از تهران تا نجف؛
شکوه و جلال این حرم مرا گرفته است!/سفرنامه دانشجویی قسمت اول

۱۳۹۷/۰۱/۲۷ ۱۰:۴۵:۵۳

بوی خوش اسپند فضای مقابل مسجد دانشگاه را انباشته کرده و رهگذران همه چشمان جست و جوگرشان به اتوبوس ما خیره است. مداح کاروان که از گرد راه می رسد قضیه جدی تر می شود. 

بوی خوش اسپند فضای مقابل مسجد دانشگاه را انباشته کرده و رهگذران همه چشمان جست و جوگرشان به اتوبوس ما خیره است. مداح کاروان که از گرد راه می رسد قضیه جدی تر می شود. کارت های شناسایی توزیع می شود و راهیان سفر، از رکاب اتوبوس بالا می روند. مدیر از همه درخواست می کند که از ابتدا تا انتهای این سفر سرشماره صندلی هایشان بنشینند و جابه جا نشوند.

بدرقه کنندگان و همراهان زیادی دور اتوبوس حلقه زده اند و به هر زائری که می رسند التماس دعا می گویند. چشم هایی که در حسرت دیدار و وصال معشوق به سر می برند کم کم بارانی می شوند، حالا وقتی است که باید حرکت کرد. همه سرجایشان قرار می گیرند و اتوبوس از سردر پنجاه تومنی دل می کند. صدای صلوات مسافران و اذکار خانم هایی که تسبیح های بلندشان مدام دور دستشان می گردد در حالی که لب هایشان هم تکان می خورد، در فضای اتوبوس با همهمه زائران درهم می پیچد.

مسیر کوی دلدادگی و مقصد دیار حبیب است، از تهران با همه خاطرات و خطراتش دل می کنیم و به مسیر اصلی وارد می شویم به سمت غرب کشور، ازهمدان تا مرز مهران که حدود 500 کیلومتری می شود نقاش طبیعت، تابلوی نفیسی خلق کرده است به طوری که سرسبزی، خرمی و نشاط را در جای جای این سرزمین و کوه ها ودشت های آن می توان دید که در آغاز فصل بهار زیبایی این تابلو را چند صدبرابر کرده است، از کنار شهرهای اسدآباد، بیستون و حاجی آباد می گذریم. اتوبوس در ایستگاه پلیس توقف کوتاهی دارد. اتوبوس نفس زنان، سینه کش ها را پشت سر می نهد. از تنگه مرصاد و یادمان شهدای عملیات مرصاد می گذریم، مرصاد و روزهای خفت و خواری کینه توزان منافق است که مذبوحانه از این تنگه گریختند آنهایی که هوای فتح سه روزه تهران را در سر می پروراندند. هر چه جلوتر می رویم، حال و هوای جنگ و روزهای خون و حماسه هشت سال دفاع مقدس بیشتر زنده می شود. «سلیمانی» مداح کاروان که تا اینجا بارها ما را به فیض اکمل رسانده، بر می خیزد و از شهدای گردان مسلم یاد می کند، از گردانی که فرمانده شان بهمن کارگر بود و تنها تعداد اندکی زنده ماندند و بقیه در مقاومت های اولیه، توسط منافقان به شهادت رسیدند، نثار روحشان فاتحه ای می خوانیم.

تابلوی پلیس راه قلاجه را زیر نور می یابم. سلیمانی به مقر زمان جنگ قرارگاه لشکر سیدالشهدا(ع) که در این منطقه واقع شده بود اشاره می کند. غروب جمعه به ایلام رسیده ایم و شهر محروم و در عین حال مقاومی که صدها بار توسط بعثی ها بمباران شد. اتوبوس میدان فاتحان میمک را دور می زند و از برابر تابلوی سپاه ناحیه ایلام می گذریم.ساعت 9 شب به مهران رسیده ایم و مسافران مقابل هتل که در حاشیه مرز واقع شده و تا مرز و پایانه مرزی تنها نیم ساعت فاصله دارد پیاده می شوند.

صبح ساعت 7 حرکت می کنیم. به پایانه مرزی که می رسیم بارهای اتوبوس تخلیه و تحویل باربرهای عراقی می شود. عبور از گیت های عراق و ممهور کردن گذرنامه ها به مهر ورود کمی طول می کشد.پس از عبور از گیت عراقی ها به سمت ترمینال اتوبوس های عراقی حرکت می کنیم. هوا تا حدودی گرم شده است، اینجا برای هر کاروان یک اتوبوس و یک همراه عراقی مشخص شده، سوار اتوبوس سفیدرنگی می شویم و همراه با 5 اتوبوس دیگر و اسکورت نیروهای عراقی به سمت نجف اشرف حرکت می کنیم. از پایانه که خارج می شویم در سمت راست جاده پارکینگ بزرگی مملو از پرایدهای وطنی که منتظر حل مسائل گمرکی هستند خودنمایی می کند. مسافران اتوبوس با دست ماشین های پراید را نشان می دهند و آنها را با فورد، لکسوس، پرادو های عراقی مقایسه می کنند و می خندند.پس از آن تا چشم کار می کند بیابان است ولم یزرع، برخلاف شهرهایی که ما از همدان تا مرز مهران مشاهده کردیم.

