مسابقه چراغ راه هدایت/نفر دوم بخش خاطره نویسی

۱۳۹۷/۰۵/۲۰ ۱۳:۴۲:۰۹

*((بسم رب الشهداء والصدیقین))*

گلواژه های زیارت

بانام ویادخداوندگاری که کفیل رزق بندگانش هست وتوفیق بهره گیری از رزق زیارت ائمه عتبات عالیات را در قالب عتبات دانشگاهیان در دوره هجدهم نصیب و روزی اینجانب و خانواده ام نمود.از آنجائی که برکات عنایات اهل بیت عصمت و طهارت و امداد شهدای عزیز همراهمان،رنگ و جلای خاصی به این زیارت داد؛در قالب این دلنوشته بخشی از این کرامات و وقایع جالب و شنیدنی را در دو بخش بشرح ذیل تقدیم می نمایم.

طلب زیارت:

از زیارت قبلی من چند سالی می گذشت،دیدن تصاویر بقعه و بارگاه اهل بیت خصوصا بین الحرمین مدام دلم را هوایی می کرد درتمامی توسلات و مداحی هایم ،رزق کربلا را تمنا می کردم.روضه گودال و مجسم کردن قتلگاه حسینی،روضه زندان هارون و در نظرداشتن باب المراد کاظمین و توسل به امام عصر و یاد بارگاه عسکرییین و ذکرنام مولاعلی باصفای ایوان نجف برایم عجین شده بود....

با توجه به توفیق دانشجو شدن بعد از حدود بیست سال از دوره کارشناسی و آشناشدن با سایت لبیک و مزیت های زیارت دانشجویی

مشتاق شدم درقالب عتبات دانشجویی به اتفاق خانواده مشرف شوم اما هر وقت به امید تشرف ثبت نام کردم دیری نشد که با اعلام قرعه کشی و عدم قبولی گرد غم و اشک حسرت را برگونه ام احساس می کردم اما هرگز مایوس نگردیدم.در نوبت های بعد نیز همین موضوع تکرار شد.خدایا چرا.....

باتوجه به انتخاب واحد آخرین ترم تحصیلی و فرارسیدن قریب الوقوع فارغ التحصیلی، عرض حالی عنوان ریاست محترم ستاد عتبات نوشته سپس راهی حرم امام رضا(ع)گردیدم و عرضه داشتم

دلم هوای حرم کرده خوب می دانم برات کرببلا رافقط رضادارد

یقین داشتم امام رئوف من را دست خالی بر نمی گرداند،چندروزی نگذشت که ایمیل نظر مساعد ایشان بدستم رسید و بعنوان زائر ذخیره ثبت نام کردم.اما ندای درونی من به این فکرکه آیابا انصراف زائراصلی و وجود سایر افراد ذخیره،نوبت بمن خواهدرسید؛پاسخ می داد از این مرحله هم عبورخواهی کرد و همینطور شد تا چشم بازکردم وجه ثبت نام خانواده تامین و سایرمشکلات فرارو حل شده و در اولین زیارت درکاظمین با ابلاغ سلام امام رضا به پدر و پسرشان،خدا را بر این نعمت شکرکردم.

همراهی ناخواسته شهدای یک روستا:

مدیرمحترم کاروان ماقبل ازحرکت پیشنهادانتخاب واعلام نام شهیدهمراه دادند وخانواده ماهرکدام شهیدی ازشهدای دفاع مقدس معرفی نمودند اماازآنجایی که شهدا (به استناد آیه کریمه قرآن و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عندک یرزقون)حاضر و ناظر ما هستند؛در این زمینه برای ما حال خوشی ثبت کردند .نخست اینکه در همان روز انتخاب شهید ابراهیم هادی توسط فرزندم که کتاب سلام بر ابراهیم که خاطرات شهید را نوشته بارهامطالعه کرده بود،در یک دید و بازدید حلالیت طلبی، مواجه با جلد دوم کتاب در منزل فامیل می گردد و این مجلد را قبل از اعزام مطالعه و آشنایی با شهید همراه را کاملتر می نماید.

