از بهشت می نویسم/شماره ۳

۱۳۹۷/۰۲/۱۸ ۱۴:۳۸:۰۵

به نام خدای سالار شهیدان

یکی شد ذخیره...

یکی اصلی شد..

یکی انصراف داد...

یکی اصلا اسمش در نیومد ولی اومد ...

خلاصه همه یه جوری رسیدن به این قافله ...

میگن هر کسی رو راه نمیدن ...هر کسی نمیتونه بیاد اینجا ... میگن اتفاقی نیس ! به پول داشتن نیس!

باید هم بخوای هم بخواد ! باید بری برگردی ببینی کجای دفتر زندگیت لایق اومدن شدی!

وقتی میرسی به این جا هر کسی یک حس و حالی داره ...هرکی یک دعایی داره ! همه گریه میکنن ! همه حاجتاشونو میخوان!

میگن هرکس اندازش بیشتر باشه حاجتاش بزرگ تر ...

اندازه یعنی چی ؟

یعنی این که چقدر ظرف خوبیاتو بزرگ کردی

و چقدر ظرف بدیاتو کوچیک !..

یعنی چقدر میتونی صبر کنی اگه یکی دیر اومد و منتظرش موندی ، چقدر میتونی چیزی نگی و غر نزنی ... چقدر تو زندگیت میگی خدایا به خاطر تو فقط!

به خاطر تو کوتاه میام ...

چقدر میتونی به دیگران بدون هیچ توقعی خدمت کنی؟ هی نگی من فلان کارو کردم اما اون ...

چقدر شبیه این آدمایی هستیم که واسشون ضریح ساختیم و زیارتشون می کنیم؟...

اگه بیایم و ظرفامونو با اون ها مقایسه کنیم می بینیم که ما یک استکان خوبی داریم و اونا یک اقیانوس...

همونو طلبیدن که اومدیم ... هیچ چیز اتفاقی نیس ...

اگه قصه ثبت نام هر کسی رو گوش کنی می بینی که اتفاقی اتفاقی هم نیست و کلی برنامه پشتش بوده!

هر کس امام حسین (ع) بهشون عنایت کنه یعنی

لا به لای این همه سیاهی یک نقطه نورانی داشته ...

حالا که به آخر سفر رسیدیم از خدا بخوایم به حق حسین شهید اندازه ما رو بزرگ کنه تا بتونیم تو این وقت کم بهترین استفاده رو از دنیا بکنیم ...دور و برمان را که بنگریم پرتگاه های سقوط زیادی وجود داره ...از خدا بخوایم به حق امام حسین قلب های ما را استوار کنه پس از آن که هدایتمان کرد

(ثبت قلوبنا بعد اذ هدیتنا) ...

این دفتر نیز به پایان رسید ...

یک دفتر 7 برگ که هر برگش پر ماجراست...

کاش این دفتر 7 روزمونو به قشنگ ترین وجه ممکن پر کرده باشیم ...

7 روز بدون گناه ...

7 روز حسینی بودن را ...


ارسال نظر