۱۳۸۸/۱۲/۰۴ ۱۴:۳۶:۱۷
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی ستاد عمره دانشگاهیان به نقل از خبرگزاری فارس،حجتالاسلام والمسلمین محمد تقي محمديان، مدير واحد ترجمه پژوهشگاه علوم فرهنگي گفت: عمر كوتاه اما پربركت امام حسن عسكري (ع) را از جوانب گوناگوني ميتوان بررسي كرد و به طور كلي از چند منظر ميتوان به سيره عبادي، سيره اخلاقي و سيره علمي و همچنين سيره اجتماعي و سياسي امام حسن عسكري (ع) پرداخت.
*سيره عبادي
وي در تشريح سيره عبادي امام حسن عسكري (ع) گفت: امام (ع) بدون شك عابدترين فرد در زمان خود بود. براي اثبات اين موضوع ميتوان به عنوان نمونه به برخي از شواهد تاريخي در اين راستا اشاره كرد. در صفحه 508 جلد يك كافي آمده است: هنگاميكه امام (ع) در زندان معتمد عباسي بود، از زندانبان وي خواستند كه درباره امام روزانه گزارش دهد، زندانبان كه «علي بن جرين» نام داشت، پيوسته در گزارشهاي خود ميگفت: «امام روزها را روزه ميگيرد و شبها به اقامه نماز ميپردازد.»
وي در ادامه با اشاره به صفحه 513 جلد يك كافي افزود: همچنين برخي از عباسيان از «صالح بن وصيف» خواستند تا در زندان بر امام سختگيري كند. صالح نيز دو نفر از بدترين و سختگيرترين افراد خود را براي اين كار در زندان گماشت. پس از گذشت مدت كوتاهي، آن دو نفر منقلب و از سالكان راه حق شدند. صالح ميگويد به آن دو نفرگفتم، چه شده است؟ و امام را چگونه يافتيد؟ كه آن دو در جواب گفتند: «درباره مردي كه روزها روزه ميگيرد و شبها نماز برپا ميدارد و به جز در حال عبادت سخن نميگويد و به چيزي به جز آن مشغول نميشود، چه ميتوان گفت؟ وقتي كه به امام نگاه ميكرديم، از ترس برخود ميلرزيديم و از خود بياختيار ميشديم و دچار حالتي ميشديم كه قابل كنترل نبود.»
محمديان افزود: همچنين گاهي اوقات برخي از جاسوسان خليفه وقت عباسي شبانه به منزل امام ميرفتند و امام را در حال مناجات با خداي متعال ميديدند. در تاريخ اسلام هم كرامات و معجزات بسيار زيادي از امام ثبت شده كه گوياي مقام معنوي امام نزد خداست.
* سيره اخلاقي
وي كه دانشآموخته مقطع دكتراي دانشگاه علامه طباطبايي در رشته فلسفه است، در ادامه سخنان خود درباره سيره اخلاقي امام حسن عسكري (ع) اظهار كرد: امام داراي منزلت الهي و حسن سيرت خاصي بود. به شهادت تاريخ، امام حسن عسگري (ع) شخصيتي مقبول نزد همگان داشت و عامه و خاصه، دوست و دشمن و حتي عدهاي در دربار خليفه عباسي، مجذوب اخلاق امام حسن عسگري (ع) بودند.
وي افزود: اجازه بدهيد مطلبي از «قطب راوندي» را اين ارتباط نقل كنم. «راوندي» در كتاب «الخرائج والجرائح» مينويسد؛ «روزي جعفر بن علي الهادي برادر امام حسن (ع) از معتمد عباسي خواست تا منصب امامت را به وي بدهد. معتمد به جعفر گفت كه منزلت برادر تو (امامت) به دست ما نيست؛ بلكه وي جايگاهي الهي دارد و ما هرچه تلاش كرديم تا منزلت او را كاهش دهيم و امامت را از او بگيريم، نتوانستيم. يعني خدا نميخواست و امام حسن عسكري (ع) روز به روز اعتلاي شخصيتي پيدا ميكرد و خدا بر علم و عبادت و حسن او ميافزود و تو اي جعفر! اگر نزد شيعيان برادرت منزلت وي را داشته باشي، نيازي به نصب ما نداري و اگر در بين شيعيان از منزلت و اعتبار برخوردار نيستي و ويژگيهاي برادرت امام حسن (ع) را نداري، حكم ما هم براي تو كاري نميكند.»
