۱۴۰۲/۱۲/۲۸ ۰۸:۴۹:۳۴
زمانی که گفتار جامه عمل می پوشد و به رفتار تبدیل می شود، تأثیرگذارتر است و آن را تأیید می کند.این تأثیرگذاری در امور فرهنگی بیش تر و رفتار بسیار بااهمیت تر از گفتار است. بر همین اساس، هر فرهنگی که بزرگانش خود عامل به آن باشند، فراگیرتر و ماندگارتر به ثمر می نشیند. در برخی موارد شاید هیچ گفتاری وجود نداشته باشد و فقط رفتار رهبران، به عنوان سندی برای برقراری یک فرهنگ کافی بوده است. ازاین رو، می توان رفتارهای فرهنگی را به نوعی فرهنگ نانوشته دانست که در روان انسان ها ثبت می شود و ثبات بیش تری نیز دارد. در فرهنگ اسلامی نیز این مطلب صادق است. رفتارهای فرهنگی ائمه اطهار که تماماً بر اساس دین و بر اوامر الهی مبتنی است، سند معتبری برای فرهنگ اسلامی به شمار می آیند که با گذشت قرن های متمادی هم چون شاخص بر تارک تاریخ می درخشند و گذر زمان نمی تواند بر آن ها خدشه ای وارد کند.سیره عملی امام حسن (ع) نیز از این ویژگی برخوردار بود. این مبحث در دو قسمت مطرح می شود.
1.زندگی شخصی
منظور از زندگی شخصی، رفتارهای امام حسن (ع) در زندگی شخصی ایشان است که به عنوان رفتار تأثیرگذار و فرهنگ ساز در تاربخ ثبت شده است؛ از جمله:
1- 1-زهد و ساده زیستی
بی رغبتی به دنبا از شاخصه های اصلی فرهنگ اسلام است. زیرا محبت و علاقه به دنیا، سرمنشأ تمام بدی ها و گناهان است.امام صادق (ع) می فرمایند:
«حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کلِ خَطِیئَةٍ.»[24]
محبت دنیا سرمنشأ تمام خطاهاست.» معصومان(ع) مردم را به زهد ورزیدن ترغیب می کردند و در سیره ایشان هم مشاهده می شود که نخست خود به آن عامل بودند. امام حسن (ع) نیز طبق فرهنگ اسلامی در زندگی خود زاهدانه رفتار می کردند و به دنیا دل بستگی نداشتند. این اعتقاد ایشان در رفتارشان به خوبی مشهود بود. در روایات چنین آمده است:
خَرَجَ مِنْ مَالِهِ مَرَّتَینِ وَ قَاسَمَ اللَّهَ ثَلَاثَ مَرَّات؛[25]
امام حسن (ع) دو نوبت مال خود را در راه خدای تعالی صرف کرد و سه بار مال خود را با خدا قسمت نموده بود.
این سیره امام، مصداق کلام امام علی (ع) است که فرمودند:
ینْبَغِی لِمَنْ عَرَفَ الدُّنْیا أَنْ یزْهَدَ فی ها وَ یعْزِفَ عَنْهَا؛[26]
برای کسی که دنیا را شناخته، شایسته است که در آن زهد ورزد و از آن دوری گزیند.
ماهیت دنیا به گونه ای است که شایسته دل بستگی نیست و هرکس به این ویژگی دنیا آگاه باشد، به آن بی رغبت می شود.
علاوه بر این موارد، صدقات و انفاق های بی شماری در سیره ایشان وجود دارد که نشان از بی رغبتی به دنیا دارد؛ زیرا کسی که قلباً به دنیا متمایل باشد، اگر با زبان از آن دوری گزیند، در رفتار نمی تواند بخشنده باشد و به آسانی از مال دنیا چشم بپوشد.
دست بخشنده و سخاوتمند امام در بین همگان شهره بود؛ از جمله مردی نزد امام آمد و امام به او فرمودند:
اکتب حاجتک فی رقعة و ارفعها إلینا. قال:فرفعها إلیه فأضعفها له، فقال له بعض جلسائه: «ما کان أعظم برکة الرقعة علیه یابن رسول اللّه!». فقال: «برکت ها علینا أعظم، حین جعلنا للمعروف اهلا. أ ما علمتان المعروف ما کان ابتداء من غیر مسألة، فاما من أعطیته بعد مسألة، فانما اعطیته بما بذل لک من وجهه. و عسی ان یکون بات لیلته متململا أرقا، یمیل بین الیأس و الرجاء، لا یعلم بما یرجع من حاجته أ بکآبة الرد، أم بسرور النجح، فیأتیک و فرائصه ترعد و قلبه خائف یخفق، فان قضیت له حاجته فیما بذل من وجهه، فان ذلک أعظم مما نال من معروفک؛[27]
مردی نزد امام اظهار حاجت کرد. حضرت فرمود: «حاجتت را بنویس و به ما بده.» او چنان کرد. امام نامه اش را خواندند و دو برابر خواسته اش بدو بخشیدند. یکی از حاضران گفت: «ای پسر رسول خدا! این نامه چقدر برای او پربرکت بود؟» فرمود: «برکت آن برای ما بیش تر بود؛ زیرا ما را اهل معروف ساخت. مگر نمی دانی که نیکی آن است که بدون درخواست، به کسی چیزی بدهی؛ اما آنچه پس از درخواست می دهی، در برابر آبروی خواهش کننده، بهای ناچیزی است. چه بسا وی، شب را با اضطراب و میان بیم و امید به سر برده و نمی دانسته که در برابر عرض نیازش دست رد بر سینه او خواهی زد یا با شادمانی خواهشش را برآورده می کنی و اکنون با تن لرزان و دل ترسان و پریشان نزد تو آمده است. اگر تو فقط به قدرخواسته اش به او ببخشی، در برابر آبرویی که نزد تو ریخته، بهای اندکی به او داده ای.»
