از سیره عرفانی امام راحل؛
وارستگی از دنیا، وسیله آرامش قلوب

۱۳۹۹/۰۳/۱۳ ۱۱:۲۶:۲۸

بی‌شک یکی از ناب‏ ترین الگوها در عصر حاضر که مجموعه ‏ای از صفا و پاکی، خدا جویی و وارستگی، خلوص و خشیت، رضا و صبر، آگاهی اجتماعی و باطل‌ستیزی، حق‌خواهی و... را در خود جمع نموده بود، رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، حضرت امام‌خمینی (قدس سره) بود.

اشاره

در عصری که جلوه ها و جاذبه ها و هیاهوی الگو‏های غربی، جامعه بشری را مورد هجوم بی ‌امان خود قرار داده است و در غوغای دنیا گرایی، رد پای معنویات گم شده است، لازم است با معرفی الگوهای فضیلت و کمال، چگونه بودن و چگونه زیستن را به دیگران و به ویژه نسل جوان و آینده ‌ساز کشور اسلامی ‏مان بشناسانیم.

بی ‌شک یکی از ناب‏ ترین الگوها در عصر حاضر که مجموعه ‏ای از صفا و پاکی، خدا جویی و وارستگی، خلوص و خشیت، رضا و صبر، آگاهی اجتماعی و باطل ‌ستیزی، حق‌ خواهی و...  را در خود جمع نموده بود، رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، حضرت امام‌ خمینی (قدس سره) بود. مردی از تبار حماسه و از قبیله خورشید که آوای کفر شکن و نهیب ستم ‌سوزش بر صحیفه تاریخ نقش بست، هم ‌او که جلوه ‏ای از ذوالفقار شب شکاف علی (علیه السلام) را با جرقه ‏ای از مناجات شبانه او، به ارث برده بود.  آن عزیز، صاحب ویژگی ‏هایی منحصر به فرد بود که به اعتراف دوست و دشمن، تحولی ژرف و عمیق در میان مسلمانان کشورهای اسلامی، به ویژه جوانان تشنه حق و عدالت ایجاد کرد و او را به عنوان «اسوه‏ حسنه» برای همه انسان ‌های حق ‌طلب در عصر تمدن فریبنده غرب مطرح ساخت.

معرفی آن بزرگ مرد در قالب صدها کتاب و مقاله امکان پذیر نیست ولی به منظور تیمن و تبرک ، بخشی از توصیه های اخلاقی _ عرفانی آن بزرگوار تقدیم می شود.

 

نظر به همه انسان‏ها با دیده رحمت و محبت

پسرم[1]!  اگر می ‏توانی با تفکر و تلقین، نظر خود را نسبت به همه موجودات، به ویژه انسان‌ ها، نظر رحمت و محبت کن. مگر نه این است که کافّه موجودات از جهات عدیده که به احصا در نیاید، مورد رحمت پروردگار عالمیان می ‏باشند.مگر نه آنکه وجود حیات و تمام برکات و آثار آن، از رحمت ‏ها و موهبت ‏های الهی است بر موجودات، و گفته‏ اند:«کُلُّ مَوْجُودٍ مَرْحُومٌ.»[2]

مگر موجودی ممکن ‌الوجود امکان دارد که از خود، به نفسه، چیزی داشته باشد، یا موجودی مثل خود (که) ممکن‌الوجود (است) به او چیزی داده باشد؟

در این صورت، رحمت رحمانیه است که جهان ‌شمول است. مگر خداوند که ربّ‌ العالمین است و تربیت او جهان ‌شمول است، تربیتش جلوه رحمت نیست؟ مگر رحمت و تربیت، بدون عنایت و الطاف جهان ‌شمول، می ‏شود؟

پس آنچه و آن کس که مورد عنایات و الطاف و محبت‏های الهی است، چرا مورد محبت ما نباشد؟ و اگر نباشد، این نقصی نیست برای ما؟! و کوتاه ‌بینی و کوتاه‌نظری نیست؟!