محمديان ادامه داد: در صفحات 503 و 504 جلد نخست اصول كافي روايتي از «احمد بن عبيدالله» كه از وابستگان دربار عباسي و فرزند وزير معتمد بود، آمده است: «در سامراء هيچ كسي را از علويون مانند امام حسن عسگري (ع) نديدم و نشنيدم. وي در راه و روش و حركات و سكنات و در پاكدامني و عفت و نجابت و كرم، نزد خويشان و سلطان به گونهاي بود كه تمام بنيهاشم، ايشان را بر بزرگان و رهبران خود و بر وزرا و نويسندگان و سايرمردم مقدم ميداشتند.»
اين استاد دانشگاه در ادامه سخنان خود ادامه داد: شناساندن دين اسلام به پيروان ديگر اديان الهي از ديگر كرامات امام حسن عسگري (ع) است. از جمله اينكه راهب دير عاقول كه از بزرگان و دانايان مسيحي بود، هنگامي كه توصيفاتي از امام شنيد و از او شگفتيهاي بسياري ديد، مسلمان شد و هنگامي كه طبيب دربار بنيعباس از او پرسيد چرا از دينت دست برداشتي؟ پاسخ داد: «من مسيح را يا كسي همانند مسيح را يافتم و با دست وي مسلمان شدم»
*سخاوت
محمديان در خصوص سخاوت امام حسن عسگري (ع) گفت: انسان كامل وخليفه الهي تمام صفات الهي را متناسب با جايگاه وجودي خويش دارد. بنابراين امام كه مصداق انسان كامل و خليفه الهي است، بخشندهترين فرد روي زمين است و چنين نيست كه سخاوت و بخشش ائمه فقط مربوط به دوستان و شيعيان باشد؛ بلكه آنگونه كه اسناد تاريخي روايت ميكنند، ائمه به مخالفين خود نيز عنايت داشتهاند.
وي در اثبات اين گفته خود بيان كرد: «شيخ مفيد» در كتاب «ارشاد» ميگويد كه «محمد بن علي بن ابراهيم بن موسي بن جعفر كه واقفي مذهب بود، گفت: زندگي بر ما سخت شد و دچار تنگدستي شديم تا جايي كه پدرم به من گفت مرا نزد ابا محمد (امام حسن عسگري) ببر كه از فضل و بخشش وي بسيار شنيدهام. به پدرم گفتم كه آيا او را ميشناسي؟ پدرم گفت من هرگز نه او را ديدهام و نه او را ميشناسم. به سوي امام راه افتاديم. در راه كه ميرفتيم، پدرم به من گفت: اگر ابامحمد، 500 درهم به ما بدهد كه با 200 درهم آن لباس و با 200 درهم آن آرد و 100 درهم براي امورات زندگي مصرف كنيم، بسيا رخوب است. من نيز با خود گفتم اگر به من 300 درهم بدهد كه با 100 درهم مركبي تهيه كنم و با 100 درهم لباس و 100 درهم ديگر براي مايحتاج زندگي بسيار خوب است. وقتي به در خانه امام حسن (ع) رسيديم، ناگاه غلام امام از در بيرون آمد و گفت: علي بن ابراهيم و پسرش محمد وارد شوند. وارد شديم و سلام كرديم و بعد از تعارفات و خوش و بش متعارف، هنگاميكه ميخواستيم از نزد امام بيرون رويم، غلام امام كيسهاي به پدرم داد وگفت: 500 درهم است. 200 درهم براي لباس، 200 درهم براي آرد و 100 درهم براي ديگر مايحتاج. و به من نيز كيسهاي بخشيد و گفت: 300 درهم است. با 100 درهم مركبي بخر و با 100 درهم ديگر لباس تهيه كن و با 100 درهم ديگر امورات زندگي خود را بگذران.» اينها همه اثبات كرامات و سخاوت امام حسن عسگري (ع) است كه تنها در انبيا و اولياء الهي وجود دارد.