امام با این رفتار، به مردم نشان می دهند که برای کسب رضای خداوند باید صادقانه به سوی او رو آورد و از دل بستن به دنیا چشم پوشید. این رفتار امام تصدیقی بر گفتارها و آموزه هایی بود که برای مردم بازگو می کردند و شاید اگر رفتار ایشان نبود، در حد آموزه باقی می ماند.
2- 1-گذشت و بردباری
گذشت و بردباری از دیگر صفات بارز امام حسن(ع) بود. این خصلت پسندیده در تمام زندگی ایشان دیده می شد؛ به این معنا که هم با دوستان و نزدیکان خود با گذشت و بردباری رفتار می کردند و هم در برخورد با دشمنان و بدخواهان از رأفت و گذشت اسلامی استفاده می نمودند.شواهد بسیاری در تاریخ برای هر دو مورد وجود دارد که این صفت را برای امام حسن (ع) تصدیق می کند. داستان مرد شامی از بارزترین این موارد است که امام با دشمن خود چنان رفتار کردند که او را به یکی از محبان اهل بیت تبدیل نمودند.
أَنَ شَامِیاً رَآهُ رَاکباً فَجَعَلَ یلْعَنُهُ وَ الْحَسَنُ لَا یرَدُّ فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ الْحَسَنُ عَلَیهِ فَسَلَّمَ عَلَیهِ وَ ضَحِک وَ قَالَ أَیهَا الشَّیخُ أَظُنُّک غَرِیباً وَ لَعَلَّک شُبِّهْتَ فَلَوِ اسْتَعْتَبْتَنَا أَعْتَبْنَاک وَ لَوْ سَأَلْتَنَا أَعْطَینَاک وَ لَوْ اسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاک وَ لَوْ اسْتَحْمَلْتَنَا حَمَّلْنَاک وَ إِنْ کنْتَ جَائِعاً أَشْبَعْنَاک وَ إِنْ کنْتَ عُرْیاناً کسَوْنَاک وَ إِنْ کنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَینَاک وَ إِنْ کنْتَ طَرِیداً آوَینَاک وَ إِنْ کانَ لَک حَاجَةٌ قَضَینَاهَا لَک فَلَوْ حَرَّکتَ رَحْلَک إِلَینَا وَ کنْتَ ضَیفَنَا إِلَی وَقْتِ ارْتِحَالِک کانَ أَعْوَدَ عَلَیک لِأَنَّ لَنَا مَوْضِعاً رَحْباً وَ جَاهاً عَرِیضاً وَ مَالًا کبِیراً فَلَمَّا سَمِعَ الرَّجُلُ کلَامَهُ بَکی ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنَّک خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسَالاتِهِ وَ کنْتَ أَنْتَ وَ أَبُوک أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ إِلَی وَ الْآنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ اللَّهِ إِلَی وَ حَوَّلَ رَحْلَهُ إِلَیهِ وَ کانَ ضَیفَهُ إِلَی أَنِ ارْتَحَلَ وَ صَارَ مُعْتَقِداً لِمَحَبَّتِهِم.[28]
مردی از اهل شام با امام حسن (ع) که سوار بود مصادف شد. آن شخص شروع به لعن امام نمود، ولی آن بزرگوار جواب به وی نمی دادند. هنگامی که آن مرد ساکت شد، امام حسن (ع) به وی سلام کرد و خندید و به او فرمود: «گمان می کنم غریب باشی؛ شاید امر بر تو مشتبه شده باشد؟ اگر از ما رضایت بخواهی، رضایت می دهیم؛ اگر چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم نمود، اگر از ما راهنمایی بخواهی، تو را هدایت می نماییم؛ اگر حاجتی داشته باشی، روا می کنیم؛ اگر گرسنه باشی، تو را غذا می دهیم، اگر برهنه باشی، لباس به تو می پوشانیم؛ اگر محتاج باشی، تو را بی نیاز خواهیم کرد؛ اگر رانده شده باشی، تو را پناه می دهیم؛ چنان چه احتیاجی داشته باشی، به داد تو می رسیم؛ اگر اثاث مسافرت خود را بیاری و مهمان ما باشی تا موقعی که بخواهی بروی، برای تو بهتر است؛ زیرا ما مهمانخانه، جایگاه وسیع و ثروت فراوانی داریم.» مرد شامی که این سخنان را از ایشان شنید، گریان شد و گفت: «شهادت می دهم که تو در روی زمین خلیفه خدایی،" خدا بهتر می داند که مقام رسالت را کجا قرار دهد"! تو و پدرت نزد من دشمن ترین خلق خدا بودید، ولی اکنون تو نزد من محبوب ترین خلق خدایی.» آن گاه اثاث خود را برداشت و نزد امام حسن (ع) برد و مهمان آن بزرگوار بود تا موقعی که حرکت کرد و رفت و دوستی این خاندان را از اعتقادات خویشتن قرار داد.
