بيت الاحزان از نظر علما و مورخان
عدهاى از علماى بزرگ و شخصيتهاى علمى كه در تاريخ مدينه و يا درباره زيارت بقيع مطلبى نوشتهاند، از بيتالأحزان نيز سخن گفته و وجود آن را تأييد و تثبيت نمودهاند كه نظرات چند تن از آنان را به ترتيب تاريخ زندگى آنان، مىآوريم:
1- ابن شبه نميرى 173- 262
قديمىترين تاريخ موجود[1] در باره مدينه منوره، تاريخ المدينه، تأليف ابوزيد عمر ابن شبه النميرى[2] است. او كه يكى از شخصيّتهاى علمى و از فقها و محدثان مورد وثوق و از مورخان مورد اعتماد، نزد علما و دانشمندان اهل سنت است، در كتاب خود، آنجا كه آثار و قبور بقيع- موجود در زمان خودش- را معرفى مىكند، چنين مىنويسد: «شخص موثق و مورد اعتمادى بر من نقل نمود مسجدى كه در طرف شرقى آن به جنازه اطفال نماز خوانده مىشود، دراصل خيمهاى بوده براى زن سياهى بنام «رقيه»[3] كه به دستور حسين ابن على عليه السلام در آنجا مىنشست تا از قبر فاطمه عليه السلام مراقبت كند زيرا قبر فاطمه را كسى بجز همان زن نمىشناخت.[4] از اين گفتارِ ابن شبه كه مشهود و مسموع خود را در مورد بيتالاحزان نقل نموده است، دو مطلبِ زير بوضوح به دست مىآيد:
1- بيتالاحزان در دوران حسين بن على عليه السلام يعنى تا سال 61 هجرى، مانند حال حيات حضرت زهرا عليها السلام بصورت خيمه و چادر و محلى بوده است مشخص و معين و حسين بن على عليه السلام بر حفظ آن عنايت و اهتمام داشته؛ بطورى كه يكى از بانوان و ارادتمندان حضرت زهرا عليها السلام را مأموريت داده است، در اين بيت و خيمه كه يادآورِ دورانِ حساس زندگى مادر بزرگوارش بوده، اقامت نموده و از آنجا حراست و نگهبانى كند و لابد براساس همين ديد و اهتمام و به پيروى از روش آن حضرت، افرادى از اهل بيتِ عصمت پس از آن حضرت نيز همين روش را ادامه داده و خيمه را به ساختمان مبدّل نمودهاند.
2- بيتالاحزان پس از اين دوران و در اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم، داراى ساختمان بوده كه ابن شبه را وادار نموده است كمّ و كيف و انگيزه بوجود آمدن اين ساختمان را از افراد خبير و مطلع جويا شود و يكى از افراد مطلع و مورد وثوق نيز تا آنجا كه در اين مورد اطلاع داشته با وى در ميان گذاشته است و سابقه آنجا را كه زمانى بصورت خيمه بوده، بازگو نموده است و ليكن اين خيمه دقيقاً در چه تاريخى و به وسيله چه كسى به ساختمان تبديل شده، معلوم نيست.
توجيه متناقض
و اما مطلب ديگرى كه در ذيل اين گفتار آمده است كه: اقامت آن زن در ميان بيتالاحزان براى حفظ و مراقبت قبر حضرت زهرا عليها السلام بوده است، تعليلى است از سوى خودِ وى و توجيهى است متناقض و غير قابل قبول؛ زيرا: اولًا خودِ ابن شبه در اين كتاب، مانند عدّه ديگر از مورخان مىگويد كه على بن ابىطالب عليه السلام پيكر مطهر حضرت زهرا عليها السلام را شبانه و در داخل منزل خود دفن نمود؛ بنابراين، مراقبت از قبر آن حضرت در بقيع مفهومى ندارد.
و ثانياً اگر قبر آن حضرت در بقيع واقع بوده و كسى بجز «رقيه» آن را نمىشناخته، باز هم مراقبت از قبرِ مجهول، معنا و مفهومى ندارد.
