خاطره ای شنیدنی از روحانی عمره دانشجویی؛
جواب دانشجوی عمره گزار مرا شگفت زده و شرمگین کرد...

۱۳۹۹/۰۵/۰۵ ۱۱:۵۰:۵۹

ساعات پایانی سفرمان بود . کنار درب ورودی صحن او را دیدم . از او پرسیدم :خوب ... سفر چطور بود ؟ مدینه و مکه چطور ؟ توانستی به خوبی بهره ببری ؟


ساعات پایانی سفرمان بود . کنار درب ورودی صحن او را دیدم . از او پرسیدم :خوب ... سفر چطور بود ؟ مدینه و مکه چطور ؟ توانستی به خوبی بهره ببری ؟

جمله ای بر زبان آورد که پس از سالها هنوز فکرم را مشغول می کند . سرش را پائین انداخت و با لحنی متأثر گفت :

«نه حاج آقا ! نتوانستم . الان هم که موقع خداحافظی با مکه است ؛ دارم دست خالی بر می گردم » .

ضعف ، ناتوانی و چهره رنگ پریده شدید دانشجو ، در ذهنم اینطور تداعی می کرد که او نهایتا توانسته باشد یکی دو روز از سحرهای مدینه را درک و در روضه نماز خوانده باشد . به نظرم می آمد اصلا او بیش از این توان نداشته.

پرسیدم : چرا ؟ مگر چه می کردی ؟؟؟

پاسخش به شدت متعجب و حتی شرمگینم کرد .

گفت : « من یک روز هم ، در هتل ناهار نخوردم . هر روز صبح یک لقمه برداشته و در کیفم می گذاشتم تا بتوانم پس از نماز ظهر خودم را به روضه مسجد النبی برسانم و تا ساعت چهار ، پنج بعد از ظهر به عبادت مشغول شوم .

در طول سفر به خودم می گفتم : خواب و خوراک برای بعد از سفر ...

اما با این حال باز فکر می کنم نتوانستم از فرصتی که داشتم ؛ خوب و درست استفاده کنم.»

*****

بدون اینکه چیزی بگویم : سرم را به طرف خیابان چرخاندم .

هیاهوی جمعیت ...

دعوت فروشنده ها ...

انواع پارچه و لباس ...

عروسك ...

وسايل الكترونيكي ...

فروشگاه‌های مارک‌های معروف ...

پیتزاها و فروشگاه‌های زنجیره‌ای و چند طبقه سیتی‌ پلا‌زا ....

یک ریال بالا تر ... یک ریال پائین تر ... چه فرقی می کند ؟!

دلم می خواست فریاد بزنم :مهمان خدا ! خودت را دریاب، فرصت از دست رفت !

برگرفته از خاطرات روحانی کاروان : حجت الاسلام والمسلمین احمد لقمانی