نجات عمران بن شاهین به برکت امیرالمومنین علی (ع)...

۱۳۹۸/۰۱/۲۴ ۰۹:۲۰:۴۲

عمران بن شاهين يكى از امراى عراق بود كه از عضدالدوله سرپيچى كرد. پس تحت پيگرد عضدالدوله قرار گرفت.وی از دست افراد عضدالدوله به بارگاه حضرت أميرالمؤمنين(ع) پناه آورد...

به گزارش خبرنگار اعزامی لبیک از نجف اشرف،مسجد عمران بن شاهين در جهت شمالى صحن مطهرعلوی واقع است. به بقاياى رواقى كه عمران بن شاهين آن را ساخته بود، (مسجد عمران) گفته مى شود. اين مسجد در نيمه قرن چهارم هجرى ساخته شد. لذا مى توان آن را قديمى ترين مسجد نجف اشرف به شمار آورد. تاريخ ساخت اين مسجد حدودا بين سال (367 هجرى, دوره عضدالدوله) و سال (369هجرى سال درگذشت عمران) مى باشد.

ابن طاووس، از ابن طحال مسؤول خادمان حرم مطهر علوى, پيرامون عمران, چنين نقل مى كند: عمران بن شاهين يكى از امراى عراق بود كه از عضدالدوله سرپيچى كرد. پس تحت پيگرد عضدالدوله قرار گرفت. عمران , از دست افراد عضدالدوله, به بارگاه حضرت أميرالمؤمنين(ع) پناه آورد. شبى, حضرت أميرالمؤمنين(ع) را در خواب مى بيند كه به او مي فرمايند: فردا (فناخسرو) به اينجا خواهد آمد و هر كسى كه اينجا باشد را بيرون مى كنند. پس تو در اينجا بايست و كسى تو را در اين مكان نخواهد ديد. (و به زير گوشه گنبد اشاره فرمودند) فردا فناخسرو در اينجا نماز مى گذارد و دعا مى كند و خداوند را به محمد و خاندانش قسم مى دهد تا تو را دستگير كند. در اين لحظه به نزدش رو و به او بگو: اي پادشاه, اين چه كسى است كه براى دستگيرى او, خداوند را به محمد و خاندانش قسم دادى؟ به تو خواهد گفت: او كسى است كه با من برسر ملكم و حكمرانيم به ستيز برخاست. پس به او بگو: كسى كه وى را به نزدت آورد چه بدست مى آورد؟ خواهد گفت: حتى اگر از من آزاديش را بخواهد , انجام خواهم داد. پس خودت را به او معرفى كن و هرچه بخواهى از او بدست خواهى آورد. عمران نيز آنچه در خواب ديده بود را اجرا كرد و هنگامى كه خود را معرفى نمود عضدالدوله به او گفت: چه كسى تو را به اينجا آورد؟ عمران گفت: مولايمان در خواب به من فرمود: فردا (فناخسرو) به اينجا خواهد آمد و بقيه خواب را بر او بازگفت. عضد الدوله گفت: تو را به حق مولايمان قسمت مى دهم, آيا به تو گفت (فناخسرو)؟ عمران گفت: به حقش سوگند, آرى. عضدالدوله گفت: هيچ كس به جز مادرم و قابله و من نمى داند كه نام من (فناخسرو) است. سپس رداى وزارت را به عمران داد و با يكديگر به كوفه رفتند. پيش تر, عمران نذر كرده بود كه اگرعضدالدوله از وى بگذرد, با پاى برهنه به زيارت حضرت أميرالمؤمنين(ع) بيايد. عمران, شبانه از كوفه خارج شد و به طرف نجف حرکت کرد. ابن طحال كه اين ماجرا را براى ابن طاووس روايت مى كند مى گويد: جدم علي بن طحال حضرت أميرالمؤمنين(ع) را در خواب مى بيند كه به او مى فرمايند: بيدار شو, و در را براى يارم عمران بن شاهين باز كن. على بن طحال بيدار مى شود و در را مى گشايد. وقتى عمران از راه رسيد على بن طحال گفت: بسم الله مولانا, عمران پرسيد: من كيستم؟ على بن طحال گفت: عمران بن شاهين, عمران گفت: من عمران بن شاهين نيستم. على بن طحال گفت: آرى, تو عمران بن شاهين هستى, أميرالمؤمنين(ع) به خوابم آمدند و به من فرمودند: در را به روى يارم عمران بن شاهين باز كن. عمران پرسيد: تو را به حقش سوگند, آيا چنين فرمودند؟ على بن طحال پاسخ داد: آرى, به حقش سوگند, ايشان چنين فرمودند. پس عمران بر آستان در فرو آمد و آن را بوسيد. سپس على بن طحال را به نزد ماهيگيرانى كه نزد خويش كار مى كردند فرستاد تا شصت دينار از آنان به عنوان هديه دريافت كند.

منبع :www.imamali.net