گريه از ديدگاه فقه اهل سنت‏

گريه از ديدگاه فقه اهل سنت‏

فقهاى چهارگانه و ائمه اربعه اهل سنت نيز در اصل گريه با فقهاى شيعه همگام بوده‏و بر جواز آن فتوا داده‏اند، گر چه در كيفيت و بعضى جزئيات آن همانند فروع ديگر فقهى اختلاف نظر دارند:

جزيرى مى‏گويد: گريه كردن بر مردگان با شيون و صداى بلند به فتواى مالكيها و حنفيها جايز نيست ولى شافعيها و حنبليها بر جواز آن ولو اين كه توأم با ناله و شيون هم باشد قائل شده‏اند. اما گريه كردن و اشك ريختن بدون سر و صدا به فتواى همه مذاهب چهارگانه، مباح و جايز شمرده شده است.[1]

اختلاف نظر در مقام عمل‏

بطورى كه ملاحظه فرموديد مسأله گريه كردن در مرگ و فقدان عزيزان، يك موضوع عاطفى و از نظر تاريخ و حديث از سنن ثابت رسول خدا صلى الله عليه و آله و از مباحاتى است كه مورد اتفاق فقهاى شيعه و اهل سنت مى‏باشد. ولى در مقام عمل و در مرحله انجام، اين سنت با اختلاف نظر مواجه بوده و شاهد دو بينش متضاد در ميان مسلمانان مى‏باشيم؛ زيرا شيعيان اهل بيت عليهم السلام و پيروان واقعى سنت، بر اساس تفكّر مذهبى و طبق راه و رسم‏نبوى صلى الله عليه و آله و فتواى فقها، عملًا نيز گريه كردن را جايز و بلكه در فراق رسول اكرم صلى الله عليه و آله و در فقدان و مظلوميت پيشوايان دينى آن را جزو مستحبات مى‏دانند و اين عمل در طول تاريخ يكى از شعائر جهان شيعه و از مشخصات اين گروه از مسلمانان به حساب آمده و به صورت يك حقيقت تاريخى غير قابل ترديد و بشكل يك واقعيت عينى ملموس، متجلى گرديده است.

ولى بيشتر اهل تسنن در اين مورد حالت انفعالى داشته و نه تنها گريه كردن در ميان اين گروه از مسلمانان يك عمل ناروا بحساب مى‏آيد بلكه شيعه را نيز از اين جهت متهم به عملى ناروا نموده و مورد نكوهش قرار مى‏دهند و گريه آنان را در مراسم عاشوراى حسينى عليه السلام و در كنار قبر پيامبر و قبور اوليا بعنوان عملى حرام و غير مشروع و بدعت در آيين معرفى مى‏نمايند كه شعار «يا حاج حرام» مأمورين حكومت سعودى و نگاه خشم‏آلود آنان بهنگام گريه حجاج در كنار حرم پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه بقيع عليهم السلام نمودارى از اين نوع تفكر مى‏باشد. با اين كه مردم حجاز پيرو فقه حنبلى و از كسانى هستند كه طبق فتوا، حتى گريه كردن با صداى بلند و با ناله و شيون را جايز مى‏دانند.

مخالفت خليفه دوم با گريه‏

انگيزه عمل جهان تسنن و عامل تفكر اين گروه از مسلمانان را در موضوع گريه، على‏رغم جواز آن از نظر سنت و حديث و از نظر فقهاى چهارگانه، بايد در مخالفت عملى خليفه دوم در اين موضوع جستجو و ريشه يابى كرد؛ زيرا وى نه تنها مخالف با گريه بود و بر عقيده خويش اصرار مى‏ورزيد، بلكه عملًا نيز از گريه كردن ممانعت و جلوگيرى مى‏نمود، گرچه به وسيله تازيانه و سنگ زدن بر گريه كنندگان و يا پاشيدن خاك و شن بر سر و صورت آنان باشد. و اين بود عقيده و روش خليفه در طول سالهاى خلافتش و حتّى در دوران حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله.

و اينك به نقل چند نمونه از آنچه در اين زمينه، در منابع اصيل اهل سنت آمده است مى‏پردازيم:

1- بخارى در صحيح خود پس از نقل حديثى در مورد گريه رسول خدا صلى الله عليه و آله و صحابه آن حضرت در بالين سعد بن عباده مى‏گويد: «وكان عمر- رض- يضرب فيه بالعصاء و يرمي بالحجارة و يحثي بالتراب».[2]

2- احمد بن حنبل و محدّثين ديگر، از ابن عباس نقل نموده‏اند كه زنها در مرگ رقيه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله گريه مى‏كردند، عمر آنها را با تازيانه مى‏زد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

بگذار گريه كنند. آنگاه خطاب به آنان فرمود: «ابكين و ايّاكن و نعيق الشيطان»؛ «گريه كنيد ولى از صداى شيطان دور باشيد.» و گريه خود را با عملى حرام توأم نكنيد.