اما از همه جالبتر انتخاب شهید همراه برای خودم بود.دلم می خواست از شهدای روستای خودم در استانی دیگر (خراسان جنوبی–روستای سیوجان که اکثریت آنان سادات موسوی هستند)شهیدی را همراه سازم ولی انتخاب شهید برایم کمی دشواربود.خدایا کدام عزیز را انتخاب کنم شهیدرضازاده،شهیدسبزه کار،شهیدموسوی رستگار،شهیدمقری.... مردد بودم اما،به هر جهت شهیدی که همنام خودم و از دوستان و فامیل و همسایه بود(شهیدسیدمحمدعلی رضازاده)را انتخاب کردم. اما درحین سفر و تا پایان آن متوجه گردیدم شهدای روستا دست جمعی تصمیم به همراهی داشته اند.چرا که:

در اولین لحظه حضور در اولین زیارت در کاظمین در کنار ضریح مطهر امام کاظم چشمم به سادات موسوی روستا از جمله برادر شهید موسوی رستگار(که خود از رزمنده های دفاع مقدس بود)افتاد که از من تقاضایی داشت تا در جمع همشهریان روضه زندانی بغداد را بخوانم و من علیرغم میل باطنی، با لحاظ اعلام برنامه دست جمعی کاروان ها،عذرخواستم اما پس از تجمع زائرین،باتوجه به عدم حضور مداح تعیین شده،خواسته این برادرشهید محقق گردید و من روضه خوان امام کاظم شدم.

اما جالبتر از همه این بود که در جلسه اختتامیه در اخرین شب حضور در نجف اشرف که هر زائر شهید همراهش را معرفی می کرد،بعد از معرفی شهید همراهم،شنیدم احدی از زائرین ،شهید همراهش را گل محمدسبزکار معرفی کرد. خدایا در جمع کاروان ما که آشنا و همشهری وجود نداشت ولی دلم گواهی می دهد این شهید هم ما را همراهی کرده است.او را صدا زدم شهید شما از کدام شهر است.از خراسان جنوبی ازکدام شهر بیرجند و از روستای سیوجان ......اشک در چشمم حلقه زد ایشان پرسید چی شده مگر؟؟؟ گفتم شهید شما دقیقا همان شهیدیست که درجوار شهید همراه من دفن شده و من مردد بودم کدام را انتخاب کنم اما این شهید(که از بستگان دور آن زائر عزیز بود)گویا اراده کرده بود با همرزمش در سفرزیارتی ما حضور داشته باشد.

و این برکت حضور شهدای همشهری و خانواده های آنها در این سفرکه حسب ظاهر اتفاقی و امافی الواقع با انتخاب شهدای گرانقدر رقم خورده بود آنچنان بر معنویت سفر افزود که این سفر بعنوان سفری فراموش نشدنی درصفحه خاطرات قلبم نگاشته گردد.

مشهدمقدس-فروردین ماه97

ارسال نظر

نظرات کاربران :

  فاطمه :

بسیارعالی .بهترین خاطره ای که خواندم بوده.شهیدان زنده اند و گاهی خداوند می خواهد مقام شهید را به ما نشان دهد که مشکلاتی با توسل به ایشان حل میشود و در این متن روح شهیدان هم ولایتی با هم از یک کاروان استان خراسان رضوی با انبوه زائران و کاروانهای این استان به کربلا میروند. هر دفعه می خوانم اشک در چشمانم حلقه میزند. ممنون بابت انتشار این خاطره .

  مهدی :

باسلام واقعا زیبا بود واقعا درسته ک شهیدان ناظر ما هستند الحق والانصاف رتبه اول لایق این متن بود

  سید :

سلام این خاطره زیباودلنشین که نویسنده صرفادرمقام بیان بوده وآنرابه زینت آرایه های کلامی مزین ننموده درواقع می توانست مقام نخست راداشته باشد. شهدابرماناظرهستند وانشاالله ماراشفاعت نمایند

  لبیک : سلام تشکر از نظر شما
  سید ابوطالب موسوی :

سلام و عرض وادب و احترام واقعا عالی بود. به یاد شهدا گریه کردم هر موقع دلتون گرفت ما را از دعای خیرتان محروم نسازید التماس دعا