زائرین دانشجو از عتبات می گویند؛
بزرگترین خواسته ام تشرف به آستان شاه نجف بود

۱۳۹۷/۰۳/۲۳ ۱۱:۰۲:۴۶

بزرگترین خواسته ام تشرف به آستان «شاه نجف» بود. چندسال پیش اقدام به تهیه گذرنامه کردم فقط و فقط با هدف و نیت زیارت مولایم علی(ع)...

از اینجا شروع می کنم که من در خانواده مذهبی و با عشق علی(ع) بزرگ شده ام. «علی» را با عشق از کودکی درک کردم، لمس کردم و فقط آرزویم این بود که یک روزی آستانه بوسی «درِب حرم مولا» نصیبم بشه! دربی که همیشه در ذهنم بود با آن ماجرای «شفای دست شیر» و یا ماجرای خواب «آیت الله مرعشی» از «شهریار» و.... که همه تصویری از کریم بودن مولا در ذهنم داشت.

من بزرگترین خواسته ام تشرف به آستان «شاه نجف» بود. زمان گذشت... و گذشت...تا اینکه چندسال پیش اقدام به تهیه گذرنامه کردم فقط و فقط با هدف و نیت زیارت مولایم علی(ع). هرچند زیارت «مولاعلی» به دل است در همه حال ولی من از بچگی حال و هوای نجف در سرم بود.

من اینو همیشه به یاد داشتم که «گذرنامه می گیرم تا خود حضرت زیارتش را نصیبم کنه»! چون دلم قرص بود و «به دلم افتاده بود» که یک روزی آخر من هم به کنعان و یوسفم می رسم.

دوران دانشجویی چند بار برای عتبات عالیات ثبت نام کردم ولی بخت یار نبود! پنج سال گذشت... گذرنامه منقضی شده بود و پیگیر تمدید اون شدم ولی قبلش کلی نا امید شده بودم که زیارت مولا نصیبم نشده! تمدید کردم. ولی خواستم اینبار منو هرطوری شده بطلبه!

سرگرم مطالعه و خوندن برای آزمون وکالت بودم،دانشگاه برای ارشد قبول شدم. سال پیش دوستم که تازه ازدواج کرده بود به اتفاق همسرش عازم عراق شدند.من هم برای آزمون وکالت همان سال ثبت نام کرده بودم که تمام وقتم، ذهنم مشغول اون بود و حتی نذرها کرده بودم ،مثلا از کمک به نیازمندان گرفته تا ....

از دوستم که عازم زیارت بود تقاضای «التماس دعا» کردم و خواستم حتما دعای ویژه ای برام کنه در مورد وکالتم... و حتی از شاه نجف و اهل بیت (علیهم السلام) موفقیتم را خواستار شدم که مرا هم از خوان کرمشان بی بهره نگذارند.

تا اینکه ایشان از زیارت برگشتند و برای من هم دعا کرده بودند که من هم مشرف شوم! از حال و هوای زیارت و آرامشی که تجربه کرده بود می گفت و من"فقط" منتظر نتیجه دعا که موفقیتم در آزمون وکالت باشه بودم تا جایی که دعای تشرف به عتبات به کلی از ذهنم بیرون رفته بود.

آزمون وکالت رو با شروع با «توکل» به خدا و «توسل» به شاه نجف و اهل بیت (علیهم السلام) دادم و منتظر نتایجش موندم! نتیجه وکالتم عالی بود، با رتبه 37 کانون زنجان ولی بعنوان ذخیره!کلی نا امید شدم که آخرش چی میشه؟ قبل اعلام نتایج آزمون وکالت، نتایج آزمون ارشدم اومد. دانشگاه قبول شدم و مردد بودم در ادامه تحصیل! تا اینکه ثبت نام کردم؛ (گویا بدون حکمت نبود و من غافل و بی خبر از همه چیز)!برای رتبه وکالتم و پذیرشم دست به دعا و التماس دعا و .... شدم .

عید نوروز شد ؛ خوابهایی می دیدم... ازخواب گرفتن هدیه «انگشتر شرف شمس» تا خواب های بشارتی و امیدوار کننده ولی بیشتر معنوی و خواب زیارت! خواب ها برایم امید داشتند.

روزها گذشت... تا روزی که خبر ثبت نام عتبات دانشجویی را دیدم؛ مردد بودم که آیا ثبت نام کنم طلبیده میشم یا نه! ثبت نام کردم.اعلام نتایج شد؛ با استرس رایانه ام رو روشن کردم و وارد سامانه شدم؛ من جزو قبول شدگان نبودم! خیلی نا امید شدم! فکرها کردم، از خواب هایی که دیده بودم قطع امید کردم... تا اینکه روزی بعد از سلام و احراز هویت فردی گفتند که «از نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه کردستان تماس گرفتند و اسم شما برای اعزام به عتبات در اومده»!

من با شنیدن این خبر کلی تعجب کردم! با خودم گفتم شاید اشتباهی شده! شاید تشابه اسمی و .... ولی با این حال باور نداشتم... چندبار به سامانه مراجعه کردم همان پیغام بود که .... ! جزو قبول شدگان قرعه کشی نبودم.برای چندمین بار نگاه کردم تا ببینم شاید سیستم خطا کرده!

مجددا بعد از چند روز با همان شماره تماس گرفتند و برای تکمیل ظرفیت درخواست تحویل مدارک کردند که با دادن آدرس راهی کردستان برای تحویل مدارک شدم.کم کم باورم شد که اشتباهی رخ نداده.. بلکه اینبار بخت یارم شده بود! کلی ذوق کردم و سجده شکر برای تحقق آرزویم، زیارت مولا علی.

بله، «علی و آل علی» مایه بیداری و «کشتی نجات» هستند... برای هرکس که بخواهند و هرکسی ایشان را بخواهد بدون نصیب نمی گذارند... یاد گرفتم فقط از خوان کرم مولایم علی بخواهم خیر دنیا و آخرت را.

زیارت عتبات به ویژه زیارت شاه نجف خیلی پربرکت بود... تجربه اولین سفر خارجی که زیارت شاهم علی بود و اولاد کرامشان و شناخت روشن و کسب معرفت و حقایق دینی با تدبر در ابنیه و آثار زیارتی و مذهبی و درک رنج امام حسین (علیه السلام) در «کرب و بلا».

با دوستان زیادی آشنا شدم...که «دوستان زیارتی» من هستند و یادشان مرا به نجف می برد.آنچه در ذهنم از علی و عظمتش رسم کرده بودم همه در بارگاه نورانی اش برایم تجلی داشت...از ماجرای «شفای دست شیر» و ... .

«تجلی اعظم (علی در مدار توحید)» آرزویم و نیتم بود بعد از زیارت آستانش، کتاب دومم را به چاپ برسانم؛ اذن و نصیب زیارت، مجوز معنوی نگارش این کتابم بود که بحمدالله طلبید.

بخواهید! از شاه جود و سخا! هر چه بخواهید دست رد بر سینه تان نخواهد زد... او به «کریمی» مشهور هست و او پادشاه من است، «علی» و شاکرم حقتعالی را که «علی دارم چه غم دارم».

یاعلی.

سیدسعید موسوی اعزام از استان کردستان