*زهد و ساده زيستي
حجتالاسلام والمسلمین محمدتقي محمديان در ادامه سخنان خود با اشاره به ظهور جريان عرفاني در زمان بنيعباس گفت: امام برخلاف بسياري از عارف نماهاي متقلب كه جامه زهد و ريا بر تن ميكنند و از سر عوامفريبي، اداي عارفان حقيقي را در ميآورند، با توجه به معارف قرآن كريم و سيره و روش حضرت رسول (ص) زاهدانه و بهدور از عوامفريبي زاهدانه زندگي ميكرد. «كامل بن ابراهيم مدني» در «مستدرك الوسائل» نقل ميكند كه به منظور پرسيدن سئوالي خدمت امام شرفياب شدم. حضرت را با لباس سفيد نرم بر تن ديدم. با خود گفتم؛ امام ما را سفارش به مواسات و همدردي با بينوايان ميكند و خود لباس نرم و لطيف ميپوشد. امام فكر مرا خواند و تبسمي كرد. آستينش را بالا زد و من ديدم كه زير آن لباس نرم و سفيد، لباسي تيره و خشن بر تن دارد و خطاب به من فرمود: «اي كامل! لباس زيرين براي خداست و لباس رويين براي شما مردم.»
*سيره علمي
وي همچنين جهت دهي علمي را جزو سيره علمي امام حسن عسكري (ع) برشمرد و گفت: خاندان پيامبر اسلام (ص) و پيشوايان معصوم (ع) معدن علم و معرفت هستند و تمام علومي را كه براي هدايت بشر لازم است و در سرانجام بشريت نقش دارد به نحو احسن و اكمل دارا هستند.
محمديان تأكيد كرد: در اين مقوله هيچگونه ترديدي نيست و علم اساساً از جنس نور است و هيچگونه كدورتي در آن نيست؛ اما يكي از چيزهاي كه علم را از مسير حق منحرف ميكند، جهت دهيهاي ناصواب به علم است. به عنوان مثال؛ شكافتن اتم نيز نور است، اما آن نيات فاسدي كه آن را در مسير ساخت بمب هستهاي قرار دادند، خطرناكند و بايد اصلاح شوند. اين انحراف در تمام رشتههاي علمي و معرفتي وجود دارد. علم حتي اگر علم عرفان هم باشد، اگر رويكرد آن به مسائل اصلي و بنيادين بشر، صحيح نباشد، ظلمت محض خواهد بود.
محمديان افزود: در زمان امام حسن عسگري (ع) نيز، علمهاي وارداتي بسياري به فضاي جامعه اسلامي وارد شده بود. از يك طرف فلسفه و نجوم و طب و ... و از طرف ديگر نيز نسيم تصوف با سرچشمههاي گوناگون در فضاي علمي جامعه وزيده بود و بيم آن ميرفت كه اگر جهتدهي آنها اصلاح نشود، جامعه را به انحراف بكشاند. كما اينكه اين روند توسط برخي از دانشمندان شروع شد، اما با هوشياري امام (ع) در نطفه خفه شد.