بهرحال با توجه به شرايط خاص و حساس آن روز، ابهام در پاسدارى از بيتالاحزان و توجيهات مختلف در اقامت يك زن در داخل آن، مستبعد نيست.
2- فتواى امام غزالى بر استحباب نماز در بيت الاحزان
امام ابومحمد غزالى 450- 505 كه يكى شخصيتهاى معروف و از علما و دانشمندان اهل سنت است، در ضمن بيان وظايف زايران مدينه منوره و كسانى كه به زيارت بقيع مشرف مىشوند مىگويد: «مستحب است كه زائران، هر روز صبح، پس از زيارت قبر حضرت رسول صلى الله عليه و آله در بقيع حضور بهم رسانند و قبور پيشوايان دينى و صحابه را كه در آنجا مدفون هستند زيارت كنند». سپس مىگويد: «و مستحب است در مسجد فاطمه عليها السلام نيز نماز بخوانند». (و يُستحبّ أن يخرج كلّ يوم الى البقيع بعدالسلام على رسولاللَّه ... و يصلّى في مسجد فاطمة رضياللَّه عنها).[5]
3- ابن جبير، جهانگرد و دانشمند معروف اسلامى 540- 614
سومين كسى كه بيتالأحزان را از نزديك زيارت و درباره آن سخن گفته است،جهانگرد معروف اسلامى ابوالحسين احمد بن جبير اندلسى[6] است. او كه در ماه محرم سال 580 ه. ق. وارد مدينه شده و بقيع را زيارت نموده است، مىگويد: «و در كنار قبّه عباسيه، خانهاى قرار گرفته است كه به فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله منتسب مىباشد، مىگويند اين همان خانهايست كه فاطمه زهرا به آنجا مىآمد و در آنجا اقامت و حزن و اندوه خود را در مرگ پدر بزرگوارش ابراز مىنمود».[7]
4- سمهودى[8] 844- 911
چهارمين شخصيت و مورخى كه وجود بيتالأحزان را تأييد و تثبيت نموده است؛مقتدا و پيشواى مدينهشناسان، نورالدين على بن احمد سمهودى مصرى است؛ شخصيتى كه پس از وى هيچ مورخ و نويسندهاى در باره مدينه كتابى ننوشته و هيچ گوينده و خطيبى، از تاريخ مدينه سخن نگفته، مگر اينكه به گفته او استناد جسته و از كتاب او «وفاءالوفا» استمداد نموده است. او مىگويد:
«والمشهور ببيت الحزن انّما هو الموضع المعروف بمسجد فاطمة في قبلة مشهد الحسن و العباس».
«مشهور در بيتالاحزان، همان محلى است كه به مسجد فاطمه معروف و در طرف قبله حرم (امام) حسن و (جناب) عباس واقع گرديده است.»
آنگاه مىگويد: «واظنّه في موضع بيت علي بن ابيطالب الَّذى كان اتخذه بالبقيع و فيه اليوم هيأة قبور».[9]
«و به عقيده من، اين بيت الأحزان در محل همان بيت و مسكنى است كه على بن ابىطالب عليه السلام آن را در بقيع آماده ساخته بود». و اضافه مىكند كه فعلًا در ميان آن، شكل چند قبر نيز موجود است.
5- سِر ريچارد بورتون[NOTRUB DRAHCIR RIS ]1853 ميلادى/ 1276 قمرى
يكى از جهانگردانِ غربى كه به مكه و مدينه مسافرت نموده[10] و در سياحتنامه خود از آثار و ابنيه حجاز و از اخلاق و رسوم مسلمانان در موسم حج و از جزئيات زندگىمردم حجاز سخن گفته است. از جمله حرمها و گنبدها و بارگاههاى موجود در بقيع را معرفى و با قلم خود ترسيم و تصوير نموده است. «سِر ريچارد بورتون» جهانگرد انگليسى است كه در سال 1853 ميلادى- تقريباً 139 سال قبل- بقيع را از نزديك مشاهده نموده و در باره بيتالأحزان چنين گفته است: «در بقيع مسجد كوچكى است كه در سمت جنوبى گنبد عباس بن عبدالمطلب واقع گرديده و اين مكان را بيتالأحزان نيز مىنامند؛ زيرا فاطمه زهرا آخرين روزهاى عمر خويش را در اين محل بسر مىبرد و براى از دست دادن پدر عزيزش نوحهسرايى مىنمود.[11] مطالبى كه از آقاى بورتون نقل شد، دليل روشنى بر مشخص بودن ساختمان بيتالأحزان در زمان وى و اشتهار وجه تسميه و انگيزه ايجاد آن مىباشد كه يك جهانگرد انگليسى و غيرمسلمان در اندك زمان و با مختصر تماس با مسلمانان توانسته است همه اين مطالب را همانگونه كه در منابع محكم تاريخى و حديثى آمده است، دريافت و درسياحتنامه خود منعكس نمايد.
