روزشمار وقايع كربلا/ روز سی‌ودوم؛ اهل بيت(ع) پشت دروازه شام

۱۳۸۸/۱۰/۲۸ ۱۵:۲۰:۲۳

درباره ورود اهل بيت به شام در كتاب در كربلا چه گذشت و بر اساس كتاب كامل بهايی آمده كه اهل‌بيت را سه روز پشت دروازه شام بازداشتند و شهر را زيور بستند، به وضعی كه چشمی نديده بود و سپس پانصد هزار مردم شام از زن و مرد با دايره و صنج و طنبور، جامه نو پوشيده و خود را آراسته به جلوی آن‌ها رفتند.

بيرون شهر محشری شد و مردم ميان هم موج می‌زدند، چون روز برآمد، سرها را به شهر وارد كردند، وقت زوال با رنج فراوان از ازدحام مردم به در خانه يزيد بن‌ معاويه رسيدند، برای يزيد تختی مرصع نهاده بودند و خانه‌اش را زيورها بسته و كرسی‌های طلا و نقره گرد تختش گذاشته بودند.

دربانان يزيد حاملان سرها را بار دادند و آن‌ها وارد شده و گفتند: به عزت امير، اهل‌بيت ابوتراب را كشتيم و ريشه آن‌ها را بركنديم و گزارش واقعه را دادند و سرها را برابر او نهادند و در طول مدتی كه اهل بيت به دست آن‌ها اسير بودند كسی نتوانسته بود به ‌آن‌ها سلامی بدهد.

در آن روز شيخی از شاميان، خود را به علی ‌بن الحسين(ع) رسانيد و گفت: خدا را حمد كه شما را كشت...

شيخ مفيد گفته: چون به در كاخ يزيد رسيدند، مخفر بن ثعلبه فرياد برداشت كه من مخفر بن ‌ثعلبه‌ام كه لئام فجره را نزد يزيد آوردم، علی‌بن‌الحسين(ع) به او جواب داد كه زاده مادر مخفر بدتر و پست‌تر است و بعضی گفته‌اند: اين جواب را يزيد به او داد.

شيخ صدوق(ره) در «امالی» از حاجب ابن ‌زياد، گفته است: پيك، بشارت شهادت حسين(ع) را به همه نواحی فرستاد و دستور داد اسيران و سر حسين(ع) را به شام بردند و جمعی از مردمانی كه همراه آن‌ها بودند برای من گفتند كه شب‌ها تا صبح زاری و نوحه جنيان برای حسين(ع) به گوش ما می‌‌رسيد و چون وارد دمشق شديم زن‌ها و اسرا را روز روشن وارد شهر كردند.

جفاكاران اهل شام می‌گفتند: ما اسرايی بدين زيبايی نديديم، شما چه كسانيد؟ سكينه دختر حسين(ع) فرمود: ما اسيران آل محمديم.

آن‌ها را در پلكان مسجد كه توقفگاه اسيران بود، با امام بيمار بازداشتند و آن حضرت جوانی می‌نمود، شيخی از مشايخ شام نزد آن‌ها آمد و گفت: حمد خدا را كه شما را كشت و نابود كرد و آ‌شوب را خاموش كرد و هر چه توانست به آن‌ها گفت، چون سخنش تمام شد، امام بيمار به او فرمود: قرآن خدا را خوانده‌‌ای، گفت: آری، فرمود: اين آيه را خواندی «قل لا أسئلكم عليه أجراً الا المودة فی‌القربی»، «بگو من از شما مزدی نخواهم جز دوستی خويشانم»، گفت: آری. فرمود: ما همان خويشانيم. سپس فرمود: اين آيه را نخواندی: « و آت ذا القربی حقه»، «به ذوی القربی حقشان را ادا كن؟» گفت: چرا. فرمود: ما همان‌هاييم، آيا نخواندی: «انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل‌البيت و يطهركم تطهيرا»، گفت: چرا. فرمود: ما همان‌هاييم.

آن مرد شامی دو دست به آسمان برداشت و گفت: بار خدايا! من از دشمنان آل محمد و كشندگان آنان به تو بيزاری جستم، من هميشه قرآن خواندم و تا امروز اين نكته را دريافت نكرده بودم.

شيخ طوسی از امام صادق(ع) روايت كرده كه چون علی‌بن‌الحسين(ع) پس از قتل پدر آمد، ابراهيم بن‌ طلحة بن‌ عبدالله به استقبال او آمد و گفت: ای علی‌بن‌الحسين! ظفر با چه كسی بود؟ آن حضرت در ميان محمل، سر مبارك خود را پوشانده بود، به او فرمود: اگر خواهی بدانی كه ظفر با چه كسی بود، در وقت نماز اذان و اقامه بخوان.

سبط در «تذكره» گفته است در همه جا روايت مشهور است كه چون سر حسين(ع) را جلوی يزيد آوردند، همه اهل شام را حاضر كرد و با چوب خيزران بر آن زد و اشعار ابن‌زبعری را سرود (ليت أشياخی ببدر شهدوا)، زهری گفته: چون سر حسين(ع) آمد، يزيد در «جيرون» به تماشا ايستاد و اين شعر را سرود:

چون عيان شد اين محامل شد درخشان چند سر

بر بلندی‌های جيرون همچو خورشيد از فلك

از كلاغی بانگ مرگم بی‌درنگ آمد به گوش

گفتمش دينم ادا شد بانگ می‌زن يا خموش

از ابن‌ابی‌الدنيا روايت شده كه چون با چوب دستی دندان‌های پيشين او را كاويد، شعر حصين بن‌حمام مری را می‌سرود:

سر احباب را كنيم دو نيم

چون كه حق ناشناسی از آن‌ها است

مجاهد گفته: به خدا كسی نماند كه يزيد را دشنام ندهد و نكوهش نكند و از او كناره نگيرد.

ابن‌ابی‌الدنيا گفته: ابوبرزه اسلمی پيش يزيد بود، گفت: ای يزيد! چوبت را از اين سر بردار، به خدا من در زمانی رسول خدا(ص) را ديدم كه دندان‌های پيشين او را می‌بوسيد.

منبع:امور حج و زیارت صدا و سیما

ارسال نظر