هان! من پیر شدم و نتوانستم این نقیصه و سایر نقیصه های بی‏شمار را از خود بزدایم. تو جوانی و به رحمت و ملکوت حق نزدیکتری، سعی کن این نقیصه را از خود بزدایی. خداوند تبارک (و تعالی) تو را و همه را و ما را توفیق آن دهد که این حجاب را  برداریم و آنچه مقتضای فطرت‌اللّه است بیابیم.[3]

 

اولین قدم انحراف

پسرم! هیچ‌گاه دنبال تحصیل دنیا، اگر چه حلال آن باشد، مباش که حُبّ دنیا، گرچه حلالش باشد، رأس همه خطایا است[4]؛ چه خود حجاب بزرگ است و انسان را ناچار، به دنیای حرام می ‏کشد.

تو جوانی و با قدرت جوانی، که حق داده است، می ‏توانی اولین قدم انحراف را قطع کنی و نگذاری به قدم‏های دیگر کشیده شوی، که هر قدمی، قدم ‏هایی در پی دارد و هر گناهی، گرچه کوچک، به گناهان بزرگ و بزرگتر انسان را می ‏کشد، به طوری که گناهان بسیار بزرگ در نظر انسان ناچیز آید؛ بلکه گاهی اشخاص، به ارتکاب بعض کبائر به یکدیگر فخر می ‏کنند و گاهی به واسطه شدّت ظلمات و حجاب‏های دنیوی، مُنکَر به نظر معروف؛ و معروف، منکَر می‏گردد.[5]

 

«حُبّ دنیا» اساس بدبختی‏ها و هلاکت‏ها

پسرم! آنچه مورد نکوهش و سرمایه و اساس شقاوت‏ ها و بدبختی ‏ها و هلاکت‏ ها و رأس تمام خطاها و خطیئه ‏ها است، حُبّ دنیاست که از حُبّ نفس نشأت می‏گیرد.

عالَمِ مُلْکْ[6]، مورد نکوهش نیست،  بلکه مظهر حق و مقام ربوبیت او است؛ و مهبط ملائکة ‌اللّه و مسجد و تربیت‌گاه انبیا و اولیاء‌اللّه است و عبادتگاه صلحا و محلّ جلوه حق بر قلوب شیفتگان محبوب حقیقی(است)، و حُبِّ به آن، اگر ناشی از حُبّ به خدا باشد و به عنوان جلوه او جلّ‌ و ‌علا باشد، مطلوب و موجب کمال است. و اگر ناشی از حُبّ به نفس باشد، رأس همه خطیئه ‏ها است. پس دنیای مذموم، در خود تو است، علاقه ‏ها و دلبستگی ‏ها به غیرِ صاحبْدل، موجب سقوط است.

همه مخالفت‏ ها با خدا و ابتلا به معصیت ‏ها و جنایت ها و خیانت‏ ها از حبّ خود است، که حبّ دنیا و زخارف آن و حبّ مقام و جاه و مال و منال، از آن نشأت می‏گیرد؛ در عین حال که هیچ دلی به غیر صاحبْ دل، به حسب فطرت بستگی نتواند داشت؛ لکن این حجاب ‏های ظلمانی و نورانی که ما را و همه را از صاحب‌دل غافل دارد و به گمان و اشتباه خود، غیر صاحب‌ دل را دلدار می ‏داند، ظلمات فوق ظلمات است.

ما و امثال ما، به حجاب ‏ها(ی) نورانی نرسیدیم و در حجاب ‏های ظلمانی اسیر هستیم. آنکه گوید: «هَبْ لی کَمالَ الاْنْقطاعِ اِلَیکَ وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیکَ حَتّی تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ»[7] از حجاب‌ های ظلمانی گذشته است.

شیطان که در مقابل امر خدا ایستاد و به آدم خضوع نکرد، در حجابِ ظلمانی خود بزرگ ‌بینی بود و «خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ اَنَا خَیرٌ مِنْهُ»[8] گویان، از ساحت ربوبی مردود شد و ما نیز تا در حجاب خودی هستیم و خودبین و خودخواه هستیم، شیطانی هستیم و از محضر  رحمن مطرود.

و چه مشکل است شکستن این بت بزرگ که مادر بُت‌هاست[9]؛ و ما تا خاضع او و فرمانبردار او (نفس) هستیم، خاضع برای خدا و فرمانبردار او جلّ ‌و علا نیستیم؛ و تا این بت شکسته نشود، حجاب ‏های ظلمانی دریده و برداشته نشود.

اول باید بدانیم که حجاب چیست که اگر ندانیم، نخواهیم توانست درصدد رفعش یا لااقل تضعیفش بر آییم و یا لااقل هر روز به غلظت و قوّت آن نیفزاییم.