در نقل واقدى و ذهبى اين جمله نيز اضافه شده است: «عمر كه آنها را مى‏زد رسول خدا دست او را گرفت و فرمود آرام باش عمر! بگذار گريه كنند؛ (فأخذ النبي صلى الله عليه و آله بيده‏فقال مهلًا يا عمر دعهن يبكين).[3]

3- باز احمد بن حنبل نقل مى‏كند كه عده‏اى از زنها در تشييع جنازه‏اى گريه مى‏كردند، عمر آنها را منع نمود، رسول خدا فرمود: به حال خودشان واگذار؛ زيرا عزيز خود را تازه از دست داده‏اند، قلبشان اندوهگين و چشمشان گريان است؛ (دعهنّ فان النفس مصابة والعين دامعة و العهد حديث).[4]

4- و بخارى در صحيح خود اشاره‏اى دارد به عكس العمل خليفه دوم در مورد زنانى كه در مرگ ابوبكر گرد آمده بودند. او مى‏گويد: «وقد أخرج عمر اخت ابي‏بكر حين ناحت».[5]

مشروح اين جريان را طبرى چنين نقل مى‏كند: در مرگ ابوبكر عايشه مجلس عزايى بر پا نمود، عمر شخصاً به در خانه او آمد و شركت كنندگان را از گريه كردن بر ابوبكر منع كرد، آنها چون به گفتار عمر گوش ندادند، به هشام بن وليد دستور داد وارد خانه شود و دختر ابى‏قحافه را به نزد وى بياورد. عايشه به هشام گفت: «بخدا سوگند در اين صورت خانه را بر سرت ويران خواهم كرد» عمر مجدداً به هشام دستور داد تا داخل خانه شد و امر خليفه را اجرا و امّ فروه، خواهر ابوبكر، را در نزد وى حاضر نمود. عمر چند ضربه تازيانه بر پيكر امّ فروه نواخت كه ساير شركت كنندگان با ديدن اين صحنه مجلس را ترك نموده و متفرق شدند (فاخرج أمّ فروة أخت أبي بكر الى عمر فعلاها بالدرة فضربها ضربات ...)[6]

ابن‏ابى‏الحديد مى‏گويد: اوّلين كسى‏كه عمر در دوران‏خلافتش با تازيانه زد «امّ فروه» دختر ابى‏قحافه بود؛ زيرا وقتى ابوبكر از دنيا رفت، زنان بر وى گريه و شيون مى‏نمودند، عمرچندين بار آنها را نهى‏نمود و چون آنان به گريه خود ادامه دادند، ام فروه را از ميانشان‏بيرون كرد و با تازيانه بر وى زد، زنان ديگر با ديدن كتك خوردن امّ فروه متفرق شدند.[7] و اين بود چند نمونه از مخالفت عملى خليفه دوّم با گريه كردن مسلمانان در مرگ عزيزان و در فقدان اقوام و خويشانشان.

از اين بررسى كوتاه، دو مطلب زير بدست مى‏آيد:

1- اين سختگيرى خليفه، در ارتباط با يك موضوع عاطفى همگانى و مورد ابتلاى عموم و انعكاس قطعى آن در منابع و مآخذ معمول و رايج از حديث و تاريخ كه در طول قرنها مورد استفاده مستقيم و غير مستقيم اهل سنت قرار گرفته است، در ميان اين گروه از مسلمانان همان بينش و فرهنگ را بوجود خواهد آورد و همان اثر را از خود بجاى خواهد گذاشت كه امروز شاهد آن هستيم.

بنابر اين اگر گروهى از مسلمانان، گريه كردن را عملى زشت و ناپسند و گريه كنندگان را مرتكب عمل غير مشروع و ناروا و افرادى دور از واقعيات مى‏پندارند، يك امر طبيعى و از آثار و ثمرات همان حقيقت تلخ تاريخى است.

2- از اين حقيقت تلخ تاريخى و سختگيرى خليفه، علت ايجاد بيت الأحزان در كنار بقيع وانگيزه انتخاب اين‏محل براى گريه كردن حضرت زهرا عليه السلام روشن مى‏شود؛ زيرا بديهى‏است كسى‏كه خواهر ابوبكر را بجرم گريه‏كردن در مرگ اومورد ضرب قرار مى‏دهد و كسى كه در حضور رسول خدا با ضرب تازيانه از گريه بانوان جلوگيرى مى‏كند در غياب آن حضرت اجازه نخواهد داد بانويى در فراقش گريه و بر وى نوحه سرايى كند كه:

«يا ابتاه الى جبرئيل ننعاه يا ابتاه، جنّة الفردوس مأواه».[8]

ماذا على من شم تربة احمد


ان لايشم مدى الزمان غوالياً

صبت على مصائب لوانها


صبت على الأيام صرن ليالياً[9]




ب- اهتمام رسول خدا صلى الله عليه و آله بر حفظ ياد و نگهدارى قبر فرزندش ابراهيم و عثمان بن مظعون‏

دومين مطلبى كه از سيره و سنت رسول خدا در مراسم دفن ابراهيم و عثمان بن مظعون به دست ميآيد و بعنوان يك وظيفه براى تمام مسلمانان ارائه و ترسيم شده است.

