زائر دانشجوی عتبات:
چادری شدنم را مدیون سفر به عتباتم/ دعایم در حرم عمو عباس(ع)مستجاب شد

۱۳۹۸/۱۱/۰۵ ۱۴:۵۰:۲۳

اولین باری که سفر عتبات قسمتم شد چندسالی بود که از معنویت دور شده بودم. خانواده ام مذهبی هستند و چادر را به اکراه و آن هم گاهی سر می کردم، برایم سر کردنش سخت بود!...

گفتگوی این بار لبیک با خانم سیده مرضیه بنایی، دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی کامپیوتر از دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم-تحقیقات تهران است.با اینکه چند ماه از آخرین سفرش به کربلا می گذرد هنوز وقتی از امام حسین(ع) و به قول خودش عمو عباس حرف می زند اشک در چشم هایش جمع می شود.آرزویش برای جوانهای هم سن و سالش این است که آنها هم یکبار، حداقل یکبار به کربلا بروند.شما را به خواندن این صحبتهای دلنشین و زیبا دعوت می کنیم.

چه شد که به این سفر معنوی مشرف شدید؟

حلاوتی که احساس می کردم در این سفر وجود دارد و در همه جوانانی که به زیارت امام حسین(ع) می رفتند می دیدم. همیشه برایم سوال بود که چرا این قدر همه دوست دارند به این زیارت بروند، تا وقتی که خودم شیرینی آن را چشیدم.

اولین سفرم سال 95 بود و تا به امروز 6 بار قسمتم شده زائر عتبات شوم .دهه محرم سال 95 بود که با خودم عهد کردم که هر طور شده باید به این سفر بروم و خیلی هم اتفاقی نصیبم شد.

در تلویزیون اعلام شد که برای زیارت عتبات عالیات دانشجویان می توانند ثبت نام کنند و من اولین بار آن زمان بود که ثبت نام کردم و به عنوان زائر ذخیره انتخاب شدم. خیلی ناراحت شدم و نمی دانستم چرا این همه ناراحتم! اشک می ریختم، حالم خیلی بد بود، ستاد زنگ زدم به من گفتند قرعه کشی انجام شده و نفرات اصلی انتخاب شده اند. چند روز بعد رفتم ستاد تا در مورد زائر ذخیره پرس و جو کنم! بالاخره سه روز قبل از اعزام به من زنگ زدند و گفتند یک نفر انصراف داده و مرا جایگزین کردند.هزینه را باید همان روز می ریختم و عجیب آنکه همان روز هزینه اش هم فراهم شد و من برای اولین بار به زیارت کربلا رفتم .

دلیل انتخاب و تشرف شما با کاروان های عتبات دانشگاهیان به جای کاروان های عادی چه بود؟

همدلی در کاروانهای دانشجویی هست که در کاروان های دیگر کمتر مشاهده می شود، چون من یکبار هم با کاروان های غیر دانشجویی به زیارت رفتم .با دانشجویان که سفر برویم هم سن و سال بودن و شور و اشتیاق بیشتر است .هر بار که با کاروان های دانشجویی به عتبات رفتم شب و روز نمی شناختیم، همه نمازها، حتی بین آن و در کل روز به حرم می رفتیم .

با توجه به بالا بودن هزینه سفر عتبات و مشقت این سفر،چرا سفرهای خارجی دیگر را انتخاب نکردید؟

زیارت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) که من به ایشان عموعباس می گویم حال و هوای دیگری دارد .درست است سختی دارد، ولی انگار سختی این سفر به دل آدم می چسبد و زائر دوست دارد آن سختی را هم بکشد.

نمی شود این سرزمین را در یک جمله و در یک کلمه تعریف کرد، وقتی انسان در بین الحرمین است انگار روی زمین نیست،انگار جزو آسمان شده است .سفر به کشورهای دیگر اصلا این طور نیست، بالاخره هر کس ممکن است تجربه سفر به کشورهای دیگر را هم داشته باشد آن سفرها فقط تفریح است و تمام می شود و فراموش می شود ولی طعم سفر زیارتی عتبات همچنان در ذهنمان هست، انرژی اش با انسان هست و می طلبد که باز بروی.

