتي انسان كنار اين قبور مطهره قرار مي‌گيرد، مي‌بينيد چنين است. «فما احلي اسماؤكم» چقدر نام شما شيرين است. خوب اگر كسي نام حسن بن علي(ع) را ببرد، نام علي بن الحسين(ع) را ببرد، نام محمد بن علي(ع) را ببرد، نام جعفر بن محمد(ع) را ببرد و لذت نبرد، نمي‌تواند بگويد نام شما چقدر شيرين است، قبر شما چقدر پرجاذبه است، اثر شما چقدر شيرين است.
 مبادا بدون خلع نعلين وارد حرم مطهر ائمّه بقيع بشويد. به اين زائران عزيز كه از يك كشور فداكار شيعه آمده‌اند بفرماييد ادب و احترام بقيع در اين نيست كه خود را به قبر بيندازيد، وقتي وارد مي‌شود بعد از اذن دخول، بايد كفش را همين دمِ در، بيرون آوريد، آهسته آهسته قدم برداريد، تا شيريني اين جمله‌ها را احساس كنيد. به ما گفتند وقتي در كنار اين قبور رسيديد و مي‌بينيد با ساير قبرها يكسانند بگوييد: «و اكرم انفسكم و اعظم شأنكم و اجلّ خطركم و اوفي عهدكم و اصدق وعدكم» و آن‌گاه مي‌گوييم: «كلامكم نور و امركم رشد و وصيتكم التقوي و فعلكم الخير»، حرفتان نور است. «و عادتكم الأحسان و سجيّتكم الكرم»، شما نوراني هستيد، حرف‌هاي روشنگرانه داريد و فطرت و سجيه شما كرم و بخشش است، بنابراين ما با ديگران فرق داريم. با ما چند كلمه حرف بزنيد.
 آن بزرگواران گاهي در رؤيا با آدم حرف مي‌زنند، گاهي در بيداري. اگر كسي در خود احساس تغيير حالت كرد بداند كه ائمه بقيع(سلام الله عليهم) با او حرف زده‌اند، و اگر كسي در خود حالي نديد، نا اميد نباشد. يك راه است و ديگر هيچ، و آن اشك «و سلاحه البكاء».
 يك ميليون نفر آمدند و زيارت كردند و رفتند، آيا ما هم بايد اين چنين باشيم، ما با همه مردم روي زمين فرق داريم. تنها كشوري كه ولايت علي و اولاد علي(ع) در آن است، كشور ماست. تنها كشوري كه به عشق شهادت آزاديش را تضمين كرده است، كشور ماست. ما آمديم بدون شنيدن حرف اينها برگرديم؟ بدا به حال ما كه چيزي نشنويم و برگرديم! حرف آنها از دل برمي‌خيزد، آن كه حرف را با دل گرفت با دل‌ها سخن مي‌گويد «نزل به روح الامين علي قلبك لتكون من المنذرين». او هم با دل‌ها سخن مي‌گويد. اگر تغييري در خود ديديد بفهميد حضرت با ما سخن گفت، اگر تغييري در حال‌مان ديديم بايد بفهميم كه بقيع با ما سخن گفته و اگر تغييري پيدا نشد بناليد تا تغيير پيدا بشود.
 آن كه نگذاشت ما حرف ائمه را بشنويم كيست؟ يا شيطان درون است يا شيطان بيرون. آن چه نگذاشت ما اين نور را احساس كنيم كيست؟ يا نفس امّاره است يا ابليس. خوب اگر خواستيم بر اين دشمن پيروز بشويم چه كنيم؟ اينجا كه جاي توپ و تانك نيست، دشمن بيرون را با سلاح گرم مي‌شود از پا در آورد، اما نفس امّاره را با كدام اسلحه از پا در بياوريم؟ «و سلاحه البكاء» ناله و جزع و شيون انسان را فاتح مي‌كند، زيرا اگر كسي ننالد كه پيروز نمي‌شود، و اگر پيروز نشد به طور عادي مي‌آيد، به طور عادي برمي‌گردد؛ حدّاكثر آن است كه آن را به جهنم نبرند. آن كفاري كه دسترسي به اين معارف اسلامي ندارند و در دورترين نقاط عالمند آنها را به جهنم نمي‌برند، نسوختن كه هنر نيست. انساني كه اهل دنياست گرفتار قساوت دل و جمود عين است، پس از اين فرصت حدّاكثر استفاده را بكنيد.
پایان پیام.اجاقی
http://www.labbaik.ir/fa/?page=news&newsID=20414

ارسال نظر