اگر امام با تندی به سخنان ناحق این مرد پاسخ می دادند، فقط درگیری به دست می آمد که در اذهان باقی می ماند و جنبه شخصی آن بیش تر در خاطره ها می ماند. ولی این رفتار امام، باعث هدایت آن فرد شد. از طرفی برای دیگران و کسانی که شاهد ماجرا بودند، نکاتی داشت که از نظرها پنهان نماند. اول این که امام تندی سخن شامی را با محبت و مهربانی پاسخ دادند و این رفتار نشان می دهد که لازم نیست حتماً جواب بدی را با بدی داد. دیگر این که با آرامش و محبت می توان کدورت ها را از بین برد. خوش بین بودن به همه، نکته دیگری است که در این ماجرا وجود دارد. همان طور که امام در ابتدا می فرمایند که گمانم امر بر تو مشتبه شده باشد؛ البته اگر دشمنی فرد مسجل و حتمی باشد، قطعاً دیگر جای خوش بین بودن نیست که این مورد از بحث ما خارج است.
رفتار امام با نزدیکان و اطرافیان خود از این هم نرم تر بود. به یک نمونه در این زمینه اشاره می شود.
وَ رُوِی أَنَّ غُلَاماً لَهُ ع جَنَی جِنَایةً تُوجِبُ الْعِقَابَ فَأَمَرَ بِهِ أَنْ یضْرَبَ فَقَالَ یا مَوْلَای وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ قَالَ عَفَوْتُ عَنْک قَالَ یا مَوْلَای (وَ اللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ) قَالَ أَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللَّهِ وَ لَک ضِعْفُ مَا کنْتُ أُعْطِیک؛[29]
روایت شده یکی از غلامان امام حسن (ع) عملی انجام داد که مستوجب عقاب شد. امام حسن (ع) دستور داد تا او را بزنند. آن غلام گفت: «ای مولای من! مؤمن باید از خطای مردم درگذرد.» امام حسن (ع)فرمود: «من از تو درگذشتم.» غلام گفت: «ای مولای من! خدا نیکوکاران را دوست می دارد.» امام فرمود: «تو را در راه خدا آزاد نمودم و مستمری تو را دو برابر کردم.»
این عکس العمل ها در مواردی بوده که طرف مقابل رفتارهای بسیار ناپسندی انجام داده و بدترین عقاب ها را در پی داشته ولی امام با قلب ملکوتی خود هیچ کدورتی به دل نمی گرفتند و دنبال انتقام جویی نبودند. اساس رفتار امام برای راهنمایی بود و هرجا که ضرورت داشت، دست به تنبیه و توبیخ می زدند و قصدشان آرام کردن دل خودشان نبود. به همین دلیل، وقتی روش دیگری را مؤثرتر می دیدند، از تنبیه صرف نظر می کردند. در برخورد با غلام اگر به تنبیه ادامه می دادند، به سبب آسیبی که به او رسیده بود، اثرگذاری لازم را نداشت و حتی غلام کینه امام را نیز به دل می گرفت، اما با رفتار امام، آزادی خود را مدیون قرآن و امام دید و این نتیجه قطعاً بسیار باارزش تر و پربارتر است.
امام از موارد ساده تر نیز به راحتی عبور می کردند؛ برای مثال، به امام خبر دادند:
إِنَّ فُلَاناً یقَعُ فِیک فَقَالَ أَلْقَیتَنِی فِی تَعَبٍ أُرِیدُ الْآنَ أَنْ أَسْتَغْفِرَ اللَّهَ لِی وَ لَهُ؛[30]
فلانی درباره شما چنین و چنان گفت (از شما بدگویی نمود.) امام به وی فرمود: «زحمت مرا زیاد کردی، الآن تصمیم گرفتم که برای خودم و او استغفار نمایم.»
البته در مواردی که توهین و بدگویی از امام به اصل ولایت برمی گشت، امام حتماً پاسخ می گفتند و از آن نمی گذشتند، زیرا اصول، خط قرمز هستند و قابل اغماض نیستند؛ ولی در مواردی که این رفتار نشان از نادانی یا دشمنی شخصی بود، امام چشم پوشی می کردند.
