عبداللَّه بن جعفر كيست؟

عبداللَّه بن جعفر كيست؟

پدر ارجمندش جناب جعفر معروف به طيّار و ذو الجناحين، مادر مكرّمه‏اش اسماء بنت عميس و عمويش امير مؤمنان عليه السلام است كه افتخار دامادى آن حضرت را هم دارا بود؛ زيرا عبداللَّه با زينب كبرى دختر امير مؤمنان عليه السلام ازدواج كرده بود.

تولّد: عبداللَّه جعفر اوّلين مولوديست كه در حبشه به هنگام هجرت مسلمانان به آن كشور متولّد گرديد و پس از وى دو برادرش محمّد و عون متولّد شدند و هر سه به همراه پدر و مادرشان به مدينه هجرت نمودند.[1] وفات او: عبداللَّه جعفر در سال هشتاد و بنا به قولى در سال هشتاد و پنج هجرى و در نود سالگى در مدينه بدرود حيات گفته و در بقيع به خاك سپرده شد.

شخصيت عبداللَّه‏

ذهبى مى‏گويد با شهادت جعفر بن ابى‏طالب در جنگ موته رسول خدا صلى الله عليه و آله شخصاً كفالت و سرپرستى عبداللَّه را به عهده گرفت و او را در دامان خويش تربيت نمود.[2] ابن حجر مى‏گويد با اينكه عبداللَّه به هنگام وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله كودك ده ساله بيش نبود ولى از آن حضرت درباره او احاديثى نقل گرديده است كه نشانگر علاقه و محبّت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نسبت به وى و دليل عظمت و شخصيت او مى‏باشد.[3] ابن عبدالبرّ مى‏گويد: «لم يكن في الاسلام أسخى منه» در جهان اسلام سخى‏تر از عبداللَّه ديده نشده است.[4] باز ابن حجر از ابن حبان نقل مى‏كند كه در اثر كثرت جود و سخاى عبداللَّه، او به عنوان «قطب السخاء» معروف گرديده بود.[5]

حديث او

عبداللَّه جعفر به طور مستقيم و به واسطه امير مؤمنان و عدّه‏اى از صحابه از رسول خدا صلى الله عليه و آله حديث نقل نموده است.[6] و لذا او از محدثين به شمار مى‏آيد.

افتخار مصاحبت‏

مرحوم مامقانى مى‏گويد شيخ طوسى رحمه الله عبداللَّه جعفر را از صحابه و ياران امير مؤمنان و امام حسن مجتبى معرفى نموده است. آنگاه مى‏گويد براى من معلوم نشد كه آن مرحوم چرا عبداللَّه را از صحابه و ياران امام حسين معرّفى نكرده است. در حالى كه مسلّم است كه او جزء ياران آن حضرت نيز مى‏باشد و چون در حادثه عاشورا از همراهى‏نمودن با آن حضرت معذور بود با تقديم سه فرزندش ارادت و مواسات خود را نسبت به حسين بن على عليه السلام اظهار نمود.[7]

نظريه نويسنده‏

در گفتار مرحوم مامقانى هم براى ما جاى اين سؤال است كه چرا او عبداللَّه جعفر را از صحابة امام سجّاد معرّفى ننموده است در صورتى كه عبداللَّه به مدّت بيست سال و يا بيست و پنج سال حضور و مصاحبت امام سجّاد عليه السلام را درك نموده و جزء صحابه و ياران آن حضرت به شمار مى‏آمد، بنابراين عبداللَّه همانگونه كه از صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان عليه السلام است از اصحاب سه تن ديگر از ائمّه هدى عليه السلام نيز مى‏باشد.

و باز در گفتار مرحوم مامقانى جاى اين سؤال باقى است كه آن مرحوم به معذور بودن عبداللَّه از همسفر بودن با حسين بن على عليه السلام اشاره نموده امّا با توجّه به اهمّيت موضوع عذر او را توضيح نداده است ولى به هر حال با در نظر گرفتن شخصيت عبداللَّه و ارادت خالصانه وى به مقام والاى ولايت و اينكه همسر و فرزندانش را به همراه حسين بن على به عراق روانه نمود، عذر او از نظر كلّى قابل درك و موضوعى است پذيرفتنى گرچه جزئيات آن روشن نيست.

در جنگها

عبداللَّه جعفر در جنگ‏هاى سه گانه امير مؤمنان عليه السلام جزء ياران آن حضرت و در جنگ صفّين از امراء و فرماندهان لشكر آن بزرگوار بود.

أب الشهدا

يكى ديگر از فضائل عبداللَّه جعفر اين است كه او پدر سه شهيد به نام محمّد، عون و عبداللَّه است كه هر سه در روز عاشوراء و در كنار ساير شهداء و در مقابل ديد مادرشان حضرت زينب كبرى عليه السلام به درجه عظماى شهادت نائل گرديدند.

