بخشی از سفرنامه دانشجویی؛
و قطعا سجده گاه ملائک است این آستان ...

۱۳۹۷/۱۰/۱۷ ۱۲:۴۵:۳۵

و هیچکس نمی تواند بگوید چشمهایم چه ذوقی کرده از انعکاس این ایوان طلایی!و اذن ورود و تفتیش و گام هایی پر شتاب و خنکی سنگ های حرم که سعی دارند اندکی آتش اشتیاقت را خنک کنند ...
نجف اشرف
و قطعا سجده گاه ملائک است این آستان ...
پس از به جا آوردن آداب زیارت، با دلی لرزان و دیده ای تار همراه جمع عشاق نابی که همسفرمان بودند راهی حریم تنها امیرالمومنین جهان شدیم ...
و هیچکس نمی تواند بگوید چشمهایم چه ذوقی کرده از انعکاس این ایوان طلایی ...
و اذن ورود و تفتیش و گام هایی پر شتاب و خنکی سنگ های حرم که سعی دارند اندکی آتش اشتیاقت را خنک کنند ...
و وصل ...
لحظه ای که دستت می رسد به ضریح زیبایی که قاب گرفته، جسم برترین انسان روی زمین را...
و انگشتانت التماس می کنند که رها نکنی این گنج را ...
و لحظه ای که گونه ات را روی این قاب می گذاری، و با اشک هایی روان و زبانی الکن می خواهی از او که تو را ببخشد اگر شیعه خوبی نبودی برایش ...
و تو را ببخشد اگر منتظر خوبی نیستی برای فرزندش ...
و در میان حاجات حاجتمندانی که ملتمس دعا بوده اند، دعایی باشد پررنگ و زیارت بکنی به نیابت از شهدایی که اگر نبودند هرگز راه کربلا و دمشق باز نمی شد و به نیابت از رهبری که از تبار علی ست ...
و شب بعد، شب عید غدیر ...
شبی که هنوز نمی دانم به واسطه کدامین عمل خیر به ما ارزانی داشتند .شادی ای که در صورت تمام مردمی که خودشان را از شهرها و کشورهای دور و نزدیک به این قطعه از بهشت رسانده بودند دیده می شد، تماشایی بود.مردمانی که با هر نژاد و فرهنگ و رنگ و ظاهر یک حس مشترک داشتند و آن حبّ علی ابن ابی طالب(ع) بود ...
قرارمان بعد از زیارت روبروی ایوان طلا بود، می نشستیم در حیاط حرمش و عشق می کردیم با مولای جهانیان ...
و صبحی که خورشید سر نزده وارد مسجد کوفه شدیم، مکانی مبارک که شاهد نجواهای ولی خدا بود با معبودش ... و در و دیوار این مسجد گواهی می داد که ولایت تنها برازنده علی(ع) بود ...
و وادی السلام ... قبرستانی که زندگانی ابدی را در خود جای داده ...
روزهای اقامت در نجف خودش دنیایی بود عجیب،خاطراتی که هرگز از ذهن زائر پاک نخواهد شد ...
سوغات ما از این قطعه از بهشت چند تسبیح شد که تبرکش کردیم و بهایش را به عرش رساندیم و دو نگین زیبای دُرّ نجف به رسم یادگار ...
و همیشه روزهای خوب زود می گذرند ...
و شکر خدا که اینبار از قطعه ای از بهشت رانده نشدیم، بلکه دعوت شدیم به قطعه ای دیگر ...

سفرنامه دانشجویی،بخش دوم،اثر ندا تازیکه زائر دانشجوی دوره نوزدهم عتبات دانشگاهیان

ارسال نظر