«عرفه»، روز معرفت...

۱۳۹۹/۰۵/۰۸ ۱۹:۳۵:۱۴

«عرفه» نگین انگشتری ذی حجه است، نغمه ی زیبای شکفتن در باغ صفا و مروه، شعر مشعر دل، صفای «صفا دلان»، مروّت «مروه پویان» و زمزمه ی «زمزم نوشان» است.

«عرفه»، روز معرفت

از دعای عرفه امام حسین علیه السلام

اللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنِى فَجَعَلْتَنِى سَمِيعاً بَصِيراً ، وَلَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنِى فَجَعَلْتَنِى خَلْقاً سَوِيّاً رَحْمَةً بِى وَقَدْ كُنْتَ عَنْ خَلْقِى غَنِيّاً ، رَبِّ بِما بَرَأْتَنِى فَعَدَّلْتَ فِطْرَتِى ، رَبِّ بِما أَنْشَأْتَنِى فَأَحْسَنْتَ صُورَتِى ، رَبِّ بِما أَحْسَنْتَ إِلَىَّ وَفِى نَفْسِى عافَيْتَنِى ، رَبِّ بِما كَلَأْتَنِى وَوَفَّقْتَنِى ، رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَىَّ فَهَدَيْتَنِى ، رَبِّ بِما أَوْلَيْتَنِى وَمِنْ كُلِّ خَيْرٍ أَعْطَيْتَنِى ، رَبِّ بِما أَطْعَمْتَنِى وَسَقَيْتَنِى ، رَبِّ بِما أَغْنَيْتَنِى وَأَقْنَيْتَنِى ، رَبِّ بِما أَعَنْتَنِى وَأَعْزَزْتَنِى، رَبِّ بِما أَلْبَسْتَنِى مِنْ سِتْرِكَ الصَّافِى ، وَيَسَّرْتَ لِى مِنْ صُنْعِكَ الْكافِى ؛ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَأَعِنِّى عَلَى بَوائِقِ الدُّهُورِ وَصُرُوفِ اللَّيالِى وَالْأَيَّامِ ، وَنَجِّنِى مِنْ أَهْوالِ الدُّنْيا وَكُرُباتِ الْآخِرَةِ ، وَاكْفِنِى شَرَّ مَا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ فِى الْأَرْضِ .

خدایا تو را سپاس، مرا آفریدی و شنوا و بینا قرار دادی و تو را سپاس که مرا پدید آوردی و از روی رحمت، آفریده‌ای متناسب قرار دادی، درحالی‌که از آفرینش من بی‌نیاز بودی، پروردگارا به اینکه مرا پدید آوردی، پس در خلقتم تناسب نهادی، پروردگارا به اینکه آفرینشم را آغاز نمودی و صورتم را نیکو نمودی، پروردگارا به اینکه به من احسان کردی و در خویشتنم عافیت نهادی، پروردگارا به اینکه محافظتم نمودی و موفّقم داشتی، پروردگارا به اینکه بر من نعمت بخشیدی و راهنمایی‌ام نمودی، پروردگارا به اینکه سزاوار احسانم کردی و از هر خیری عطایم کردی، پروردگارا به اینکه مرا خوراندی و نوشاندی، پروردگارا به اینکه بی‌نیازم ساختی و اندوخته‌ام بخشیدی، پروردگارا به اینکه یاری‌ام نمودی و عزّتم بخشیدی، پروردگارا به اینکه به من پوشاندی، از پوشش با صفایت و بر من آسان نمودی، از رفتار کفایت‌کننده‌ات؛ بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا بر بلاهای روزگار و حوادث شب‌ها و روزها یاری ده و از هراس‌های دنیا و گرفتاری‌های آخرت نجات ده و مرا از شرّ آنچه ستمگران در زمین انجام می‌دهند کفایت کن.