محمديان به تشريح شرايط علمي در دوران امام حسن عسكري (ع) پرداخت و با بيان روايتي گفت: «اسحاق كندي» از فيلسوفان عراق بود كه تأليف كتابي با موضوع تناقضات قرآن را آغاز كرده بود. او آنچنان با شور و علاقه مشغول تدوين اين كتاب شد كه حتي از مردم كناره گرفت و به تنهايي در خانهاش به اين كار مبادرت ميورزيد. اين همان رويكرد منفي در ساحت انديشه است كه از همان آغاز بنا را بر تعارض گذاشتند. بالاخره يكي از شاگردان كندي به محضر امام شرفياب شد و امام به او فرمود: «آيا در ميان شما يك مرد خردمند پيدا نميشود كه استادتان كندي را از اين كار منصرف سازد؟» عرض كرد: ما از شاگردان او هستيم، چگونه ميتوانيم در اين كار يا كارهاي ديگر به او اعتراض كنيم؟ امام در پاسخ او فرمود: «آيا آنچه بگويم به او ميرساني؟» گفت: بله. فرمود: «نزد او برو با او انس بگير و او را در كاري كه ميخواهد، انجام دهد، كمك كن. سپس بگو سئوالي دارم، آيا ميتوانم از شما بپرسم؟ اگر آن كسي كه قرآن سخن اوست، نزد تو آيد، آيا احتمال ميدهي كه منظور وي از گفتارش چيز ديگري غير از آن معنايي كه شما تصور كردهاي باشد؟ كندي خواهد گفت: ممكن است. ــ چون كندي اگر به مطلبي توجه كند، ميفهمد و درك ميكند ــ هنگامي كه چنين پاسخ داد، بگو: شما چه ميداني؟ شايد گوينده قرآن، منظوري غير از آنچه تو به آن رسيدهاي، داشته باشد و الفاظ و عبارات را در معاني مجازي آن بكار برده باشد؟» آن شخص نزد اسحاق كندي رفت و وقتي كه كاملاً با كندي انس گرفت، سئوال خود را مطرح كرد. كندي گفت: پرسش را تكرار كن.
در اين حال به فكر فرو رفت و آن را منطقاً ممكن دانست، براي همين شاگردش را قسم داد كه اين پرسش را از كجا آوردهاي؟ او گفت: به ذهنم رسيد و پرسيدم. كندي گفت: باور نميكنم كه به ذهن تو و امثال تو اين پرسش در اين سطح باشد، پس بگو اين سئوال را از كجا آموختهاي؟ شاگرد گفت: ابو محمد عسكري به من ياد داد. استاد گفت: آري، الان حقيقت را گفتي. چنين سئوالي جز از آن خاندان نميتواند، باشد. بعد از اين گفت وگو آنچه در اين زمينه نوشته بود را در آتش سوزاند.»
محمديان تأكيد كرد: اگر به داستاني كه بيان كردم دقت كنيد، امام به شاگرد كندي نگفت چرا فلسفه ميخواني يا چرا به درس كندي ميروي؛ بلكه فرمود كه چرا رويكرد استاد شما به مقولههاي علمي چنين است و اين آن چيزي است كه در علم مهم است.
*رفع شبهات
محمديان همچنين با اشاره به اينكه زمان امامت امام حسن عسكري (ع) دوران فعاليت، فرقه كلامي متعددي بود، گفت: جامعه اسلامي آن زمان از ناحيه شبهات پيروان اين فرق تهديد ميشد. فرقههايي مانند ثنويه، مفوضه و واقفيه و برخي از صوفيان عوامفريب در برابر پاسخهاي مستدل امام عسكري (ع) چارهاي جز سكوت نداشتند. روزي «ابوبكر فهفكي» از امام يازدهم پرسيد: چرا زن بينوا در ارث يك سهم و مرد دو سهم ميبرد. امام فرمود: «چون جهاد و پرداخت مخارج به عهده زن نيست و نيز پرداخت ديه قتل خطا بر عهده مردان است و بر زن چيزي نيست.» و به اين ترتيب از موضوعي بزرگ رفع شبهه كرد.
