شهادت نهمین اختر تابناک آسمان امامت تسلیت باد/آشنايی مختصر با زندگی امام جواد (ع)

۱۳۹۶/۰۵/۲۹ ۱۵:۳۶:۳۳

نام نامی‌اش محمد معروف به جواد و تقی است. القاب دیگری مانند: رضی و متقی نیز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر می باشد.مادر گرامی اش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است.

آشنايی مختصر با زندگی امام جواد ـ علیه‌السّلام ـ

نهمین امام؛

یازدهمین معصوم؛

نام مبارک:محمدالقاب ایشان:جواد الائمه، تقی، رضی و متقیکنیه:ابا جعفرنام پدر بزرگوار:حضرت علی بن موسی الرضا ـ علیه‌السّلام ـنام مادر ایشان:سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است.ولادت با سعادت:در سال 195هجریمکان ولادت:در مدینهآغاز امامت:در اواخر ماه صفر سال 203هسن ایشان در هنگام ولادت:هشت سالورود بی بازگشت به بغداد:ماه محرم سال 220هجریدوره امامت ایشان: 17سالعمر آن امام بزرگوار: 25سالشهادت ایشان:آخر ماه ذیقعده سال 220ه.مرقد مطهرش:کاظمیه یا کاظمین است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسی بن جعفر ـ علیه‌السّلام ـقاتل:ام فضل همسر ایشان به دستور عموی خود معتصم خلیفه وقت_لعنت الله علیهما_

زندگینامه

امام نهم شیعیان حضرت جواد ـ علیه‌السّلام ـ در سال 195هجری در مدینه ولادت یافت.

نام نامی‌اش محمد معروف به جواد و تقی است. القاب دیگری مانند: رضی و متقی نیز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر می باشد.مادر گرامی اش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است.

امام محمد تقی ـ علیه‌السّلام ـ هنگام وفات پدر 8 ساله بود.پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه ـ علیه‌السّلام ـ انتقال یافت.

ازدواج اجباری

مأمون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت ، سعی کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد.

"از اینجا بود که مأمون نخستین کاری که کرد ، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد ـ علیه‌السّلام ـ درآورد ، تا مراقبی دایمی و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد.رنجهای دایمی که امام جواد ـ علیه‌السّلام ـ از ناحیه این مأمور خانگی برده است ، در تاریخ معروف است ".

مناظره ها

از روشهایی که مأمون در مورد حضرت رضا ـ علیه‌السّلام ـ به کار می بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود.

مأمون و بعد معتصم عباسی می خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام ـ علیه‌السّلام ـ را در تنگنا قرار دهند.

در مورد فرزندش حضرت جوادـ علیه‌السّلام ـ نیز چنین روشی را به کار بستند. به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد ـ علیه‌السّلام ـ نگذشته بود. مأمون نمی دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی ، بستگی به کمی و زیادی سالهای عمر ندارد.

باری ، حضرت جواد ـ علیه‌السّلام ـ با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود ، و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیر اسلامی در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران ، زندگی می کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهای زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با کمی سن وارد بحثهای علمی گردید و با سرمایه خدایی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی مایه گرفته بود ، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیاری پاسخ گفت.

برای نمونه ، یکی از مناظره های (= احتجاجات) حضرت امام محمد تقی ـ علیه‌السّلام ـ را در زیر نقل می کنیم: " عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابی دؤاد بود ، نقل می کند که ذرقان گفت: روزی دوستش (ابن ابی دؤاد) از دربار معتصم عباسی برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید.

گفتم: چه شده است که امروز این چنین ناراحتی ؟

گفت: در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما گردید.

گفتم: چگونه ؟ گفت: سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده بود.

خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید. عده‌ای از فقها حاضر بودند ، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند ، و محمد بن علی الرضا را هم خواست. خلیفه از ما پرسید: حد اسلامی چگونه باید جاری شود ؟

من گفتم: از مچ دست باید قطع گردد. خلیفه گفت: به چه دلیل ؟ گفتم: به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است: فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم. بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق کردند.

یک دسته از علماء گفتند: باید دست را از مرفق برید. خلیفه پرسید: به چه دلیل ؟ گفتند: به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است:... و ایدیکم الی المرافق. و این آیه نشان می دهد که دست دزد را باید از مرفق برید.