در حدیثی است که بعض اصحاب رسول‌اللّه (صلی الله علیه و آله) خدمت ایشان بودند، صدایی به گوششان رسید، سؤال کردند: چه صدایی است؟ فرمودند: «صدای سنگی بود که هفتاد سال قبل، از لب جهنّم حرکت کرده بود و حال به قعر جهنّم رسید»، آن‌گاه مطلع شدند که کافری هفتاد ساله مُرده است.[10]

اگر حدیث، صادر شده باشد، شاید آن بعض(اصحاب) از اهل حال بوده یا با تصّرف رسول خدا (ص) (آن صدا) به گوششان رسیده، برای تنبیه غافلان و هُشیاری جاهلان؛ اگر هم حدیث که الفاظش را یاد ندارم صادر نشده باشد، لکن مطلب همین است.

ما یک عمر رو به جهنّم سیر می ‏کنیم و یک عمر نماز، که بزرگترین یادگاه خدای متعال است، پشت به حق و خانه او جلّ‌ و ‌علا و رو به خود و خانه نفس بجا می ‏آوریم و چه دردناک است که نماز ما که باید معراج ما باشد و ما را به سوی او و بهشت لقای او برد، به سوی خود ما و تبعیدگاه جهنّم بَرَد.

پسرم! این اشارت‏ها نه برای آن است که امثال من و شما راهی برای معرفت‌اللّه و عبادت‌اللّه به آن گونه که حق او است، پیدا کنیم، با آنکه از اعرف موجودات[11] به حق تعالی و حق عبادت و بندگی او جلّ‌ و ‌علا نقل شده است که:«ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ وَ ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِک»[12]؛ بلکه برای آن است که عجز خویش را بفهمیم و ناچیزی خود را درک کنیم و خاک بر فرق انانیت خود ریزیم، بلکه از سرکشی این غول بکاهیم، باشد که توفیق یابیم، مهاری و لگامی بر او زنیم، که از خطر عظیمی که جان را یادش می ‏سوزاند، رهایی یابیم.[13]

 

وارستگی از دنیا، وسیله آرامش قلوب

فرزندم!  کّر و فّر دنیا و نشیب و فراز آن، به سرعت می ‏گذرد و همه زیر چرخ‏های زمان خرد می ‏شود، و من آنچه ملاحظه کردم و مطالعه در حال قشرهای مختلف (نمودم) به این نتیجه رسیده ام که قشرهای قدرتمند و ثروتمند، رنج‏های درونی و روانی و روحیشان از سایر اقشار بیشتر و آمال و آرزوهای زیادی که به آن نرسیده اند بسیار رنج آورتر و جگر‌خراشتر است.

در این زمان که ما زندگی می ‏کنیم و دنیا گرفتار دو قطب قدرتمند است[14]؛ رنج و عذابی که سران آن کشورها بدان مبتلا هستند و نگرانی‏های جان‌ فرسایی که هر یک از دو قطب در مقابل قطب دیگر دارند، قابل مقایسه با رنج ‏ها و گرفتاری ‏های قشرهای متوسط، حتّی فقیر نیست.

رقابت آنان یک رقابت عملی نیست، بلکه یک رقابت جانکاه است که کمر هر یک زیر آن خرد می ‏شود؛ گویی در مقابل هر یک، یک گرگ درنده با دهان باز و دندان ‏های تیز ایستاده و قصد شکار او را دارد و این رنجِ رقابت در همه اقشار هست، از ثروتمند و قدرتمند گرفته تا طبقات دیگر، لکن هر چه بالا برود، به همان اندازه درد و رنج رقابت بالا می ‏رود و آنچه مایه نجات انسان‏ها و آرامش قلوب است، وارستگی و گسستگی از دنیا و تعلّقات آن است که با ذکر و یاد دائمی خدای تعالی حاصل شود.

