خاطراتی از آخرین روزهای حیات امام خمینی (قدس سره)

۱۴۰۰/۰۳/۱۱ ۱۲:۴۵:۱۱

امام دائماً در حال ذکر بودند. حتّی در یکی از موارد، وقتی به هوش آمده بودند لب‏های مبارکشان تکان می‏ خورده است. وقتی دکتر گوشش را جلو می‏ برد، می‏ شنود که امام اللّه‌اکبر می‏ گویند.

خواب خوشی دیده ‏ام

همسر امام قدس سره می‏ گفتند : حدود یک‌ماه‌ و‌ نیم ماه قبل از عمل جراحی امام خمینی قدس سره که منجر به رحلت آن بزرگوار در 14 خرداد سال 1368 شمسی شد، امام به من فرمودند : خواب خوشی دیده ‏ام و برای تو نقل می‏ کنم، ولی تا زنده‏ ام راضی نیستم برای احدی نقل کنی.

در خواب دیدم که فوت کرده و از دنیا رفته‏ ام. حضرت علی علیه السلام تشریف آوردند و مرا غسل دادند و کفن کردند و بر جنازه‏ ام نماز خواندند، سپس پیکرم را در میان قبر نهادند و آن‌گاه فرمودند : اکنون راحت هستی؟ عرض کردم : راحت هستم، ولی در جانب راستم کُلوخی وجود دارد که مرا ناراحت می‏ کند. حضرت علی علیه السلام آن کلوخ را برداشته و دست مرحمت بر همان قسمت از بدن من که ناراحت بود کشیدند و آن‌گاه به طور کلی ناراحتی برطرف گردید و راحت‏ شدم.

مطمئن باش از دنیا می‏ روم

در روزهای آخر حیات امام، من هر روز در بیمارستان بودم و همیشه از حاج احمد آقا احوال ایشان را می‏ پرسیدم. ایشان روزهای آخر به من می‏ گفت : امام، حالش خوب نیست. آقا گاهی به من می‏ گویند : احمد مطمئن باش که من از دنیا می‏ روم.

علی را پیش من نیاورید

زمانی که امام عزم سفر از این دنیا کردند، خواستند علی نوه ‏شان را به دیدارشان نبریم. جویای علت شدیم. متوجه شدیم که ایشان از آنجا که از تمام تعلّقات رها شده بودند و به علی خیلی علاقه داشتند و تنها همین یک تعلق برایشان مانده بود، از ما خواسته بودند که علی را پیششان نبریم. این ارتباط با خدا و بریدن از غیر او، از همان زمان جوانی در ایشان وجود داشت. عُصاره تمام خصلت‏ های جوانی امام در زمان پیری در وجودشان جمع شده بود.

به او وعده نده

پس از عمل جراحی و زمانی که هنوز به هوش نیامده بودند، اللّه‏ اکبر بر زبانشان جاری بود، تمام وجودشان اللّه‌اکبر شده بود، باطنشان اللّه‌اکبر بود. سخنان، حرکات، رفتار و خلاصه همه چیزشان جز عمل به فرمان الهی نبود.

روزی در اواخر عمرشان، پرسیدند : علی کجاست؟ به ایشان گفتم : علی هم سراغ شما را می ‏گیرد و می‏ گوید می‏ خواهم با آقا بازی کنم و دوست ندارم که خوابیده باشند. ولی من به او گفته‏ ام که صبر کن، ان‌شاء‌اللّه، تا چند روز دیگر می ‏آیند و مثل همیشه با هم بازی می‏ کنید. امام در پاسخ فرمودند : چند روز دیگری نمانده، به او وعده نده.

اگر برای مردم است، هر کاری می‏ خواهید بکنید

دکترها می ‏گفتند : امام خودشان می‏ خواستند بروند؛ هر جا را درست می‏ کردیم، جای دیگر بدنشان بیمار می‏ شد.

دکتر عارفی گفته بود : هر چه ما تک زدیم، بدن امام پاتک زد. آن روز دایی [حاج سید احمد آقا] برای ما صحبت کرد و گفت : آقا شانس ندارند، باید دعا کرد، فقط دو درصد شانس دارند.

