2.ولادت امام رضا علیه السلام
هشام أحمر گويد: امام كاظم عليه السّلام به من فرمودند: آيا كسى از اهل مغرب را مىشناسى كه به اين جا آمده باشد؟ عرض كردم: خير. فرمودند: چرا، مردى سرخ روى آمده است، بيا با هم به نزد او برويم، با هم سوار شديم و نزد آن مرد رفتيم، مردى بود از اهل مغرب كه تعدادى برده به همراه داشت، حضرت فرمودند: بردههايت را به ما نشان بده، آن مرد نُه كنيز به حضرت ارائه نمود، امام كاظم عليه السّلام در مورد هر يك از آنان مىفرمود: «نيازى به او ندارم» (اين را نمىخواهم)، سپس فرمودند: بقيّه را نشان بده، مرد پاسخ داد: ديگر چيزى ندارم، حضرت فرمودند: چرا، دارى، نشان بده، مرد قسم خورد: نه به خدا، فقطّ يك كنيزك مريض باقى مانده است، حضرت فرمودند: چه مانعى دارد كه آن را نيز نشان بدهى؟ ولى مرد امتناع نمود، سپس حضرت برگشتند و فرداى آن روز مرا به سراغ آن مرد فرستادند و فرمودند: «به او بگو: آخرش چند؟ و وقتى گفت: فلان قدر، بگو: قبول است، خريدم» هشام گويد: «نزد آن مرد رفتم، او گفت: «از فلان قدر كمتر نمىدهم، گفتم: قبول است، اين پول مال تو، او نيز گفت: آن كنيزك هم مال تو ولى بگو ببينم مردى كه ديروز به همراهت بود، كيست؟ گفتم: مردى است از بنى هاشم، گفت: از كدام تيره بنى هاشم؟
گفتم: از بزرگان آنها است، مرد گفت: بيشتر از اين توضيح بده، گفتم: بيشتر نمىدانم، مرد گفت: بگذار برايت بگويم، اين كنيزك را از دورترين شهرهاى مغرب خريدارى كرده بودم كه زنى از اهل كتاب مرا ديد و گفت: اين كنيزك چطور با تو همراه است؟ گفتم: براى خود خريدهام، زن گفت: اين كنيز نمىتواند و شايسته نيست كه نزد امثال تو باشد، او بايد نزد بهترين مردم روى زمين زندگى كند و بعد از مدّت كمى در آن خانه فرزندى به دنيا خواهد آورد كه مشرق و مغرب عالم در مقابل او خاضع خواهند شد.
هشام گويد: «پس از خريدارى، او را به نزد امام كاظم عليه السّلام آوردم و بعد از مدّت كمى علىّ بن موسى عليهما السّلام را به دنيا آورد».[1]
زمانی که این بانوی با جلالت، امام رضا علیه السلام را به دنیا آورد، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام او را «طاهره» نام نهاد.[2]
درباره دوران حمل آن حضرت از قول مادر ایشان نجمه خاتون، نقل شده که فرمود: «هنگامی که به حضرتش حامله شدم، به هیچ وجه سنگینی حمل را در خود حسّ نمیکردم. وقتی به خواب میرفتم، صدای تسبیح و تحمید حق تعالی و ذکر “لاالهالاالله” را از شکم خود میشنیدم، من از این واقعه، دچار هول و ترس مىشدم، اما چون بیدار میشدم دیگر صدایی به گوش نمیرسید. هنگامی که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان میداد، گویی چیزی میگفت. سپس، پدرش موسی بن جعفر (علیهما السلام) بر من وارد گردید و فرمود: ای نجمه، گوارایت باد این کرامت و لطفی که از سوی پروردگارت به تو شده است. آن گاه حضرت، نوزاد را در آغوش گرفت، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه را زمزمه فرمود و با آب فرات کامش را برداشت و وی را به من برگردانید و فرمود: او را بگیر که حجت خداوند بر روی زمین است».[3]
نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر امامان و برخی از پیامبران الهی علیهم السلام نیز نقل شده است؛ از جمله حضرت عیسی علیه السلام که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفت که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.[4]
امام رضا علیه السلام در سایه سار فضایل و افتخارات، پرورش یافت و همانند پدر بزرگوارش امام کاظم علیه السلام و نیاکان ارجمندش آینه تمام نمای ارزشهای نیکو شد و از دریای تقوا، اخلاص و سیره و منش نیکو سیراب گردید. حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرزندش علی علیه السلام را مورد عنایت خاص و توجه سرشار خود قرار می داد. از «مفضل بن عمر» نقل شده است که گفت: «بر ابو الحسن، موسی بن جعفر علیه السلام وارد شدم. او علی را در دامان گرفته و او را میبوسید و زبان و لبانش را میمکید و زمانی او را در آغوش میگرفت و بر دوش خود مینشاند و میفرمود: پدر و مادرم فدایت باد، چهقدر خوشبویی، وجودت چه پاکیزه و فضل و برتریات چه آشکار است!
به امام کاظم علیه السلام گفتم: فدایت گردم، محبتی از این کودک در دل من افتاده که همانند آن را از هیچکس جز تو نداشتهام.
گفتم: پس از تو او صاحب این امر (امامت) است؟
فرمود: آری». [6]
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام پیوسته نام امام رضا علیه السلام را بر زبان میآورد و سخن خود را با ستایش او آغاز میکرد، فضایل او را برمیشمرد و چنان از نیکی او سخن میگفت که درباره دیگری نگفته بود، گویی میخواست همگان را از نقش رهبری او در آینده نزدیک آگاه کند و بدینسان او را به عنوان امامِ پس از خود بشناساند.
[1] .صدوق،عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ترجمه غفارى و مستفيد، ج1، ص32 ـ 33
[2] . بحارالانوار، ج49، ص5
[3]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ۱، ص 20
[4] . سوره مریم، آیه 30
[5] .سوره آل عمران، آیه 34
[6] . عیون اخبارالرضا، ج1، ص32