آنان که در صدد برتری ‏ها به هر نحو هستند، چه برتری در علوم، حتّی الهی آن، یا در قدرت و شهرت و ثروت، کوشش در افزایش رنج خود می ‏کنند. وارستگان از قیود مادّی که خود را از این دام ابلیس تا حدودی نجات داده اند، در همین دنیا در سعادت و بهشت رحمتند.[15]

 

عاقبت و پیامد حُبّ دنیا

هان! آن خطر که در لحظات آخر جدایی از این عالم و کوچ به سوی جایگاه ابدی است، آن است که آن کس که مبتلا به حُبّ نفس و دنبال آن، حب دنیا با ابعاد مختلف آن است که در حال احتضار و کوچ، که بعض امور بر انسان ممکن است کشف شود و دریابد که مأمور خداوند او را از محبوب و معشوق او جدا می ‏کند، با دشمنی خدا و غضب و نفرت از او جلّ ‌و ‌علا کوچ کند و این عاقبت و پی‌آمدِ حب نفس و دنیا است؛ و در روایات اشاره به آن شده است.

شخصی متعبّد (و) مورد وثوق نقل می ‏کرد که «بر بالین محتضری رفتم و او گفت: ظلمی را که خدا بر من می ‏کند، هیچ‌کس نکرده؛ او مرا از این بچه ‌هایم که با خون دل پرورش دادم می ‏خواهد جدا کند. و من بر خاستم و رفتم و او جان داد».شاید بعض عبارات که نقل کردم، اختلاف مختصری با آنچه آن عالم متعبّد گفتند داشته باشد، در هر صورت، آنچه گفتم، اگر احتمال صحّت هم داشته باشد، به قدری مهمّ است که انسان باید برای چاره آن فکری بکند.[16]

 

نیرنگ ‏های شیطان با پیر و جوان

و چه بسا شیطانِ باطنی، با ما پیران به گونه ‏ای و با شما جوانان به گونه دیگری خدعه کند. با ما پیران با سلاح یأس از حضور و یاد حاضر براند که هان! از شما ها گذشته و شماها اصلاح‌شدنی نیستید و ایام جوانی که وقت کشت و درو بود رفت و در ایام ضعف و پیری و کهولت که قدرت اصلاح از دست رفته و ریشه هواها و معاصی در تمام ارکان وجود نفوذ کرده و شاخه دوانده و تو را از لیاقت محضر او جلّ ‌و ‌علا انداخته و کار از کار گذشته، چه بهتر که در این چند روز آخر عمر، از دنیا استفاده هر چه بیشتر کنی.

و گاه با ما پیران نیز مانند شما جوانان عمل می ‏کند، به شما می ‏گوید: شما جوانید و در این فصل جوانی، وقت تمتّع و لذّات است، اکنون مطابق شهوات خود رفتار کن، ان‌شاء‌اللّه در اواخر عمر، راه توبه و باب رحمت خداوند باز است و خداوند ارحم‌الرّاحمین است.

و هر چه گناهان بزرگتر و بیشتر باشد، پشیمانی و رجوع به حق در آخر عمر زیادتر و توجّه به خدای تعالی بیشتر و اتّصال به او جلّ‌ و ‌علا  افزونتر خواهد بود.چه بسیار مردم بوده اند که در جوانی بهره‏ های جوانی را برده و در ایام پیری، تتمّه عمر را با عبادت و ذکر و دعا و زیارت ائمّه(ع) و توسل به شفاعت آنان گذرانده و سعادتمند از دنیا رفته اند.

به ما پیران نیز از این وسوسه ها می ‏شود که معلوم نیست به این زودی بمیری، فرصت باقی است، چند روز آخر عمر توبه کن، به علاوه باب شفاعت پیامبر(ص) باز است و مولا امیرالمؤمنین(ع) نخواهد گذاشت دوستانش را عذاب کنند و در وقت مردن او را خواهی دید و از تو دستگیری خواهد کرد و از این مقوله های فراوان که به گوش انسان می ‏خواند.[17]

 

استدراج، بزرگ‏ترین حیله شیطان

پسرم! تا نعمت جوانی را از دست ندادی، فکر اصلاح خود باش که در پیری همه چیز را از دست می ‏دهی. یکی از مکاید شیطان که شاید بزرگترین آن باشد که پدرت بدان گرفتار بوده و هست، مگر رحمت حق تعالی دستگیر او باشد، استدراج است.

در عهد نوجوانی، شیطان باطن که بزرگترین دشمنان او است، او را از فکر اصلاح خود باز می ‏دارد و امید می ‏دهد که وقت زیاد است؛ اکنون فصل برخورداری از جوانی است، و هر آن و هر ساعت و هر روز که بر انسان می ‏گذرد، درجه درجه او را با وعده ‏های پوچ از این فکر باز می ‏دارد، تا ایام جوانی را از او بگیرد و آن‌گاه که جوانی رو به اتمام است، او را به امید اصلاح در پیری سرخوش می ‏کند.