شب در بیمارستان بودیم. خانم خیلی گریه می‏ کردند. به دکترها گفتند : مثل اینکه نه دعاهای ما و نه کوشش شما!... دکترها گفتند : باید باطری در قلب کار بگذاریم. از آقای خامنه ‏ای و دیگران اجازه این کار را گرفتند. صبح، آقا به دکترها گفته بودند : من می‏ دانم زنده نمی‏ مانم؛ اگر مرا برای خودم نگه داشته‏ اید، به حال خودم بگذارید. امّا اگر برای مردم است، هر کاری می‏ خواهید بکنید.

دعای عهد در روزهای آخر زندگی

امام تقید خاصی به خواندن دعای عهد به مدّت چهل روز، حتّی در ایام بیماری داشتند. وقتی پس از رحلت، اثاثیه ایشان، از جمله مفاتیح‏ شان را به بیت منتقل می‏ کردیم، متوجه شدم که در گوشه صفحه مفاتیح، تاریخ 8 شوال (20 روز قبل از رحلت) را به عنوان تاریخ شروع دوره خواندن چهل روزه دعا مرقوم فرموده ‏اند.

خدایا مرا بپذیر

در همان نماز شب‏ های پایانی، امام گریه می‏ کردند، زار می‏ زدند و می ‏گفتند : خدایا مرا بپذیر.

آخرین سفارش امام قدس سره

آقا ساعت 12 ظهر روز رحلت گفتند : خانم‏ ها را صدا بزنید، کارشان دارم. وقتی خانم‏ ها رفتند، گفتند : این راه، راه سختی است ‏و بعد چندبار گفتند : گناه نکنید.

فکر نماز اول وقت تا آخرین لحظات

امام به نماز اول وقت خیلی علاقه داشتند، حتّی در آخرین روز که تقریباً ساعت ده شب بود که رحلت حضرت امام اتّفاق افتاد، در حالت بیهوشی بودند، یکی از دکترها رفت بالای سرشان و برای اینکه شاید آقا را به وسیله نماز بشود به هوش بیاورد، گفت : آقا وقت نمازه. همین که گفت وقت نمازه، آقا به هوش آمدند و نمازشان را با اشاره دست خواندند.

از صبح آن روز هم مرتب از ما سؤال می‏ کردند : چقدر به ظهر مانده؟چون ساعت دم دستشان نبود و آن قدرت را نداشتند که به ساعت نگاه کنند. یک ربع به یک ربع، از ما ساعت را می‏ پرسیدند. نه به خاطر اینکه نمازشان قضا نشود، بلکه به خاطر اینکه نماز را اول وقت بخوانند.

در حال ذکر گفتن از دنیا رفتند

امام دائماً در حال ذکر بودند. حتّی در یکی از موارد، وقتی به هوش آمده بودند لب‏ های مبارکشان تکان می‏ خورده است. وقتی دکتر گوشش را جلو می‏ برد، می‏ شنود که امام اللّه‌اکبر می ‏گویند. با همان حال ذکر گفتن نیز از دنیا رفتند.

این حادثه از استثنائات تاریخ است

هلی‏کوپتر در وضعیتی به پرواز درآمد که هنوز قسمتی از تابوت بیرون بود و مردم دسته ‏های تابوت را گرفته بودند. هلی‏کوپتر از بهشت زهرا به دانشکده افسری رفت و در آنجا با هماهنگی آقای هاشمی رفسنجانی و حاج سیداحمد آقا، به منظریه رفت تا پیکر مطهر امام را به جماران منتقل کنیم.

در منظریه، تابوت را از هلی‏کوپتر به یک اتومبیل استیشن که پرده داشت و داخل آن پیدا نبود، منتقل کردیم و به جماران بردیم و بدن مطهر امام را مجدّداً به منزل خودشان انتقال دادیم.

شاید این ویژگی در تاریخ، منحصر به امام خمینی باشد که شخصیتی با این شکوه تشییع شود و تا کنار قبر هم برود، ولی مجدّداً به خانه‏ اش بازگردد و اهل‌بیتش یک بار دیگر ایشان را زیارت کنند.واقعاً این حادثه از استثنائات تاریخ است. برای کفن جدید امام، حضرت آیت ‏اللّه خامنه ‏ای، بُرد یمانی متبرکی را که متعلّق به خودشان بود، سریعاً به جماران فرستادند و امام مجدّداً کفن شدند و ساعت چهار بعد از ظهر با یک تابوت فلزی دردار، مجدّداً پیکر مطهرشان به بهشت زهرا علیها السلام منتقل شد.

خاطراتی از آخرین روزهای حیات امام خمینی قدس سره