*سيره اجتماعي
محمديان تربيت شاگردان شاخص و توجه به قرآن در هنگامه رونق بازار دانشهاي ترجمه شده با ارائه تفسير قرآن را از ديگر مشخصههاي امام حسن عسكري (ع) عنوان كرد و گفت: از جمله نمادهاي سيره اجنماعي امام ناديده گرفتن اختلافات داخلي در حفظ كيان نظام اسلامي است. مثلاً زماني استقساء و طلب باران عدهاي از راهبان مسيحي، منجر به نزول باران شد، عدهاي از افراد در جامعه اسلامي نسبت به دين و آيين خود دچار ترديد شدند و جامعه دچار نوعي تزلزل ديني شد. اينجا بود كه از كسي كاري بر نميآمد جز از خاندان رسالت و امام وقتي كيان اسلام را در خطر ديد، ديگر به اختلافات نيانديشيد و تشويشها را زدود.
محمديان در توضيح اين بيان خود اظهار كرد: در زمان امام حسن عسكري (ع) قحطي سختي پيش آمده بود. معتمد، خليفه وقت فرمان داد تا مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند. مردم سه روز پي در پي برا ي نماز به مصلي رفتند و دست به دعا برداشتند ولي باران نيامد. روز چهارم، جاثليق، پيشواي اسقفان مسيحي همراه مسيحيان و راهبان به صحرا رفتند. يكي از راهبان هر وقت دست خود را به سوي آسمان بلند ميكرد، باراني درشت ميباريد. روز بعد نيز جاثليق، همراه راهبان به صحرا رفتند و دعا كردند. آنقدر باران آمد كه ديگر مردم تقاضاي باران نداشتند. اين كار موجب شگفتي و نيز شك و ترديد عدهاي از مردم شد. اين وضع بر خليفه ناگوار آمد و به دنبال امام عسگري (ع) فرستاد. امام را از زندان آوردند. خليفه به امام گفت: امت جدت را درياب كه گمراه شدند. امام فرمود: از جاثليق و راهبان بخواه كه فردا به صحرا بروند. خليفه گفت: مردم باران نميخواهند؛ چون به قدر كافي باران آمده است. امام فرمود: براي آنكه شك و شبه را برطرف سازم.
محمديان ادامه داد: خليفه دستور داد و پيشواي اسقفان همراه راهبان به صحرا رفتند. امام حسن نيز در ميان جمعيتي انبوه از مردم به صحرا رفت. مسيحيان و راهبان براي طلب باران دست به سوي آسمان بلند كردند و ابري پديدار شد و باران شروع به باريدن كرد. امام فرمود: دست راهبي معين را بگيرند و آنچه درميان انگشتان اوست، بيرون آورند. دست راهب را گرفتند و درميان انگشتان او استخواني از استخوانهاي آدمي پيدا كردند. امام استخوان را گرفت و در پارچهاي پيچيد و به راهب فرمود: اينك طلب باران كن. راهب دست به آسمان برداشت؛ اما ابر بارانزا كنار رفت و خورشيد نمايان شد. مردم شگفتزده شدند. خليفه از امام پرسيد: اين استخوان چيست؟ امام فرمود: اين استخوان پيامبري از پيامبران الهي است كه از قبور پيامبران برداشتهاند و استخوان پيامبري ظاهر نميشود مگر آنكه باران ميبارد.
*دوري از اسراف
مدير واحد ترجمه پژوهشگاه علوم فرهنگي در ادامه گفت: دوري از اسراف موضوعي بود كه بسيار مورد توجه امام حسن عسكري (ع) قرار داشت. شخصي به نام «محمد بن حمزه» ميگويد: نامهاي براي امام حسن عسكري (ع) نوشتم و از او خواستم برايم دعا كند ، امام در پاسخ به نامه من نوشت: «پسر عمويت يحيي از دنيا رفته است و از خود صدهزار درهم بهجا گذاشته است كه همه آن به تو ميرسد. پس خدا را شاكر باش و در مصرف آن ميانهرو باش و از اسراف پرهيز كن؛ چراكه اسراف عملي شيطاني است» بعد از چند روزي، پيكي از شهر حران آمد و اسنادي را مربوط به دارايي پسرعمويم به من تحويل داد و من متوجه شدم كه پسرعمويم يحيي بن حمزه، دقيقاً همان روزي فوت كرده است كه امام آن خبر را به من داد.
پایان.اجاقی