و در ایام پیری نیز این وسوسه شیطانی، از او دست نکشد و وعده توبه در آخر عمر می ‏دهد و در آخر عمر و شهود موت، حق تعالی را در نظر او مبغوض‏ ترین موجود جلوه می ‏دهد که محبوب او را که دنیاست، از دستش گرفته است؛ این حالِ اشخاصی است که نور فطرت در آنها به کلی خاموش نشده است.

و اشخاصی هستند که غرقاب دنیا آنها را از فکر اصلاح به دور نگه داشته و غرور دنیا سرتا پای آنان را فرا گرفته است. من خود چنین اشخاصی را در اهل علم اصطلاحی دیده ام و اکنون بعض آنها در قید حیاتند و ادیان را هیچ و پوچ می ‏دانند.

 پسرم! توجّه کن که هیچ یک از ما نمی ‏تواند مطمئن باشد که به این دام شیطانی نیفتد. عزیزم! ادعیه ائمّه معصومین را بخوان و ببین که حَسَنات خود را سیئات می ‏دانند و خود را مستحق عذاب الهی می ‏دانند و به جز رحمت حق به چیزی نمی‏ اندیشند.[18]

 

نکته ‏ای مهم در خودسازی

پسرم! برای ماها که از قافله «ابرار» عقب هستیم، یک نکته دلپذیر است و آن چیزی است که به نظر من شاید در ساختن انسان که درصدد خود ساختن است دخیل است.

باید توجّه کنیم که منشأ خوش آمد ما از مدح و ثناها و بد آمدن‌ مان از انتقادها و شایعه ‌افکنی‏ها، حُبّ نفس است که بزرگترین دامِ ابلیسِ لعین است. ماها میل داریم که دیگران ثنا گوی ما باشند، گرچه برای ما افعال شایسته و خوبی ‏های خیالی را صد چندان جلوه دهند، و درهای انتقاد، گرچه به حق، برای ما بسته باشد یا به صورت ثناگویی در آید.

از عیب‌جویی‏ها، نه برای آنکه به ناحق است، افسرده می ‏شویم و از مدحت‌ ها و ثناها، نه برای آنکه به حق است، فرحناک می‏گردیم؛ بلکه برای آنکه عیب من است و مدح من نیست(من) است که در اینجا و آنجا و همه جا بر ما حاکم است.

اگر بخواهی صحّت این امر را دریابی، اگر امری که از تو صادر می ‏شود، عین آن یا بهتر و والاتر از آن از دیگری، خصوصاً آنها که همپالکی[19] تو هستند صادر شود و مداحان به مدح او برخیزند، برای تو ناگوار (باشد) و بالاتر آنکه، اگر عیوب او را به صورت مداحی در آورند (و تو از این امر ناراحت شوی)، در این صورت یقین بدان که دست شیطان و نفس بدتر از او، در کار است.[20]

 

توبه در جوانی آسانتر است

پسرم! اکنون با تو که جوانی صحبت می ‏کنم. باید توجّه کنی که برای جوانان، توبه آسانتر و اصلاح نفس و تربیت باطن سریعتر می ‏تواند باشد. در پیران هواهای نفسانی و جاه‌طلبی و مال‌دوستی و خود‌ بزرگ ‌بینی بسیار افزونتر از جوانان است؛ روح جوانان لطیف است و انعطاف‏ پذیر و آن ‌قدر که در پیران حُبّ ‌نفس و حُبّ ‌دنیاست، در جوان نیست.

جوان می ‏تواند با آسانی نسبی، خود را از شّر نفس امّاره رها سازد و به معنویات گرایش پیدا کند. در جلسات موعظه و اخلاق، آن ‌قدر که جوانان تحت تأثیر واقع می ‏شوند، پیران نمی ‏شوند.

جوانان متوجه باشند و گول وسوسه های نفسانی و شیطانی را نخورند. مرگ به جوانان و پیران به یک گونه نزدیک است. کدام جوان می ‏تواند اطمینان حاصل کند که به پیری می ‏رسد؟ و کدام انسان از حوادث دهر مصون است؟ حوادث روزانه به جوانان نزدیکتر است.

