سروده زائر دانشجو؛
نذر کردم تو را برای حسین...

۱۳۹۸/۱۱/۲۱ ۰۹:۲۹:۲۹

سید جواد هاشمی،زائر عتبات دانشگاهیان، اعزامی بیست و هفتم اسفند ماه نود و هفت به عتبات از سمنان است.شعری زیبا در وصف حضرت عباس(ع)سروده است که در ادامه می آید.

‍وسطِ رزمگاه وُ در پیکار

فکرش انگار جای دیگر بود

قمرِ انوَرِ بنی هاشم ...

فکرِ فرموده های مادر بود :

پسرِ نازنین و رعنایم ...

نذر کردم تو را برای حسین

نکند لحظه ای شوی غافل!

دوست دارم شَوی فدای حسین

بر لبش تشنگی نمایان بود

سوی شطّ ِفرات می تازید

و فَلَک از وفای اُمِّ بَنین

بر مَه وُ بر عَشیره می نازید

فکر عباس مثل بارویی

در دلِ تندباد و طوفان بود

طفلِ شش ماهه آب می خواهد

لاجَرَم کوفه نامسلمان بود

تاخت عباس تا کناره ی شَط

شط خِجل بود ، روی مولا را

آب شرمنده ی قمر شده بود

چونکه مهریّه بود زهرا را !!!

رفت و بر ساحل فُرات نِشَست

با دو دستش گرفت مُشتی آب

عکسِ حیدر درون آب افتاد

عکسِ مولایِ غرقه در محراب

یادش آمد از آن شبی که پدر

دست او را گرفت و دست حسین

گفت : عباس ؛ پهلوانِ علی

باش اَبرو به چَشمِ مستِ حسین

ای عطش لعنتِ خدا بر تو

کودکان تشنه کام و گریانند

و عمو آمده ست در پی آب

همه چشم انتظارِ بارانند

مَشک را پر ز آب کرد عباس

تشنه لب از کنارِ شط برگشت

مشک هم همدمی وفادار است

با قمَر رهسِپار شد در دشت

اُف بر این کوفیانِ عهدشکن

اهلِ کوفه جماعتی پست اند

راه را بر مَهِ بنی هاشم

با سنان و به نیزه بربستند

تیغِ اول به دست راست نِشَست

آه برخاست از دلِ مولا

نه ازینکه فِتاده بر او زخم !!

بلکه از بابتِ غمِ زهرا ...

بُغضِ کهنه به سینه اش دارد

گر چه در چهره اش هویدا نیست

لیک عباس حسرتش این است

که چرا زاده ای ز زهرا نیست

مَشک بر بازوی چَپَش بِنْهاد

"اِن یَّمینی قَطَعتَمو " سَر داد

لیک تقدیر دست چپ این بود

قطع شد چون برادرِ همزاد

آن علمدارِ دشت کربُ بلا

مشک را بر دهان گرفت و کِشید

تیر بر قلبِ مشک بِنْشست وُ ...

همه امّید ها شُدَش نومید

تا علمدار بر زمین افتاد

کمرِ هفت آسِمان خَم شد

چهره ی کودکانِ بی سَقّا

غرق در حُزن و درد و ماتم شد

تا ابد تو عموی طفلانی ....

مظهرِ صِدق و راستی و وفا

عَلَمت تا همیشه پابرجاست

ای علمدارِ تشنه ، ای سَقّا

سید جواد هاشمی، اعزامی بیست و هفتم اسفند ماه نود و هفت به عتبات از سمنان

ارسال نظر