مواردی که اشاره شد، نمونه هایی بود که مردم بارها آن را از امام مشاهده می کردند. امام در حالت ها و موقعیت های متفاوت و با افراد گوناگون این گذشت و بردباری را از خود نشان می دادند تا به عنوان یک اصل اساسی از دین اسلام، در میان مردم به صورت یک فرهنگ درآید و همه به این روش پای بند شوند.
3- 1-عبادت و بندگی
بندگی در برابر خداوند از موارد دیگر بود که در زندگی امام مجتبی (ع) وجود داشت و به عنوان فرهنگ عملی ایشان به چشم می خورد. در روایات آمده که ایشان هنگام وضو گرفتن و آماده شدن برای عبادت، حالشان تغییر می یافت:
انّ الحسن (ع) کان إذا توضّاً ارتعدت مفاصله، و اصفرّ لونه، فقیل له فی ذلک. فقال: حقّ علی کلّ من وقف بین یدی ربّ العرش أن یصفرّ لونه، و ترتعد مفاصله.[31]
هرگاه امام حسن (ع) مشغول وضو می شد، اعضایش می لرزید و رنگ مبارکش زرد می شد. وقتی راجع به این موضوع از آن حضرت جویا می شدند، می فرمود: «جا دارد هرکسی که در مقابل پروردگار عرش قرار می گیرد، رنگش زرد و مفصل هایش دچار رعشه شود.»
هنگام حاضر شدن در مقابل در مسجد چنین می گفتند:
إِلَهِی ضَیفُک بِبَابِک یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاک الْمُسِی ءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدِی بِجَمِیلِ مَا عِنْدَک یا کرِیم؛[32]
بارخدایا! مهمان تو بر در خانه ات قرار گرفته است؛ ای خدای نیکوکار! شخص گنه کار نزد تو آمده، ای پروردگار کریم!از گناهان من به خاطر آن نیکویی هایی که داری درگذر.
این رفتارها که در زندگی روزمره حضرت وجود داشته و سیره ایشان محسوب می شد، برای مردم به صورت آموزش عملی بوده و آن ها را با روح و حقیقت عبادات آشنا می کرد. حضرت با زبان رفتار، به آن ها یادآوری می کردند که اگر عبادتی بخواهد به حقیقت و اصل خود نزدیک باشد، باید چنین باشد. در روایت دیگر، به الگو بودن حضرت در رفتار عبادی اشاره شده است. که راوی می گوید:
لَقَدْ رَأَیتُهُ فِی طَرِیقِ مَکةَ مَاشِیاً فَمَا مِنْ خَلْقِ اللَّهِ أَحَدٌ رَآهُ إِلَّا نَزَلَ وَ مَشَی حَتَّی رَأَیتُ سَعْدَ بْنَ أَبِی وَقَّاص یمْشِی؛[33]
من امام حسن (ع) را پیاده در راه مکه دیدم؛ کسی از مردم نبود که ایشان را پیاده می دید مگر این که پیاده می شد و با آن حضرت به راه می افتاد، حتی سعد بن ابی وقاص.
علت این که رفتارهای عبادی امام حسن (ع)برای مردم الگو بود، به سبب نزدیکی به پیامبر و نیز تدین و موثق بودن ایشان در دین بود؛ یعنی به دلیل داشتن جایگاه دینی معتبر در نزد مردم، رفتارهای ایشان از جمله رفتارهای عبادیشان به دقت زیر نظر گرفته می شد. این نکته برای افرادی که در جامعه معتبر هستند باید نصب العین قرار گیرد؛ زیرا آن ها به راحتی نمی توانند خود را از مسئولیت نانوشته ای که در جامعه دارند، معاف کنند. مردم آن ها را به عنوان پرچم دار دین و مذهب می دانند و رفتارهای آن ها را مواضع دین می شمارند.
2.روابط اجتماعی
منظور از روابط اجتماعی، تعاملات امام حسن (ع) با مردم است که در حوزه اجتماع صورت می گرفت و از آن جا که باعث رشد و تربیت مردم می شد، بر فرهنگ آن ها نیز اثر داشت.
