دل نوشته ای خواندنی همراه با فیلم از دانشجوی زائر دوره هفدهم؛
خدا مهر یک شش گوشه را به دلم انداخت/هر کی به کربلا میره از حرم رضا میره

۱۳۹۸/۰۴/۲۳ ۰۹:۵۱:۲۴

قصه عشق ما از آن روزی شروع شد که خدا مهر یک شش گوشه انداخت میان دل ما،از امام رضا(ع) می خواهم شروع کنم و به امام رضا(ع) ختم کنم...

بسم رب امام رضا (ع)

قصه عشق ما از آن روزی شروع شد که خدا مهر یک شش گوشه انداخت میان دل ما...

از امام رضا(ع) می خواهم شروع کنم و به امام رضا(ع) ختم کنم.از اهالی شهرستان های نزدیک مشهدم.یادمه بچه که بودم بابام مریض شد ،دکترا جوابش کردن.مادرم منو برداشت برد حرم امام رضا(ع)، دعا کرد که من یتیم نشم! از آقا هم مثل همیشه چیزی جز کرم نمیشه انتظار داشت، بابامو شفا داد! بابام۱۰سال به عمرش اضافه شد در حالی که دکترا گفته بودن دو سه روز دیگه میمیره قطعا.اینجوری بود که آقا ما رو از همون بچگی مدیون لطف و کرم خودش کرد.

پدرم که فوت شد اومدیم مشهد.من به لطف خدا و امام رضا(ع) اینجا کار پیدا کردم.درگیر کارای روزمره شدم و خودمونی بگم امام رضا(ع)رو فراموش کردم،یه جورایی نمک خوردم و نمکدون رو شکستم،خیلی دیر به حرمش می رفتم .شاید ۸ یا ۹ماه طول می کشید تا اینکه مهر یک شش گوشه افتاد میان دل ما...

کربلا رو دوس داشتم، امام حسین(ع) رو دوس داشتم،به حضرت ابوالفضل(ع) ارادت خاصی داشتم .چند سال بود می خواستم برم کربلا اما به هر دلیلی نمیشد تا اینکه شب قدر امسال با مادرم رفتیم حرم امام رضا(ع)،اونجا از آقا خواستم،شب قدر بعدی هم خواستم.حال و هوای حرم منو مجذوب خودش کرد.آرامشی که تو حرم حاکم بود هیچ جای دیگه نبود.

دوباره رفتم حرم.تا به خودم اومدم دیدم هر شب دارم میرم حرم.یه جورایی به حرم رفتن عادت کرده بودم تا اینکه حرف از عتبات دانشجویی شد. با دوستم ثبت نام کردیم.هر شبی که به حرم می رفتم دعا می کردم،می گفتم:« هرکی به کربلا میره از حرم رضا میره...»نظر کن آقا جان منم برم.هرشب گریه می کردم برا کربلا.قرعه کشی انجام شد، اسم دوستم به عنوان ذخیره انتخاب شد ولی اسم من اصلا در نیومد،دلم بد جور گرفت.با خودم گفتم ببین محمد چقدر روسیاهی که آقا بهت نگاه هم نمیکنه،اما با آقا قهر نکردم، بازم حرمش می رفتم تا اینکه یک مسابقه کتابخوانی برگزار کردند به نام هشت بهشت که اون هم۱۱۰تا سهمیه داشت برای عتبات دانشجویی.

مسابقه را هم به امید کرم امام رضا(ع) شرکت کردم.همه سوالات رو هم درست جواب دادم ،قرعه کشی انجام شد اما باز هم اسمم در نیومد.دیگه داشتم یقین می کردم که از چشم امام رضا(ع) افتادم،اما باز هم با این وجود حرم می رفتم.گذشت تا اینکه یک روز پیش دوستم که بودم از ستاد عتبات تماس گرفتن بهش گفتن که همایش قبل سفر برگزار میشه دعوت هستین .منم با دوستم رفتم!

تو همایش فقط من زائر کربلا نبودم،بقیه همه با شوق خاصی اومده بودن،اونجا بدجور دلم شکست، به آقا گفتم فقط من اضافی بودم؟فقط منو دوس نداشتی؟خیلی گریه کردم.اومدن بین حضار برگه ای پخش کردن و گفتن هرکسی انتقادی یا پیشنهادی داره بنویسه،منم نوشتم :

بسم رب امام رضا(ع)...