وقتی برای اولین بار چشمتان به ضریح سیدالشهدا(ع) افتاد چه حس و حالی داشتید؟

باورم نمیشد که آنجا هستم! با خودم می گفتم یعنی من هم قسمتم شده؟آیا آقا اجازه داده و من لیاقت پیدا کردم که بیایم زیارت کربلا؟شوکه بودم که چطور من گناهکار سراپا تقصیر اینجا آمده ام و خدا به من اجازه زیارت محبوبترین بنده اش را داده است!

اولین بار فقط چشمم به ضریح و گنبد و بین الحرمین دوخته شده بود! نمی دانستم کجا هستم قلبم به شدت می زد می گفتم اینجا کجاست،صحنه عاشورا را برای خودم مجسم می کردم و با خود می گفتم که آن بنده محبوب خدا الان اینجا دفن است .از عظمت و ابهت امام حسین(ع) شوکه بودم .

برای نگهداری حال و هوای معنوی سفر چه کارهایی انجام دادید؟

اولین باری که سفر عتبات قسمتم شد چندسالی بود که از معنویت دور شده بودم. خانواده ام مذهبی هستند و چادر را به اکراه و آن هم گاهی سر می کردم، برایم سر کردنش سخت بود!ولی وقتی برای اولین بار قسمتم شد و به زیارت ارباب رفتم و برگشتم، خجالت می کشیدم بدون چادر بیرون بروم .احساس می کردم که خدا به من اجازه داده زیارت ارباب بروم،حیف است نورانیتی که آقا امام حسین(ع) به من بخشیده را از دست بدهم .شنیده بودم که هر کس زیارت کربلا برود امام حسین (ع) به زائرش نورانیتی می بخشد! من که لایق نبودم اما فکر می کردم اگر نورانیتی نصیبم شده نباید آن را خراب کنم.

سعی کردم بعد از سفر بیشتر چادر سر کنم. قبل از زیارت از معنویت خیلی دور بودم، آزاد می گشتم، وقتی از کربلا برگشتم دیگر نمی توانستم آزاد باشم و برایم معنا نداشت که مثل قبل بیرون بروم، چون از حال زیارت لذت می بردم و دیگر برایم بی معنی بود که مثل دیگران بیرون بروم .حالم با سفر خوب بود و سعی می کردم به معنویت نزدیک تر شوم.

روحانی کاروانمان از نماز سر وقت و اهمیت آن می گفت و حرف هایش در ذهنم مانده بود.من حال و هوای نماز اول وقت را در سفر دوست داشتم، بعد از سفر هم آن را حفظ کردم نمازهایم دیگر قضا نمی شد .هر سال که کربلا رفتم نکته جدیدی آموختم و خودِ آقا سیدالشهدا به من یاد داد و حالا می دانم که چرا کربلا می روم و آقا به من چه هدیه ای داده اند..

تفاوت زندگی دانشجویان قبل از سفر عتبات و بعد از آن چیست؟

معنویتی که آقا به زائر می دهد، عشقی که به او می دهد با عشق های دیگر فرق می کند و زمینی نیست.عشق آسمانی را آقا امام حسین(ع) در قلب هر شخص جای می دهد علی الخصوص دانشجویان!

محیط دانشگاه با جاهای دیگر فرق می کند، همه جوان هستند و از هم الگو می گیرند.وقتی دانشجویان با هم زیارت می روند هدیه جدیدی از آقا می گیرند و حضرت، عشق آسمانی به آنها هدیه می کند و وقتی بر می گردند آن عشق، حلاوت و معنویت را بین بقیه پخش می کنند و دیگر مثل قبل از سفر نیستند.این حلاوت بینشان دهن به دهن می چرخد. تفاوتش به نظر من معنویت و عشقی است که آقا به زائرش می بخشد.

توصیه ای به جوانان هم سن و سال خود دارید؟

این سفر تعریف شدنی نیست! چگونم بگویم که چقدر خوب است؟فرض کنید که یک سفر تفریحی است، فکرکنید قرار است از کشورمان به کشور دیگری سفر کنید! بروید و یکبار امتحان کنید. آن فضا را ببینید، در بین الحرمین بودن، کنار ضریح شش گوشه بودن و زیارت حرم عمو عباس را ببینید و لذت آن را درک کنید! یکبار خودتان را به ضریح بچسبانید و گوش کنید! فقط نگاه کنید ضریح را و گوش کنید صدای آقا را می شنوید! اگر چشم دلتان را باز کنید آقا را می بینید! یکبار هم که شده به کربلا بروید.

