کریم اهلبیت (ع)/ویژه نامه ولادت امام حسن مجتبی(ع)

۱۳۹۹/۰۲/۲۰ ۰۹:۵۵:۵۶

«کریم»، در زبان و فرهنگ اسلامی، نژاد و اصیل، خوش خوی و خوش روی، پاکدامن و عفیف، جوانمرد و با مروّت، بخشاینده، بلند همّت و بزرگوار، خیرخواه و مهربان، نیکوکار و در یک کلمه، جامع همه ارزشها است.

کریم اهلبیت علیهم السلام

«کریم»، در زبان و فرهنگ اسلامی، نژاد و اصیل، خوش خوی و خوش روی، پاکدامن و عفیف، جوانمرد و با مروّت، بخشاینده، بلند همّت و بزرگوار، خیرخواه و مهربان، نیکوکار، نیک نفس و نیکو نهاد و در یک کلمه، جامع همه ارزشها است. و این همه در امام حسن مجتبی (علیه السلام) گرد آمده بود و به حقیقت، دوست و دشمن به او کریم می گفتند و در میان شیعیان و پیروان اهل بیت به «کریم اهل بیت علیهم السلام » شهره است.

او، کریم الطرفین و دارای پدر و مادر و اجداد و عموهایی شرافتمند، بزرگوار و جوانمرد از خاندان هاشم بود. بیهقی نقل کرده است: «معاویه روزی نزد جماعتی از اشراف قریش و مردمانی دیگر، گفت:

«اخبرونی بأکرم النّاس اباً و امّاً و عمّاً و عمّةً و خالاً و خالةً و جدّاً و جدّةً؛ به من خبر دهید کدامین انسان از نظر پدر، مادر، عمو، عمه، دایی، خاله، پدر بزرگ و مادر بزرگ نژاده تر و بزرگ زاده تر است.»

مالک بن عجلان به سوی حسن بن علی (علیهماالسلام) اشاره کرد و گفت: او اکرم و اصیل ترین مردم است؛ چه، پدرش علی بن ابیطالب، مادرش فاطمه دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) ، عمویش جعفر طیّار، عمّه اش امّ هانی دختر ابوطالب، دایی اش قاسم فرزند پیامبر، خاله اش زینب دختر رسول خدا (ص) ، جدّش رسول خدا (ص) و جدّه اش خدیجه دختر خویلد است.

مردم ساکت شدند و امام حسن(ع) برخاست و رفت. عمروعاص رو به مالک کرد و گفت: آیا دوستی بنی هاشم تو را به سخن باطل واداشت؟مالک بن عجلان گفت: چیزی جز حقیقت نگفتم و هرکس خرسندی مردم را با ناخرسندی خدا پی جوید، به آرزویش در دنیا نرسد و فرجامش به شقاوت انجامد. و بنی هاشم تازه ترین شاخه اند...، آیا چنین نیست ای معاویه! گفت: به خدا سوگند! چنین است.

نشست مهربانانه

او با فرودستان مهربانانه می نشست و با آنان غذا می خورد. ابن شهرآشوب از کتاب فنون نقل کرده:

«روزی امام حسن (علیه السلام) بر گروهی مستمند گذشت و آنان پاره های نان را بر زمین نهاده و خود روی زمین نشسته بودند و می خوردند. چون او را دیدند، گفتند: ای پسر دختر رسول خدا ! بیا با ما هم غذا شو. بی درنگ از مرکب فرود آمد و گفت: «پس خدا، متکبران را دوست ندارد.» و با آنان به غذا خوردن مشغول شد، آنگاه آنها را به میهمانی خود دعوت کرد. بدانان غذا و پوشاک داد.


برخورد با پیرمرد شامی

ماجرای برخورد امام حسن (علیه السلام) با پیرمرد شامی که تحت تأثیر تبلیغات گمراه کننده بنی امیه علیه بنی هاشم، به امام حسن (ع) دشنام می داد نمونه ای از بردباری حضرت و برای ما در بردارنده درس های بزرگ است. مبرّد در کامل از مردی از اهل شام نقل کرده است:

«وارد مدینه شدم، دیدم مردی سوار استری است که در نیکوروئی و آرامش و لباس و مرکب، از او بهتر نبود. دلم به سوی او متوجه شد. از دیگران در باره اش پرسیدم. به من گفته شد: این، حسن بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام) است. سینه ام از بغض و حسد علی آکنده شد که چنین فرزندی دارد. به سوی او رفتم؛ به او گفتم: تو فرزند ابی طالب هستی؟ گفت: من فرزندِ فرزند اویم.

پس به او و پدرش دشنام ها دادم. چون سخنم به پایان رسید، گفت: گمان می برم غریبی؟گفتم: آری.

گفت: به نزد ما بیا. اگر نیازمند منزل هستی، به تو جا می دهیم و اگر محتاج باشی، کمکت می کنیم و اگر مشکلی داری، آن را می گشائیم.از او جدا شدم، به خدا سوگند بر روی زمین کسی محبوب تر از او نزد من نبود.»


گذشت کریمانه امام از جهالتها و سفاهتها

گذشت کریمانه امام از جهالتها و سفاهتها چنان بود که دشمنان نیز بدان اعتراف داشتند؛ مروان بن حکم در نبرد جمل اسیر شد و امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) از او نزد امیرمؤمنان (علیه السلام) شفاعت کردند و حضرت او را رها کرد .

مروان که به پیمان شکنی معروف بود، دست از دشمنی برنداشت و هماره با دست و زبان، خاندان نبوّت را آزار داد. او پس از صلح امام حسن (ع) بر فراز منبر در حضور امام به علی (ع) بدگویی می کرد و کریم اهل بیت(ع) برای پاسداشت آرامش و پیشگیری از درگیری، سکوت کرده و خشم خود را فرو می برد.

سیوطی گزارش کرده است: «پس از شهادت حسن بن علی (علیهماالسلام)، مروان در تشییع امام می گریست. حسین (علیه السلام) به او گفت: آیا بر او می گریی؟ و تو دل او را خون کردی و چه بسیار جرعه های غصه و اندوه به او چشاندی! مروان گفت: من این کارها را نسبت به کسی می کردم که از این کوه بردبارتر بود.»

( تلخیص و برگرفته از: مجله فرهنگ كوثر، پاییز 1381، شماره 55 )

ارسال نظر