بنده نه زائر اصلی هستم و نه زائر ذخیره، مسابقه هشت بهشت هم شرکت کردم، اما اونجا هم اسمم در نیومد.اینکه میگن امام رضا(ع) برات کربلا میده درست نیست،به نظر من امام رضا(ع) فقط به خوبا برات کربلا میده!از شب قدر تا حالا تقریبا هر شب به حرم امام رضا(ع) رفتم که برات کربلا بگیرم، اما آقا جواب نداد...

یا امام رضا(ع) تو رو به دستهای بریده عموت ابوالفضل(ع) قسم، تو رو به گلوی بریده علی اصغر(ع) قسم، تو رو به علی اکبر(ع) قسم برات کربلای این بنده رو سیاه رو هم بده!لایق وصل تو که من نیستم اذن به یک لحظه نگاهم بده!هنوزم به نگاه و کرم تو امید داره این دل.یا حق

امیدی به جواب گرفتن از این نامه نداشتم واقعیتش،چون قرعه کشی سراسری و کشوری بود،سهمیه ها مشخص بود،اما چند روز بعد باهام تماس گرفتن و گفتن که ما نامه رو تو جلسه مطرح کردیم تصمیم گرفتیم شما رو به عنوان زائر ذخیره ثبت نام کنیم.

داشتم بال در می آوردم از خوشحالی،خدارو شکر کردم،همین ذخیره بودن هم خودش نعمتیه. بالاخره اسمم در شب هفتم محرم شب منصوب به حضرت علی اصغر(ع) اصلی شد و راهی کربلا شدم!

فقط می خواستم زیارتی که میرم با معرفت باشه! تا حالا کربلا رو ندیده بودم، اما تصوراتی ازش داشتم.دفعه اولی که چشمم به ضریح ابا عبدالله(ع) افتاد همه تصوراتم بهم ریخت.حرم امام حسین(ع) با هیچ جایی قابل مقایسه نبود.ماورای همه تصورات من بود.کربلا با همه جا فرق می کرد،دعا زیر قبه برآورده میشه،همونجا دعا کردم که آقا منو اربعین برگردونه!

بعد از عتبات دانشجویی چیزی نگذشت که ویزای اربعین گرفتم، مشکلات قبل از سفر به کرم امام رضا(ع) حل شد و برای اربعین دوباره با مادرم برگشتم کربلا!

همه عمر دنبال آرامش گشتیم، همه عمر دنبال دوست خوب گشتیم، همه عمر دنبال سعادت گشتیم؛ اما پیدا نکردیم.دوست های خوب، ائمه(ع) هستن.دوستی با این خاندان آرامش به دل ها میده .کاش زودتر می فهمیدم، کاش زودتر درک می کردم.کاش به جای دوستی با ائمه(ع) سراغ چیزهای دیگه نمی رفتم!کاش با هر دستی دست دوستی نمی دادم.کاش قدر خودمو بیشتر می دونستم...

یک روزی وقتی نا امید شده بودم گفتم امام رضا(ع) فقط به خوبا برات کربلا میده؛ اما الان میگم امام رضا(ع) براش فرقی نمی کنه که خوب باشی یا بد،فقط کافیه از ته دل ازش بخوای،هیچکس رو ناامید برنمی گردونه...

اذن دخول بین الحرمین ذکر یا رضاست،حالا از ته دلم میگم هرکی که کربلا میره از حرم رضا میره...

این دل نوشته توسط محمد امام وردی؛دانشجوی کارشناسی ارشد رشته جغرافیا از دانشگاه فردوسی مشهد به نگارش در آمده است که آن را با حال و هوای معنوی خاصی در همایش پس از سفر عتبات دانشگاهیان استان خراسان رضوی قرائت کرد.

در ادامه شما را به تماشای این ویدیوی جذاب و تاثیر گذار از قرائت این دل نوشته که مخاطبین در همایش را نیز به شدت تحت تاثیر خود قرار داد؛ دعوت می کنیم.


ارسال نظر