دل نوشته دانشجویی در کربلای معلی؛
دختری که برای شهادت پدر دعا می کند...

۱۳۹۸/۰۶/۲۷ ۱۵:۱۱:۳۵

می خواهم بابا اگر روزی هم از کنار من رفت، با شهادت برود و چه زیباست نام دخترِ شهید که بر پیشانیم حک شود.

صبح روز گذشته در همایش احلی من العسل پس از برگزاری برنامه روایتگری، طبق روال، دو تن از دانشجویان برگزیده، دلگویه های کربلایی خود را قرائت نمودند که متن یکی از این دلگویه ها بدین شرح است:

بسم رب الحسین

سر داده ای تا سر به راهم کنی، وای بر من اگر تو سر داده باشی و من سر براه نشده باشم. آقای من، می خواهم از روزهایی بگویم که گلویم پر از بغض بود و غم رفتن پدر به سوریه را داشتم. بابا با عشق می رفت و من با جگری پرخون بدرقه اش می کردم. غریب روزهایی بود برایم. پدر که از خانه بیرون می رفت تا برود مدافع حریم حرم خواهر جانتان بشود، بغض سنگینم می ترکید و اشک از گونه هایم جاری می شد. من بابایم را می خواستم و بابا نبود. رفته بود و مدافع حرم شده بود و من... بی تابی پشت بی تابی. هر دفعه که بابا می‌آمد با خودم می گفتم دیگر نمی گذارم برود. می دانید، آخر دخترها بابایی اند. فکر اینکه یک روز نباشد، دیوانه ام میکرد. وای خدای من چه می‌کنم اگر بابا نباشد.

آقاجان؛ می‌دانید... اکنون که این نامه را می نویسم شرمنده تر از آنم که در وصف بگنجد. آقای من زمانی شرمنده شدم که شنیدم دختری بی بابا شد و به جای عرض تسلیت، تازیانه اش زدند. می‌دانید... شرمنده شدم وقتی شنیدم خواهری سرِ بریده ی برادرش را بر سر نیزه دید و سنگ بر سرش می زدند. آقای من، شرمنده شدم زمانی که شنیدم جوانی شهادت را شیرین تر از عسل می داند و من... شرمنده شدم زمانی که دیدم جوانانی پاسخ«هل من ناصر ینصرنی» امامشان را لبیک می گویند. آقای من مولای من می‌دانید که... پدر هنوز هم راهی سوریه می شود. اما دیگر شرم دارم که بگویم نرو! از طفل سه ساله... از شیرخواره ی شش ماهه... آقای من اکنون می دانم که شهادت چقدر شیرین است و شهید زنده است. آقای من، جان من عزیزتر از جان رقیه نیست. می خواهم بابا اگر روزی هم از کنار من رفت، با شهادت برود و چه زیباست نام دخترِ شهید که بر پیشانیم حک شود.

آقا مرا ببخش و شهادت نامه پدرم را امضا کن.

ارسال نظر