1- 2.اکرام دیگران
امام مجتبی (ع) بزرگوار بودند و در برخورد با دیگران نیز با اکرام و احترام رفتار می کردند. رفتار کریمانه امام با مردم از این جهت قابل توجه است که به مردم یادآور می شوند که انسان نه فقط به عزت نفس خود باید توجه داشته باشد؛ بلکه دیگران را هم باید به دلیل انسان بودن دارای کرامت بداند و صرف نظر از داشتن هر مرتبه و جایگاه اجتماعی و فرهنگی احترام و تکریم کند. ترویج روح کرامت و بزرگواری در جامعه، مانع بسیاری از گناهان می شود و راهی برای رشد و سعادت انسان هاست.کرامت نفس در اسلام جایگاه بالایی دارد و روایات نیز بر آن تأکید می کند.علت تأکید و سفارش، به دلیل آثاری است که این روحیه به دنبال دارد. دوری از گناهان یکی از آثاری است که برای کرامت نفس برشمرده اند
«مَنْ کرُمَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ لَمْ یهِنْهَا بِالْمَعْصِیةِ»؛[34]
کسی که جانش نزد او گرامی باشد، با گناه و معصیت آن را پست نمی کند.» سازگاری با مردم نیز از دیگر فواید کرامت نفس است:
«مَنْ کرُمَتْ نَفْسُهُ قَلَّ شِقَاقُهُ وَ خِلَافُهُ»؛[35]
"کسی که نفس او گرامی و بزرگوار باشد، جدایی و ناسازگاریش با مردم کم باشد". دوری از شهوات و دنیا نیز از سایر آثار کرامت نفس است.[36] اگر کرامت نفس فقط همین چند فایده را به دنبال داشته باشد، برای سعادت و هدایت انسان ها کافی است. به همین دلیل، برای گسترش این فضیلت اخلاقی باید تلاش های لازم صورت بگیرد و از فرصت های به وجود آمده بهترین بهره را برد. عزت و احترام به خود و دیگران یکی از این راه هاست. امام حسن (ع) این احترام و اکرام را خیلی ساده و در حالت عادی زندگی رعایت می کردند و به دیگران هم می آموختند که به راحتی می توان با مردم رفتار سالم داشت و با این کار هم به دیگران محبت کرد و هم ادب و احترام دیگران را جلب کرد. روزی امام در مجلسی نشسته بودند؛ مردی وارد شد و نشست. امام فرمودند:
«إنک جلست إلینا علی حین قیام منا أ فتأذن؟»[37]
"تو زمانی نشستی که ما قصد رفتن داشتیم آیا اجازه می دهی ما برویم؟" در این رفتار امام، شخصیت طرف مقابل و جایگاه اجتماعی و یا مال و ثروتش مهم نبوده بلکه آن حضرت به عنوان فردی مسلمان به او توجه و احترام کرده است. رواج چنین تفکر و رفتارهایی در جامعه، میزان کرامت انسان ها را افزایش می دهد و به تبع، فرهنگ سالمی در جامعه حاکم می شود که در آن همه به واسطه انسان بودن دارای احترام و جایگاه اجتماعی هستند. این خود باعث احساس امنیت اجتماعی می شود.
2- 2-تواضع در برابر مردم
از دیگر رفتارهای اجتماعی امام حسن (ع) می توان به تواضع ایشان در برخوردهای اجتماع اشاره کرد. گسترش فرهنگ تواضع نیز در جامعه و در برخوردهای اجتماعی، باعث نزدیکی دل ها به هم می شود و محبت و دل بستگی را افزایش می دهد. امام علی (ع) می فرمایند:
«ثمرة التّواضع المحبّة»؛[38]
"میوه تواضع، دوستی مردم است." تواضع امام مجتبی (ع) در برخورد با مردم، قلب ها را به سوی ایشان متمایل می کرد و بذر محبت اهل بیت (علیهم السلام) را در جان آن ها می نشاند. در سیره امام چنین آمده است:
ان الحسن (ع) مر علی فقراء و قد وضعوا کسیرات علی الأرض و هم قعود یلتقطونها و یأکلونها فقالوا له هلم یا ابن بنت رسول الله إلی الغداء فنزل و قال فان الله لا یحب المتکبرین و جعل یأکل معهم ثم دعاهم إلی ضیافته و أطعمهم و کساهم؛[39]
روزی امام حسن (ع) بر جمعی از فقرا گذشتند که تکه هایی از نان را بر زمین گذاشته و مشغول خوردن بودند. آنان به حضرت گفتند: ای پسر دختر پیامبر خدا، بیا با ما ناشتایی کن!» امام حسن (ع) پس از این که فرمود: «خدا متکبران را دوست ندارد» پیاده شدند و با ایشان مشغول غذا خوردن گردیدند. وقتی همه غذا خوردند و سیر شدند، آن غذا به برکت امام حسن (ع) هم چنان به حال خود بود. سپس امام حسن (ع) آنان را دعوت نمودند و غذا داد و لباس پوشانیدند.
این گونه رفتار در اجتماع، به مردم می آموزد که فردی مانند امام با این که از جایگاه بالایی برخوردار است، خود را برتر از دیگران نمی شمارد و هم نشینی با زیردستان را دونشان خود نمی داند.فراگیر شدن این رفتارها در جامعه، باعث گسترش برادری در میان مردم می شود و در تعاملات از اختلاف دوری می نمایند و با یک رنگی در کنار هم زندگی می کنند.