یک خاطره و استجابت دعا در حرم عمو عباس

یک سال و نیم قبل قسمت شد که با کاروان های دانشجویی برای عرفه به کربلا بروم.با یکی از دوستانم در این سفر بودم .مرداد ماه بود وسط تابستان، خیلی ها می گفتند عراق خیلی گرم است نرو، ولی در دلم عشق امام حسین(ع)مرا می طلبید و دوست داشتم بروم .خدا را شکر رفتم خیلی شلوغ بود، اما مراسم عرفه واقعا در کربلا به دلم چسبید.

بعد از پایان مراسم دعای عرفه حرم امام حسین (علیه السلام)، شب با دوستم رفتیم حرم عمو عباس.آنجا در حرم نشستم و یک دل سیر با آقا دو سه ساعتی حرف زدم، مثل دو دوست با او راحت حرف می زدم و حضور حضرت را به خوبی حس می کردم که دارد به حرف هایم خوب گوش می کند احساس می کردم که آقا هست.

قبل از سفر خانواده ای به من سفارش کردند که رفتی از آقا بخواه که این سفر قسمت ما هم بشود می دانستم که اوضاع مالی خوبی ندارند، قرض و بدهی داشتند .در حرم حضرت عباس(ع) که با آقا حرف می زدم یاد آنها افتادم. کنار ضریح به آقا گفتم می دانم به همه حرفهایم گوش دادی یک دعای دیگر هم دارم خانواده ای دلشان می خواهد زیارت بیایند، به شما سلام رساندند چه می شود آنها را هم بطلبی و شما می دانی که وضعیت مالی خوبی هم ندارند یک جوری بطلب آنها هم بیایند کربلا !

زیارت و دعایمان در حرم که تمام شد دو ساعتی طول کشید بعد برگشتیم هتل. مادرم به من زنگ زد و بعد از حال و احوالپرسی گفت راستی این خانواده هم طلبیده شدند کربلا!من شوکه شدم گفتم چطور؟پول سفر چه شد؟

مادرم حوزوی است تعریف کرد که رفته بودم حوزه، رئیس حوزه لیستی دستش بود برای کربلا و گفت 2 نفر جا دارم کسی را می شناسی معرفی کن.مادرم گفته بود می شناسم، اما هزینه سفر برایشان مقدور نیست .رئیس حوزه گفته بود یک نفر خیّر بانی شده تا پول کل کاروان را پرداخت کند. مادرم اسامی آن زوج را هم داده بود و چندی بعد آن ها هم زائر کربلا شدند!

به محض شنیدن این خبر من و هم اتاقی هایم به گریه افتادیم، باورمان نمی شد که آقا ابوالفضل (علیه السلام) این قدر زود جواب دعایم را بدهد.این معجزه ای بود که در سفرم دیدم و آن دو نفر هم کربلایی شدند.

حرف آخر ...

حرف زیاد است اما می خواهم بگویم بعد از اولین زیارتم تمام زندگی ام زیر نظر عمو عباس است جدای اینکه جدم امام رضا(ع) ست و ارادت ویژه ای به ایشان دارم، ولی احساس می کنم حضرت عباس(ع) همه جا با من هست، همه جا کمکم می کند! سفرهای بعدی که به عتبات رفتم دعاهایی که می کردم تک به تک برآورده می شد تا سفر اربعین امسال که به سختی قسمتم شد.

دوست دارم دیگر از این احساس زیبا، از آقا سیدالشهدا(ع)، از عمویم عباس، جدا نشوم!.دوست دارم طوری زندگی کنم که شرمنده لطف و عنایت ایشان نباشم! هر نفس که می کشم و هر قدم بر می دارم به خدا می گویم از من راضی هستی؟امام حسین(ع)،عمو عباس و امام رضا از من راضی هستند؟

هدیه ای از امام حسین(ع) و عمو عباس گرفتم که با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. دنیای من را عوض کردند دوستانی که 5 سال قبل داشتم حالا که مرا می بینند می گویند تو همان مرضیه هستی؟این مرضیه با مرضیه قبل فرق دارد آن چیزی که من حالا دارم با دنیا عوض نمی کنم!

کاش هم سن و سال های من هم این هدیه را بگیرند و تا آخر عمر نگاه دارند!

ارسال نظر