پسرم! فرصت را از دست مده و در جوانی، خود را اصلاح کن. پیران نیز باید بدانند که تا در این عالم هستند می ‏توانند جبران تبهکاری ‏ها و معصیت‏ ها را بکنند و اگر از اینجا منتقل شدند، کار از دست آنان خارج است.[21]

 

ارتباط با قرآن هر چند فقط با قرائت آن باشد

فرزندم! با قرآن این بزرگ کتاب معرفت آشنا شو، اگر چه با قرائت آن. و راهی از آن به سوی محبوب باز کن و تصور نکن که قرائت بدون معرفت اثری ندارد، که این وسوسه شیطان است.

آخر، این کتاب از طرف محبوب است برای تو و برای همه کس، و نامه محبوب، محبوب است، اگر چه عاشق و محبّ، مفاد آن‌ را نداند و با این انگیزه، حبّ محبوب که کمال مطلوب است، به سراغت آید و شاید دستت گیرد. ما اگر در تمام لحظات عمر به شکرانه اینکه قرآن کتاب ماست به سجده رویم، از عهده بر نیامده ‏ایم.[22]

 

زمام تمام امور به دست خداست

پسر عزیزم احمد! (سلمک اللّه تعالی) در این اوراق نظر کن و «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال»[23]. من خود آنچه به تو می گویم، گرچه خودم عاری و بری هستم، لکن امیدوارم که برای تو تنبهی باشد.

بدان که هیچ موجودی از موجودات، از غیب ‏عوالم جبروت و بالاتر و پایین‏تر، چیزی ندارد و قدرتی و علمی و فضیلتی را دارا نیست و هر چه هست از او جلّ ‌و‌علا است.

او است که از ازل تا ابد، زمام امور را به دست دارد و احد و صمد است. از این مخلوقات میان تهی پوچ و هیچ، باکی نداشته باش و چشم امیدی هرگز به آنها مبند که چشم داشتن به غیر او شرک است و باک از غیر او جلّ ‌و‌ علا کفر.[24]

 

[1] . مخاطب امام ، فرزندشان مرحوم حاج سید احمد خمینی است.

[2] . هر موجودی مشمول رحمت خداوند است.

[3] . وعده دیدار، نامه 08/02/1361..

[4] . مضمون روایتی است از امام سجاد علیه السلام: «حب الدنیا رأس کل خطیئة» و روایتی است از امام صادق علیه السلام: «رأس کل خطیئة حب الدنیا.»(اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب ذم الدنیا و الزهد فیها، حدیث 11 و باب حب الدنیا و الحرص علیها، حدیث 1)

[5] . وعده دیدار، نامه 26/04/1363.

[6] . دنیا.

[7] . مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.

[8] . سوره اعراف: آیه 12 و سوره ص: آیه 76. اصل آیه چنین است: «أَنَا خَیرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ».

[9] . چنان‌که مولوی گوید:

مادر بت‌ها بت نفس شماست             زانکه آن بت مار و این یک اژدهاست

[10] . علم الیقین، المقصد الرّابع، الباب الثالث عشر، الفصل الرّابع.

[11] . منظور وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله است.

[12] . آنچنان که حق معرفت تو است، تو را نشناختیم و آن‌گونه که حق عبادت تو است، تو را عبادت نکردیم. (مرآت العقول، کتاب الایمان و الکفر، باب الشکر.)

[13] . وعده دیدار، نامه 08/02/1361.

[14] . اشاره به زمان قبل از فروپاشی شوروی سابق است که با آمریکا دو قطب قدرتمند جهانی بودند.

[15] . وعده دیدار، نامه 26/4/1363.

[16] . وعده دیدار، نامه 8/2/1361.

[17] . وعده دیدار، نامه 8/2/1361.

[18] . وعده دیدار، نامه 28/9/1366.

[19] . همردیف، اشخاصی که در یک پایه علمی، شخصیتی و غیره هستند.

[20] . وعده دیدار، نامه 26/4/1363.

[21] . وعده دیدار، نامه 8/2/1361.

[22] . همان.

[23] . به گفته بنگر، نه به گوینده. در غررالحکم از حضرت علی علیه السلام به این عبارت آمده است: «لا تنظر الی من قال و انظر الی ما قال».

[24] . وعده دیدار، نامه 28/9/1366.

ارسال نظر