دفاع از ولايت‏

ابن ابى‏الحديد از مدائنى جريان جالبى نقل نموده است كه گوياى ايمان و اخلاص عبداللَّه جعفر نسبت به مقام ولايت ودفاع او از امير مؤمنان عليه السلام و تجليل و تكريم وى از امام مجتبى و حسين بن على عليه السلام مى‏باشد و خلاصه اين حادثه چنين است:

«روزى عمرو عاص در مجلس معاويه كه عبداللَّه جعفر نيز حاضر بود براى خوش‏آيند معاويه و جلب رضا و خشنودى او از امير مؤمنان عليه السلام بدگويى و نسبت به ساحت آن بزرگوار جسارت نموده و بى‏ادبانه سخن گفت. در اين موقع رنگ عبداللَّه متغير گشته و لرزه بر اندامش افتاد و از جاى خود برخاست و بدون واهمه به جاى عمرو عاص شخص معاويه را مورد خطاب قرار داد و چنين سخن گفت: معاويه تا كى دشمنى تو را تحمل كنيم و تا كى به گفتار ناهنجار و سخنان بى‏ادبانه‏ات شكيبيايى ورزيم. معاويه فكر مى‏كنى خطاهاى بس بزرگ تو در ريختن خون مسلمانان و جنگ و ستيز تو با امير مؤمنان عليه السلام فراموش شده است. معاويه ديگر بس است. دست از ضلالت و گمراهى بردار و اگر از ما خاندان پيروى نمى‏كنى لا اقل از ما بدگويى نكن و به ياد روزى باش كه در پيشگاه خداوند بايد پاسخگوى اعمالت باشى ...»

عبداللَّه در اين مجلس آنچنان محكم و كوبنده سخن گفت كه معاويه به مقام اعتذار برآمد و چنين گفت: ابا جعفر: به خدايت سوگند بس كن و بر جاى خود بنشين. خدا لعنت كند كسى را كه تو را واداشت اين چنين سخن بگويى و مطالب در دل نهفته را بيرون بريزى. عبداللَّه اگر نبود در تو هيچ فضيلتى جز زيبايى خلق و خويت و نعمت جمال و كمالت احترام تو بر ما لازم بود در حالى كه تو فرزند ذو الجناحين و سيّد و سالار بنى‏هاشم هستى.

عبداللَّه در اينجا سخن معاويه را قطع نمود و چنين گفت: معاويه اشتباه مى‏كنى امروز سيادت بنى‏هاشم با حسن و حسين است و جز آنان نه بر من و نه هيچ شخص ديگر ياراى ادعاى چنين مقامى نيست.

معاويه آنگاه خطاب به عمرو عاص گفت: مى‏دانى عبداللَّه چرا آنچه را كه بايد به تو گويد به من گفت و به جاى تو مرا نكوهش كرد؟ چون تو را پست‏تر از آن ديد كه موردخطابت قرار دهد و بر سخنت پاسخ گويد.[8] به طورى كه قبلًا اشاره نموديم عبداللَّه جعفر در سال 90 هجرى در مدينه بدرود حيات گفت و پيكرش در كنار قبر عمويش عقيل بن ابى‏طالب به خاك سپرده شد.

ابن اثير متوفاى 630 ه. ق. مى‏گويد در سنگ قبر عبداللَّه اين دو بيت نوشته شده است:

مُقيمٌ إلى أن يَبْعَثَ اللَّهُ خَلقَهُ‏


لِقائُكَ لا يُرْجى وأنْتَ قَريبٌ‏

تزيدُ بلىً في كلّ يومٍ وليلةٍ


وتُنسى‏ كما تَبْلى وأنتَ حَبيبٌ‏




تا قيامت در اين قبر خواهى بود و ديگر اميدى به ديدارت نيست گر چه با مردم نزديكى به گونه‏اى كه استخوان‏هايت با مرور زمان مى‏پوسد. ياد تو نيز از خاطرها محو خواهد گرديد. گر چه روزى محبوب خلق بودى.

ضمناً از مطالب گذشته و با دلايلى كه ذكر گرديد معلوم شد قبرى كه در باب الصغير دمشق به عقيل بن ابى‏طالب و قبر ديگر كه به عبداللَّه جعفر منتسب است هيچ دليل تاريخى آنها را تأييد نمى‏كند.



[1] ( 2). اسد الغابه، ج 3، ص 200

[2] ( 1). سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 456

[3] ( 2). اصابه، ج 2، ص 389

[4] ( 3). اسد الغابه، ج 3، ص 200

[5] ( 4). الاصابه، ج 2، ص 289

[6] ( 5). تهذيب التهذيب، ج 5، ص 170

[7] ( 1). تنقيح المقال، ج 2، ص 173

[8] ( 1) مشروح اين جريان: در شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 295 آمده است.

ارسال نظر