اهتمام بر حفظ ياد و نگهدارى آثار و قبور شخصيتهاى مذهبى و كسانى است كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله پيوند و ارتباط دارند؛ زيرا بطورى كه در مورد ابراهيم و ابن مظعون ملاحظه گرديد، روش شخص پيامبر اكرم قولًا و عملًا و با گفتار و كردارش توجه به اين جنبه و عنايت خاص به اين خصوصيت بوده است:

بكار بردن جمله: «ادفنوا عثمان بن مظعون با لبقيع يكن لنا سلفاً» بهنگام مرگ وى و تكرار اين جمله پس از مرگ ابراهيم و به فاصله هشت سال: «الحقوه بسلفنا الصالح عثمان بن مظعون» و نصب كردن قطعه سنگ به دست مبارك خويش بر قبر ابن مظعون و تأكيد بر اين مطلب كه: «يكون علماً ليدفن اليه قرابتي» و همچنين‏ «لأجعلنّك للمتقين اماماً» نمودارى از اهتمام آن بزرگوار بر حفظ ياد ابن مظعون بعنوان‏ «سلف صالح» و نمونه‏اى از ياران با وفاى آن حضرت كه بايد براى همه انسانها در طول قرنها بصورت الگوى زهد و تقوا و مبارزه و استقامت باقى بماند. همانگونه كه قبر او بايد به وسيله علامتى مشخص و اثرى پايدار و بعنوان سمبلى گويا از اين حقايق حفظ شود.

و باز انتقال پيكر ابراهيم از محله بنى مازن به داخل مدينه با آن تشريفات و به وسيله امير مؤمنان عليه السلام با دستور رسول خدا صلى الله عليه و آله و اجراى مراسم تغسيل و تكفين و تشييع و تدفين وى با نظارت مستقيم آن حضرت و نصب كردن سنگ و ريختن آب بر قبر او، همه حاكى از علاقه پيامبر صلى الله عليه و آله بر حفظ و ابقاى قبر ابراهيم و جلب توجه مسلمانان به سوى او بوده است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور داد جسد اين طفل شانزده ماهه، به بقيع منتقل شود در صورتى كه صحابه آن حضرت فكر مى‏كردند پيكر او را در گورستان عمومى بنى مازن در خارج شهر و يا طبق فرهنگ آن روز و شرايط سنى ابراهيم، در گوشه باغى و يا در زير درخت خرمايى به خاك بسپارند ولى رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «الحقوه بسلفنا الصالح‏عثمان بن مظعون».

آرى او بايد در بقيع و در گورستان رسمى شهر مدينه، كه در آينده پيكر هزاران نفر از صحابه و ياران پيامبر و شخصيتهاى علمى و محدثان و قاريان و تاريخ سازان را در آغوش خواهد گرفت، دفن شود تا ياد او در خاطره‏ها زنده و اثر قبر او در مرئى و منظر مسلمانان باقى بماند.

و اين است شريعت و قانون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سنت آن حضرت در مورد فرزند شانزده‏ماهه‏اش ابراهيم و در مورد يكى از يارانش به نام ابن مظعون.



[1] ( 1).« يحرم البكاء على الميّت برفع الصوت و الصياح عندالمالكية و الحنفية و قال الشافعية و الحنابله مباح، اما هطل الدموع بدون صياح فانه مباح بإتفاق( الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 533).

[2] ( 1). صحيح بخارى، كتاب الجنائز، باب البكاء، عندالمريض، ذيل حديث 1242

[3] ( 1) مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 335؛ طبقات، ج 8، ص 73؛ سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 252؛ وفاء الوفا، ج 3، ص 894.

[4] ( 2) مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 333.

[5] ( 3) صحيح بخارى، ج 3، ص 243، كتاب الخصومات، باب اخراج اهل المعاصى.

[6] ( 4) تاريخ طبرى، حوادث پس از مرگ ابوبكر( سال 13).

[7] ( 1) شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 181

[8] ( 2) صحيح بخارى، كتاب المغازى، باب آخر ماتكلّم به النبى صلى الله عليه و آله؛ سنن نسائى، ج 4، ص 13 باب البكاء على الميت.

[9] ( 3) سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 134

ارسال نظر