3- 2-عفت و حیا
وجود عفت و حیا در جامعه از مهم ترین اموری است که در جامعه باعث ایجاد امنیت اجتماعی می شود. اگر عفاف و حیا از جانب زنان رعایت گردد، مردان دچار لغزش نمی شوند و اگر از جانب مردان رعایت گردد، زنان دچار ناامنی و وحشت نمی شوند. ازاین رو، یکی از مهم ترین آثار عفت، ایجاد امنیت اخلاقی در جامعه است. برای رسیدن به این مرحله باید فرهنگ پاک دامنی در جامعه گسترش یابد. امام حسن (ع) نیز با رعایت عفاف، عملًا به ترویج این فرهنگ می پرداختند و پای بندی خود را به اصول نشان می دادند. در این زمینه از سیره امام حسن (ع) چنین آمده است:
هُوَ فِی صَلَاتِهِ فَأَوْجَزَ فِی صَلَاتِهِ ثُمَّ قَالَ لَهَا أَ لَک حَاجَةٌ قَالَتْ نَعَمْ قَالَ وَ مَا هِی قَالَتْ قُمْ فَأَصِبْ مِنِّی فَإِنِّی وَفَدْتُ وَ لَا بَعْلَ لِی قَالَ إِلَیک عَنِّی لَا تُحْرِقِینِی بِالنَّارِ وَ نَفْسَک فَجَعَلَتْ تُرَاوِدُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ هُوَ یبْکی وَ یقُولُ وَیحَک إِلَیک عَنِّی وَ اشْتَدَّ بُکاؤُهُ فَلَمَّا رَأَتْ ذَلِک بَکتْ لِبُکائِه؛[40]
امام حسن (ع) مشغول نماز بودند، در آن بین زن زیبایی نزد آن حضرت آمد. امام نماز را مختصر نمود و به وی فرمود: «حاجتی داری؟» گفت: «آری.» فرمود: «چه حاجتی؟» گفت: «برخیز و مراد مرا حاصل کن، زیرا من بر تو وارد شدم و شوهری ندارم.» امام مجتبی (ع) فرمود: «به تو اخطار می کنم که مرا با خودت دچار آتش جهنم منمایی!» ولی آن زن هم چنان آن حضرت را تحریک می نمود و امام حسن (ع) درحالی که گریه می کرد، فرمود: «وای بر تو! به تو اخطار می کنم که مرا با خودت دچار آتش جهنم منمائیی!» آن زن هم از شدت گریه امام شروع به گریه کرد.
امام با رعایت عفت، در برابر بی عفتی آن زن به او هشدار می دهند که ورود در آتش جهنم عاقبت قدم برداشتن در این راه است. امام با آگاهی از خطر این لغزشگاه، با معصومیتی که داشتند، از وحشت ابتلا به بی عفتی، به گریه افتادند و به طرف مقابل هم گوشزد کردند که از رفتار ناشایست خود دست بردارند. حال جا دارد به افرادی که به راحتی خود را در معرض گناهانی از این قبیل قرار می دهند، یادآور شد که امام با وجود معصوم بودن، از شدت ترس به گریه افتادند، آن ها با چه اطمینانی خود را با نگاه، کلام و یا رفتار در تیررس شیطان قرار می دهند و به ناامنی اخلاقی در اجتماع دامن می زنند. همان طور که در ابتدا هم آمد، رعایت عفت به زن یا مرد اختصاص ندارد و جامعه باید دارای این فرهنگ باشد تا آرامش اخلاقی بر جامعه حاکم شود.
باید دانست که باحیا بودن و دوری از بی عفتی در تمام شئون زندگی باید رعایت شود و به یک جنبه و یک جا اختصاص ندارد.عفت در کلام، عفت در نگاه، عفت در رفتار، در خانه، در اجتماع، در خلوت، در بازی، و... در همه جا و در همه حالت باید رعایت شود. به دلیل فراگیری و اهمیت این امر، امام علی (ع) می فرمایند:
«الایمان و الحیاء مقرونان فی قرن و لا یفترقان»؛[41]
"ایمان و حیا هر دو به یک ریسمان بسته و با یک دیگر هستند و از هم جدا نشوند." گویا کسی که حیا ندارد ایمان ندارد. با توجه به اهمیت حیا، امام حسن (ع) با رفتار خود به ترویج این فرهنگ در جامعه می پرداختند.[42]
4- 2-حضور فعال در اجتماع
حضور فعالانه در اجتماع و پرهیز از انزواطلبی، یکی دیگر از روش های عملی فرهنگ سازی است که امام مجتبی (ع) به آن پای بند بودند. بیش ترین زمان حیات حضرت در دورانی سپری شد که جریان اجتماع با ایشان همسو نبود. ایشان زمان حیات پیامبر (ص) خردسال بودند و در دوران پدر نیز 25 سال را در سکوت گذراندند و بعد از دوران کوتاه خلافت پدر، خود نیز با ماجرای صلح کنار گذاشته شدند، ولی در تمام این دوران ها، از فعالیت فرهنگی- چه به صورت علمی و چه به صورت عملی- دست برنداشتند. ایشان با استفاده از موقعیت مناسب، با روش هایی که به آن ها اشاره شد، در اجتماع به فعالیت می پرداختند و روی گردانی مردم را دلیلی برای عدم فعالیت فرهنگی خود نمی دانستند. به این معنا که استیلای دشمن و یا جریان مخالف، باعث نشد که ایشان خود را کنار کشیده، صحنه فرهنگی را خالی کنند؛ بلکه با استفاده از ابزار فرهنگ، به هدایت و روشن گری مردم می پرداختند. این رفتار امام نیز به دین مداران، متذکر می شود که در هر فضای سیاسی و فرهنگی نباید منفعلانه عمل کرد و ساکت ماند، بلکه با هر ابزاری و در هر فرصتی باید به گسترش فرهنگ اسلامی پرداخت و در هیچ وضعیتی مسئولیت فرهنگی از مسلمان سلب نمی شود و کم ترین فعالیت فرهنگی مسلمان، عامل بودن به آموزه های اسلامی است.