هنگامه حضور

در بهار فرصت عمر، روزها و شب هایی است به زیبایی «لیلة القدر»؛ بهتر از هزار روز و هزار شب، روزها و شب هایی که جاودانه اند و پلکان جاودانگی اند؛ پرشور و پرنور و پرفیض و پربرکت. چشمه ی نور و صفا از بستر وجود آن می جوشد. روزها و شب هایی که می توان با خواندن نغمه ی «معرفت»، شهد «عبودیت» را چشید، و «عرفه» از آن روزهاست. روزی که اکسیر لطف الهی، دل های زنگار گرفته از گرد و غبار عصیان و غفلت را، زندگی می بخشد.

«عرفه»، روز معرفت است، روز جاودانگی و ابدیت، روز عشق و فرزانگی.

روزی که غبار عصیان و افسار گسیختگی، از قلب ها زدوده می شود؛روزی که هنگامه ی حضور و شوق «توبه» است. «عرفه»، روزی است که ملایک در عرفات، سبد سبد گلواژه های رحمت الهی و طَبق طَبق شیرینی اجابت در دست، می رسند.

«روز عرفه»، روز عشق است و مهربانی؛ روز بهار فرصت ها و هنگام رویش گلستان «رحمت» است.

«عرفه» نگین انگشتری ذی حجه است، نغمه ی زیبای شکفتن در باغ صفا و مروه، شعر مشعر دل، صفای «صفا دلان»، مروّت «مروه پویان» و زمزمه ی «زمزم نوشان» است.

«عرفه»، روز اشک است و ناله. «عرفات»، سرزمین اشک ها، سرزمین عشق، سرزمین میعاد، سرزمین نور و سرور، سرزمین تقوا و توبه و سرزمین درد و درمان است. از گوشه گوشه ی این دشت، ندای «لَبَّیْکَ، اَللَّهُمَّ لَبَّیْک، لَبَّیْکَ لا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ ...» به عرش برین می رسد.

گوش کن! می شنوی؟ نگاه کن! می بینی؟ در بی کران دشت عرفات، هیچ نجوایی جز نیایش عاشقان به گوش نمی رسد؛ هنوز زیباترین نغمه ای که عرش را می لرزاند، مناجات عرفه ی پاره ی تن رسول و نور دیده ی بتول است که در خلوت این صحرای ملکوتی، در برابر معبودش زانو زده و دست هایش به سوی آسمان بلند است. گاه تبسمی بر لبانش نقش می بندد و گاه سیل اشک امانش نمی دهد.

«عرفه»، روز حسین علیه السلام است و حسینی شدن؛ دل بر حسین علیه السلام سپردن و هم نوا با حسین علیه السلام خواندن.

«عرفه»، روز دعاست و دعا، قرارگاهِ اجابت در درگاه رحمت پروردگار حسین علیه السلام .

«عرفه»، روز خداست و خدایی شدن. در عرفه، می توان دستان رحمت خدا را بر سر بندگان حس کرد. حجتش بی پرده نمایان است و رحمتش بی کران. «عرفه»، روز شکستن بت های درون است روز بریدن از خاک و پیوند با افلاک.

متن از: الهام موگویی، مجله اشارات، بهمن 1381، شماره 45

عـرفـه آمــده و بـاز صـدایم کردی

میهمـان حـرمِ جود و سخـایم کردی

فرصت دیگری آمـد که مـرا عفو کنی

تا ببخشی گنهـم را تو صدایم کردی

دل ما را بسوی خویش کشیدی یا رب

بـاز از پنجـۀ این نفس رهایم کردی

کرمت هیچ مرا فـرصت گفتـار نـداد

هرچه می خواستم ای دوست عطایم کردی

حـالم ازحال دعـای عـرفه بخشیدی

بـا چنین حـال تو راهی منـایم کردی

همره زمـزم اشکی که مرا بخشیـدی

حاجی کعبــه ایمــان و وفایم کردی

شعر از: سید هاشم وفائی