دسته دیگر گفتند: دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزاء می شود. و چون بحث و اختلاف پیش آمد ، خلیفه روی به حضرت ابوجعفر محمد بن علی کرد و گفت: یا اباجعفر، شما در این مسأله چه می گویید ؟

آن حضرت فرمود: علمای شما در این باره سخن گفتند. من را از بیان مطلب معذور بدار. خلیفه گفت: به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید.

حضرت جواد فرمود: اکنون که من را سوگند می دهی پاسخ آن را می گویم.

این مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد دزدی بیان کردند خطاست.حد صحیح اسلامی آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد.

خلیفه پرسید: چرا ؟ امام ـ علیه‌السّلام ـ فرمود: زیرا رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود: پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند برای سجده حق تعالی محلی باقی نمی ماند ، و در قرآن کریم آمده است " و ان المساجد لله... " سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسی نباید آنها را ببرد.

معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد ، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد ـ علیه‌السّلام ـ قطع کردند.

ذرقان می گوید: ابن ابی دواد سخت پریشان شده بود ، که چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است. سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت: یا امیرالمؤمنین ، آمده ام تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری می گویم.

معتصم گفت: بگو.ابن ابی دواد گفت: وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل می دهی تا یک مسأله یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی ، همه بزرگان کشوری و لشکری حاضر هستند ، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایی که در حضور تو می شود هستند ، و چون می بینند که رأی علمای بزرگ تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد ، کم کم مردم به آن حضرت توجه می کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی منتقل می گردد ، و پایه های قدرت و شوکت تو متزلزل می گردد.

این بدگویی و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد. این روش را - قبل از معتصم - مأمون نیز در مورد حضرت جوادالأئمه ـ علیه‌السّلام ـ به کار می برد ، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، مأمون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحیی بن اکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود ، خواست تا از امام ـ علیه‌السّلام ـ پرسشهایی کند ، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام ـ علیه‌السّلام ـ ضربتی وارد کند. اما نشد ، و اما از همه این مناظرات سربلند درآمد.

روزی از آنجا که " یحیی بن اکثم " به اشاره مأمون می خواست پرسشهای خود را مطرح سازد مأمون نیز موافقت کرد ، و امام جواد ـ علیه‌السّلام ـ و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد. مأمون نسبت به حضرت امام محمد تقی ـ علیه‌السّلام ـ احترام بسیار کرد و آنگاه از یحیی خواست آنچه می خواهد بپرسد.یحیی که پیرمردی سالمند بود ، پس از اجازه مأمون و حضرت جواد ـ علیه‌السّلام ـ گفت: اجازه می فرمایی مسأله ای از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود: آنچه دلت می خواهد بپرس.

یحیی بن اکثم پرسید: اگر کسی در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند ؟ حضرت جواد ـ علیه‌السّلام ـ فرمود: آیا قاتل صید محل بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا جاهل ؟ به عمد صید کرده یا خطا ؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر ؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانی را که کشته است صید تمام بوده یا بچه صید ؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل در شب بوده یا روز ؟ احرام محرم برای عمره بوده یا احرام حج ؟ یحیی دچار حیرت عجیبی شد. نمی دانست چگونه جواب گوید.

سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست.درباریان به یکدیگر نگاه می کردند.

مأمون نیز که سخت آشفته حال شده بود در میان سکوتی که بر مجلس حکمفرما بود ، روی به بنی عباس و اطرافیان کرد و گفت: - دیدید و ابوجعفر محمد بن علی الرضا را شناختید ؟ سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد. باری ، موقعیت امام جواد ـ علیه‌السّلام ـ پس از این مناظرات بیشتر استوار شد.

شاگردان

امام جواد ـ علیه‌السّلام ـ در مدت 17سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته ای داشت که: هر یک خود قله ای بودند از قله های فرهنگ و معارف اسلامی مانند:

ابن ابی عمیر بغدادی ، ابوجعفر محمد بن سنان زاهری ، احمد بن ابی نصر بزنطی کوفی ، ابوتمام حبیب اوس طائی - شاعر شیعی مشهور -ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی و فضل بن شاذان نیشابوری که در قرن سوم هجری می زیسته اند.