نتیجه
سبک فرهنگی امام مجتبی (ع) می تواند سرمشق افرادی قرار گیرد که به فرهنگ دینی دل بستگی دارند و خود را به گسترش و اشاعه فرهنگ اسلام موظف می دانند. جامعیت سبک زندگی فرهنگی امام حسن (ع) به گونه ای بود که هم می تواند برای خواص و هم برای عامه مردم الگو باشد. به این معنا که امام با روش علمی و عملی به گسترش فرهنگ اسلامی می پرداختند و از روش های مختلفی استفاده می کردند. که با سلایق مختلف مخاطبان متناسب بود. این قسم از تبلیغ فرهنگی می تواند توجه خواص را جلب کند تا با استفاده از تخصص خود و الگوگیری از امام، این وظیفه را انجام دهند؛ یعنی هرجا مخاطب پذیرش دارد باید از موعظه یا سخن رانی و یا پاسخ به سؤالات استفاده نمایند تا فرهنگ اسلام ناب را برای مردم تبیین کنند و آن جایی که روش علمی اثرگذار نیست، با رفتارهای اسلامی که پشتوانه فرهنگی دارند، مردم را به سمت فرهنگ اصیل اسلام هدایت کنند. متدینان و دین مداران که از تخصص برخوردار نیستند نیز می توانند با پیروی از حضرت در رفتارهای فرهنگی در این زمینه مؤثر باشند. گفتنی است که ترویج فرهنگ اسلام از طریق رفتار، در مورد خواص بااهمیت تر و اثرگذارتر است. با این رویکرد تمام افراد جامعه اسلامی می توانند برای غنای فرهنگ اسلامی قدم بردارند و همه مسلمانان به عنوان سربازان فرهنگی، به دفاع از کیان فرهنگی اسلام بپردازند و نه تنها خود را از حمله فرهنگی دشمن ایمن سازند؛ بلکه دیگران را با عمل، به سمت این فرهنگ غنی دعوت کنند.
منابع:
قرآن کریم
1.آل یاسین، شیخ راضی، صلح الحسن (ع)، چاپ اول، بیروت: اعلمی، 1412 ق.
2.ابن حمزه طوسی، محمدبن علی، الثاقب فی المناقب، چاپ سوم، قم: انصاریان، ایران، 1419 ق.
3.ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، چاپ دوم، قم: جامعه مدرسین، 1404 ق.
4.ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب (ع)، چاپ اول، قم: علامه، 1379 ق.
5.ابن منظور، محمد، لسان العرب، چاپ سوم، بیروت: دارصادر، 1414 ق.
6.الهامی نیا، علی اصغر، سیره اخلاقی تربیتی امام خمینی (ره)، بی نا، بی جا، بی تا.
7.اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، چاپ اول، تبریز: بنی هاشمی، 1381 ق.
8.امین عاملی، سیدمحسن، أعیان الشیعه، بیروت: دارالتعارف، 1403 ق.
9.بحرانی، سیدهاشم بن سلیمان، حلیه الأبرار فی أحوال محمّد و آله الأطهار (علیهم السلام)، 5 جلد، چاپ اول، قم: مؤسسه المعارف الإسلامیه، 1411 ق.
10.بستانی، فؤاد افرام و مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی، تهران: انتشارات اسلامی، 1375.
11.تمیمی آمدی، عبدالواحد، تصنیف غررالحکم و درر الکلم، چاپ اول، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1366 ش.
12.ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات أوالإستنفار و الغارات، چاپ اول، تهران: انجمن آثار ملی، 1395 ق.
13.جزایری، نعمت الله، ریاض الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار، چاپ اول، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی، 1427 ق.
14.حسینی دشتی، سیدمصطفی، معارف و معاریف، چاپ اول، قم: اسماعلیان، 1369.
15.حلی، رضی الدین علی، العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، چاپ اول، قم: کتاب خانه آیت الله مرعشی نجفی، 1408 ق.
16.دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا. تهران: دانشگاه تهران 1342 ش.
17.شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، چاپ اول، قم: هجرت، 1414 ق.
18.صدوق، محمد بن علی، الخصال، چاپ اول، قم: جامعه مدرسین، 1362 ش.
