نماز عشق یا سکوی پرواز...

۱۴۰۰/۰۲/۱۳ ۱۰:۱۳:۵۲

آن گاه وارد مسجد شد و خفتگان همیشه در خواب و از جمله قاتلش را برای نماز بیدار کرد، نماز را بست و سر به سجده گذاشت...


...آن گاه وارد مسجد شد و خفتگان همیشه در خواب و از جمله قاتلش را برای نماز بیدار کرد، نماز را بست و سر به سجده گذاشت.

در سجده بانگ یا علی جان زود بشتاب

گویی خدا در انتظارش بود بی تاب

نامردی از کین تیغ بر فرق علی زد

تیغ ستم بر فرق انوار جلی زد

آه از نهاد خاک تا عرش خدا رفت

سوز دل افلاک تا عرش خدا رفت

پای زمین روی زمین خشکیده بر جای گویا قیامت ناگهان گردید بر پای

دیگر علی بود و خداوند جلی بود «فُزتُ و ربِّ الکعبه» فریاد علی بود

بشکست پشت دین حق یکباره بشکست ابر عزا بر چهرة خورشید بنشست

دیگر علی تنها ترین مرد زمان نیست

ای وای بی حیدر چگونه می توان زیست؟

هنوز سر از سجده بر نداشته بود که شمشیر ابن ملجم مرادی بر فرق مولا نشست. در آن لحظه حساس، دو صدا به گوش رسید:

یکی بین زمین و آسمان، جبرئیل امین علیه السلام بود که خبر شهادت علی علیه السلام را داد؛ به این صورت که «به خدا قسم! ارکان هدایت فرو ریخت و نشانه ها و عَلَمهای پرهیز کاری سرنگون گشت و ریسمان محکم الهی گسست.» و ادامه داد: «قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفَی قُتِلَ الْوَصِیُّ الْمُجْتَبَی قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَی قَتَلَهُ اَشْقَی الْاَشْقِیَاءُ؛ پسر عموی مصطفی کشته شد. وصی برگزیده به قتل رسید. علی مرتضی کشته شد. او را شقی ترین افراد به قتل (شهادت) رساند.»

و صدایی هم از عاشق شهادت، علی علیه السلام شنیده شد که می فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَْهُ وَ رَسُولُهُ؛ به نام خدا و به یاری خدا و بر دین رسول خدا [از دنیا می روم] قسم به پروردگار کعبه! رستگار شدم. این [شهادت] چیزی بود که خدا و رسولش به ما وعده داده بود.»

ای تیغ زهرآلوده مجنون تو هستم

چشم انتظارت هر شب اینجا می نشستم

ای تیغ من لب تشنة دیدار بودم

شبها برای دیدنت بیدار بودم

عمری به راهت چشم حسرت دوختم من با آتش دل ساختم من سوختم من

هر نیمه شب من گفتگو با ماه کردم

فریادهای سینه را در چاه کردم

ای تیغ زهرآگین مرا دل گیر کردی

چون دیر کردی تو علی را پیر کردی

بعد از آنکه زخم سر را بستند و حضرت به هوش آمد، در حالی که خون از سر و روی حضرت می­ ریخت، عرضه داشت: اِلهِی اَسْئَلُکَ مُرَافَقَةُ الْاَنْبِیَاءِ وَ الْاَوْصِیَاءِ وَ اَعْلَی دَرَجَاتِ جَنَّةِ الْمَاْوی خدای من! از تو همراه بودن با انبیاء و اوصیاء و بالاترین درجة بهشت را درخواست می کنم.»


و سرانجام جایگاه آن حضرت

آن شب به داغ مولا مهتاب گریه می کرد

تصویر ماه در آب بی تاب گریه می کرد

شد چهرة عدالت گلگون ز تیغ فتنه

پیش نگاه مسجد محراب گریه می کرد

همچون برادرانش زینب به چشم خون داشت

آن آیه صبوری بی تاب گریه می کرد

اصبغ بن نباته می گوید: وارد خانة علی علیه السلام شدم، دیدم علی علیه السلام یک پارچة زردی را به سر مبارکشان بسته اند و خون هم مرتب از سر مولا می ریزد و رخسار شریفشان زرد شده است؛ به گونه ای که من بین پارچه و صورت تشخیص ندادم. آن گاه فریاد کشیدم و خود را به دامن حضرت انداختم و او را می بوسیدم و اشک می ریختم. حضرت فرمود: «لَا تَبْکِ یَا اَصْبَغُ فَاِنَّهَا وَ اللَّهِ الْجَنَّةُ؛گریه نکن اصبغ به راستی و قسم به خداوند! این [حالی که می بینی، مرا در شرف ورود به] بهشت [قرار داده] است.»

و به دخترش ام کلثوم که به شدت گریه می کرد، جایگاه خویش را گوشزد کرده، فرمود: «یَا بُنَیَّةُ لَا تَبْکِِین فَوَ اللَّهِ لَوْ تَرَیْنَ مَا یَرَی اَبُوکَ مَا بَکَیْتِ...؛ دخترم! گریه نکن! به خدا سوگند! اگر می دیدی آنچه را که پدرت می بیند، گریه نمی کردی.» عرض کرد: شما چه می بینید؟ فرمود: «می بینم که ملائکه و انبیاء عظام صف کشیده اند و همه منتظرند که من بروم ... .»

و حسن ختام را جملات عاشق علی علیه السلام صعصعة بن صوحان قرار می دهیم. وی در حالی که یک دست بر قلب خود گذاشته بود و با دست دیگر خاک بر سر می پاشید، می گفت: «مرگ و شهادت گوارایت باد! که تولدت پاک و شکیبایی ات نیرومند و جهادت بزرگ بود. بر اندیشه ات دست یافتی و تجارتت سودمند گشت. بر آفریننده ات وارد گشتی و او تو را با خوشی پذیرفت و ملائکه اش به گردت جمع شدند. در همسایگی پیغمبر جای گزین گشتی و خداوند تو را در قرب خویش جای داد و به درجة برادرت مصطفی رسیدی و از کاسه لبریزش آشامیدی... .»
میسر نگردد به کس این سعادت

به کعبه ولادت به مسجد شهادت

ارسال نظر