اینان نیز (همچنانکه امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود) هر کدام به گونه ای مورد تعقیب و گرفتاری بودند.

فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون کردند.

عبدالله بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتابها را - درباره توحید و... - به او گفتند قانع نشد و گفت می خواهم عقیده سیاسی او را نیز بدانم.

ابوتمام شاعر نیز از این امر بی بهره نبود ، امیرانی که خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترین شاعر آن روزگار بود ، چنانکه در تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است-بشنوند و نسخه از آن داشته باشند.

اگر کسی شعر او را برای آنان ، بدون اطلاع قبلی ، می نوشت و آنان از شعر لذت می بردند و آن را می پسندیدند ، همین که آگاه می شدند که از ابوتمام است یعنی شاعر شیعی معتقد به امام جواد ـ علیه‌السّلام ـ و مروج آن مرام ، دستور می دادند که آن نوشته را پاره کنند.

ابن ابی عمیر - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نیز در زمان هارون و مأمون ، محنتهای بسیار دید ، او را سالها زندانی کردند ، تازیانه ها زدند. کتابهای او را که مأخذ عمده علم دین بود ، گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و... بدین سان دستگاه جبار عباسی با هواخواهان علم و فضیلت رفتار می کرد و چه ظالمانه!

معرفی برخی از اصحاب

عبدالعظیم حسنی

عبدالعظیم حسنی یکی از یاران امام جواد(ع) است که چند روایت از وی نقل کرده است. عبدالعظیم در ری ساکن شد و به ترویج احادیث اهل بیت همت گماشت، در اثر تلاشهای او شیعیان در این منطقه زیاد شدند.

گفته‌اند علت مهاجرت وی از مدینه به ری، فشار و اختناق بسیار زیاد از سوی خلفای عباسی بود که بسیاری از علویان مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شدند و هر کدام به شهری و دیاری رفتند. عبدالعظیم حسنی به ری آمد و در همان شهر درگذشت و مزارش هم اینک معروف و مشهور است و بسیاری از مردم، حتی از اهل سنت نیز به زیارت ایشان می‌روند.

ابراهیم بن هاشم قمی

ابراهیم بن هاشم یکی از اصحاب امام جواد(ع) بوده است که علمای رجال از وی با عنوان جلیل القدر، ثقه و از بزرگان اهل حدیث یاد کرده‌اند. ابراهیم از اهالی کوفه بود که به قم مهاجرت کرد و در این شهر به ترویج احادیث و اخبار پرداخت. کتاب نوادر و کتاب قضاوتهای امام علی(ع) از آثار اوست. وی از شاگردان یونس بن عبدالرحمان (صحابی امام رضا) بوده است. وی در ابواب مختلفی مانند باب مناقب، دلالات، اصحاب و زکات از امام جواد(ع) روایت نقل کرده است.

شهادت حضرت جواد ـ علیه‌السّلام ـ

این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت.

آثار فکری و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده ، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است.

دوران عمر آن امام بزرگوار 25سال و دوره امامتش 17سال بوده است.معتصم عباسی از حضرت جواد ـ علیه‌السّلام ـ دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید.

امام جواد در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد. معتصم که عموی ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند. علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود.

از این جهت ، درصدد تحریک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد ، مادر علی هادی فرزند خود را بر تو رجحان می نهد.

این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل - چنان که روش زنان نازاست - تحت تأثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید.

آنگاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاه روی دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند. ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد ـ علیه‌السّلام ـ گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت جواد ـ علیه‌السّلام ـ را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد.

امام جواد ـ علیه‌السّلام ـ مقداری از آن انگور را تناول فرمود.چیزی نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت.ام الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد ، اما پشیمانی سودی نداشت.

حضرت جواد ـ علیه‌السّلام ـ فرمود: چرا گریه می کنی ؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی ندارد. بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا کند و به روزگاری بیفتی که نتوانی از آن نجات بیابی. در مورد مسموم کردن حضرت جواد ـ علیه‌السّلام ـ قولهای دیگری هم نقل شده است.

ارسال نظر

نظرات کاربران :

  حمید قنبری :

عالی بود خدا خیرتون بده.