احمدموسوی که محافظ و همراه کاروان است کنار دست سلیمانی خوابش برده است. در مسیر پرچم های زیادی با عنوان موکب که به نام ائمه اطهار(ع) و فرزندان و یاران اباعبدالله الحسین (ع) نامگذاری شده دیده می شود. سلیمانی که هر از گاهی بعد از ورود به عراق اطلاع رسانی می کند در این باره می گوید:« این موکب ها در ایام اربعین و عاشورا وظیفه شان خدمت رسانی به زائرانی است که پیاده به سمت کربلا در حال حرکتند. چون در این ایام زائران اغلب با پای برهنه و پیاده از شهرهای مختلف عراق به سمت کربلا با حزن و اندوهی خاص روانه می شوند و عزاداری می کنند. بیش از صدها موکب در این مسیر صاحب جایگاهند و این موکب ها به زائران آب، غذا، شربت و چای می دهند، حتی سال پیش دانشگاه ها و دانشجویان نیز از ایران اقدام به برپایی موکب هایی کردند و از خیل عظیم زائران حسینی استقبال می کردند، شاید شماها هم در این موکب ها خدمت کرده باشید.»

ابتدای خیابانی که باید وارد نجف شویم ایستگاه ایست و بازرسی عراقی هاست. مأمور عراقی، اتوبوس را متوقف می کند.مدیر کاروان از مسافران می خواهد که پیاده شوند. گرمای بیرون گزنده است. سلیمانی به سمت چپ جاده که قبرستان وادی السلام است اشاره می کند. قبرهای گلی و دیواره گلی بزرگترین آرامستان جهان تشییع که در خود مزار علمای بزرگ جهان اسلام و شیعه را جای داده چندان از ما دور نیست. مدیر کاروان مسافران را کنار خیابان به صف می کند. مأمور یکبار با دستگاه از کنار مسافران رد می شود و بالاخره رضایت می دهد برویم، چند روز که از اقامتمان در عراق گذشت متوجه شدم اینکار همیشه برای بارها انجام می شود و حتما نباید که شی مشکوکی همراهمان باشد.

از سربالایی یکی از کوچه ها به راحتی گنبد و گلدسته های حرم حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) قابل مشاهده است همه دست ها به نشانه ادب بر سینه می رود. اتوبوس مقابل هتل متوقف می شود. ساعت حدود14 بعد از ظهر به وقت محلی عراق، جوانان دانشجوی کاروان در چشم به هم زدنی، چمدان ها را تخلیه می کنند.دقایقی بعد اتاق ها مشخص می شود و زائران در اتاق هایشان آرام می گیرند. قرار حرکت به سمت حرم امیرالمؤمنین (ع) ساعت17 گذاشته می شود.

همه مسافران آمده اند، زوج های جوان، دوستان و همکلاسی ها، خیلی زود به سمت حرم حرکت می کنیم. ابتدای کوچه از ایستگاه ایست و بازرسی عبور می کنیم. اتاقک مخصوصی که دو طرفش پرده دارد برای بازرسی خانم ها تعبیه شده است. «شارع امام صادق(ع)» مستقیم به حرم منتهی می شود. حرکت هماهنگ کاروان ها که هرکدام پرچم و یا علامت مخصوصی دارند یکی از ویژگی های کاروان های ایرانی است، این مسئله در کاروان دانشجویی نیز دیده می شود.سیم کشی تودر تو و در هم شهرهای عراق شگفت انگیز و بهت آور است. از بالای در هر مغازه ای ده ها رشته سیم برق، تلفن و درهم و برهم آویزان است.

عبور از این خیابان و ورود به حرم برایم یک تصویر رویایی بود که هیچ گاه خیال آن از ذهنم نمی گذشت، تصویر شب های قدر ماه رمضان که در مسجد دانشگاه با دوستانم بودیم از ذهنم عبور می کند، همه آن چهره ها انگار درخواستی دارند، هنوز می پندارم این سفر یک رؤیا بیش نبوده! من کجا، نجف کجا، حرم بزرگمرد عدالت و فتوت کجا.

ما از ضلع شمالی «باب الرضا(ع)» وارد حرم می شویم. نمی توان شور و شین زائران دلباخته حرم کبریایی اسوه جوانمردان و سرخیل عارفان را ترسیم کرد؛ کنار در ورودی همه می ایستیم پاهایم می لرزد، شکوه و جلال این حرم مرا گرفته است، اذن ورود را می خوانیم و دسته جمعی به سمت ورودی حرم حرکت می کنیم، آستان بوسی، اولین گام عرض ارادت و محبت است. وارد حرم که می شویم آرام آرام چشم ها نمناک می شود. حس آشنایی دارم، گاهی که در مزار شهدای گمنام دانشگاه می نشستم حالم اینگونه بود، حال که در منزل پدری شیعیان حضور دارم آرامم و بیاد همه آنهایی که التماس دعا داشتند زیر لب زمزمه ای می کنم.

اولین زیارت حرم حضرت امیرالمؤمنین(ع) آنچنان حلاوتی را بر کام زائران نشاند که این زیارت را تا آخرین روز ، ماندگاری سه روزه در نجف برای بارها در شبانه روز تکرار کردیم.