19.طبرانی، سلیمان بن احمد، أخبار الحسن بن علی (ع)، کویت: دارالأوراد، 1412 ق.
20.طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، چاپ سوم، تهران: اسلامیه، 1390 ق.
21.فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، چاپ اول، قم: انتشارات رضی، 1375 ش.
22.قرشی، سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1371.
23.قطب الدین راوندی، سعیدبن هبه الله، الخرائج و الجرائح، چاپ اول، قم: مؤسسه امام مهدی (عج)، 1409 ق.
24.کرکی حایری، سیدمحمد، تسلیه المجالس و زینه المجالس، چاپ اول، قم: مؤسسه المعارف الإسلامیه، 1418 ق.
25.کاتب واقدی، ابن سعد، الطبقات الکبری، چاپ دوم، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1418 ق.
26.لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، چاپ اول، قم: دارالحدیث، 1376 ش.
27.مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، دارإحیاء التراث العربی، چاپ دوم، بیروت: 1403 ق.
28.مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، قم: انتشارات صدرا، ی تا.
29.معین، محمد، فرهنگ فارسی، چاپ پانزدهم، تهران: امیرکبیر، 1379.
30.مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، چاپ اول، قم: کنگره شیخ مفید، 1413 ق.
پی نوشت ها:
[1]قرشى، قاموس قران، ذيل واژه سير.
[2]ابن منظور، لسان العرب، ذيل واژه سير.
[3]بستانى و مهيار، فرهنگ أبجدى عربى- فارسى، ذيل واژه سير.
[4]معين، فرهنگ فارسى معين، ديل واژه سيرت.
[5]الهامى نيا، سيره اخلاقى تربيتى امام خمينى( ره)، ص 11.
[6]مطهرى، مجموعهآثار، ج 16، ص 59.
[7]همان، ص 50.
[8]فرهنگ فارسى معين و نيز دهخدا، لغتنامه دهخدا، ذيل واژه فرهنگ.
[9]دشتى، معارف و معاريف، ديل واژه فرهنگ.
[10]سوره هود، آيه 103.
[11]سوره احزاب، آيه 45.
[12]اربلى، كشف الغمة فى معرفة الأئمة( چ قديم)، ج 1، ص 543.
[13]همان، ص 568.
[14]ابن حمزه طوسى، الثاقب فى المناقب، ص 319.
[15]تيميمى آمدى، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 224.
[16]همان.
[17]ليثى، عيون الحكم و المواعظ، ص 187.
[18]هيثمى، الغارات( چاپ جديد)، ج 1، ص 285.
[19]ابن شعبه حرانى، تحفالعقول، ص 232.
[20]كشف الغمة، ج 1، ص 571.
[21]قطبالدين راوندى، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 237.
[22]مفيد، ارشاد، ج 2، ص 15.
[23]طبرانى، أخبار الحسن بن على( ع)، ص 118.
[24]شيخ صدوق، خصال، ج 1؛ ص 25.
[25]حلى، العدد القوية لدفع المخاوف اليومية، ص 29.
[26]عيون الحكم و المواعظ، ص 555.
[27]آل ياسين، صلح الحسن( ع)، ص 28.
[28]جزايرى، رياض الأبرار فى مناقب الأئمة الأطهار، ج 1، ص 111.
[29]مجلسى، بحار الأنوار، ج 43، ص 352.
[30]كشف الغمه، ج 1، ص 575.
[31]كركى حايرى، تسليه المجالس، ج 2، ص 17.
[32]ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب( ع)، ج 4، ص 14.
[33]طبرسى، إعلام الورى، ص 211.
[34]عيون الحكم و المواعظ، ص 439.
[35]همان، ص 464.
[36] «من كرمت نفسه صغرت الدّنيا فى عينه.»(غرر الحكم و درر الكلم، ص 664،« مَنْ كرُمَتْ عَلَيهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَيهِ[ شَهْوَتُهُ] شَهَوَاتُه» نهج البلاغه( للصبحى صالح)، ص 555).
[37]ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 10، ص 274.
[38]تيميمى آمدى، غرر الحكم و درر الكلم، ص 327.
[39]امين، اعيان الشيعه، ج 1، ص 565.
[40]تسلية المجالس، ج 2؛ ص 18.
[41]تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 256.
[42]در روايت ديگرى چنين آمده است:« دَخَلَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِى الْفُرَاتَ فِى بُرْدَةٍ كانَتْ عَلَيهِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ لَوْ نَزَعْتَ ثَوْبَك فَقَالَ لِى يا أَبَا عَبْدِالرَّحْمَنِ إِنَّ لِلْمَاءِ سُكانا؛ مناقب آل أبى طالب( ع)، ج 4، ص15.امام حسن( ع) با لباس وارد فرات شدند و فردى از ايشان پرسيد:« چرا لباستان را در نياورديد؟» ايشان پاسخ دادند كه آب هم ساكنانى دارد.( يعنى امام به خاطر رعايت عفت و حيا از موجودات درون آب اين كار را كردهاند.)