6- فرهاد ميرزا[12] 1292 ه
فرهاد ميرزا معتمدالسلطنه كه در 18 ذيقعده 1292 ه به زيارت بقيع نائل گرديده، پس از بيان زيارت حرم، ائمه بقيع و نثار فاتحه بر قبور علما كه در كنار اين حرم مطهر واقع بودند، مىگويد: «از آنجا به بيتالأحزان رفتم و از آنجا به زيارت حليمه سعديه ...»[13]
[1] ( 2). قديمىتر از اين كتاب، تاريخ المدينة ابن زباله است كه وى در سال 199 در قيد حيات بوده و در كتابهائىكه تا قرن دهم در تاريخ مدينه تأليف گرديده، از جمله در وفاءالوفا، از تاريخ ابن زباله مطالب فراوان نقل شده است ولى متأسفانه از اين كتاب در قرنهاى اخير خبرى نيست.
[2] ( 3). ابوزيد عمر بن شبه نميرى فقيه و محدث و مورخ نامى در سال 173 متولد و در سال 262 وفات نمودهاست. در شرح حال ابن شبه چنين نوشتهاند، او شخصى است اديب، فقيه، مورخ، صادق و دقيق، عالم به آثار، ناقل اخبار و صاحب تأليفات بسيار و ...- ابن نديم از وى 18 كتاب معرفى مىكند. در شرح حال او به فهرست ابن نديم وفيات الاعيان، تاريخ بغداد، تهذيب الأسماء و اللغات، تذكرة الحفاظ و لسان الميزان مراجعه شود. تاريخ ابن شبه براى اولين بار در سال 1399 ه. با تحقيق فهيم محمد شلتوت در چهار جزء و 1396 صفحه در عربستان سعودى چاپ و اخيراً در قم افست گرديد. قسمت مهم جلد سوم و چهارم اين كتاب به شرح زندگانى و حوادث دوران خلافت عثمان اختصاص يافته است كه دليل هوادارى و علاقه شديد او نسبت به عثمان است.
[3] ( 1). ابن حجر عسقلانى( در اصابة) ج 3، ص 305 با استناد به همين مطلب اين بانو را نيز در رديف سايرزنان، يكى از صحابه رسول خدا معرفى نموده است.
[4] ( 2). واخبرنى مخبر ثقة قال يقال ان المسجد الذى يصلى جنبه شرقياً على جنائز الصبيان كان خيمة لامرئة سوداء يقال لها رقية كان جعلها هناك حسين بن على عليه السلام تبصر قبر فاطمه عليها السلام و كان لايعرف قبر فاطمه رضىاللَّه عنها غيرها. تاريخ المدينه ج 1، ص 106
[5] ( 1). احياء علوم الدين، ج 1، ص 260
[6] ( 1) ابن جبير از علماى اندلس و در علم فقه و شعر و نويسندگى از بارزترين دانشمندان دوران خويش و ازمعروفترين و قديمىترين جهانگردان اسلامى است، او رحله و سياحتنامه خود را چنين ناميده است:« تذكرة بالاخبار عن اتفاقات الأسفار» اين كتاب قبلًا در ليدن و اخيراً در بيروت چاپ شده است.
در شرح حال ابن جبير، رجوع شود به دائرةالمعارف اسلامى، ج 3، ص 204- 207 و مقدمه رحله، چاپ لبنان والكنى و الألقاب، ج 1، ص 232.
[7] ( 2) ويلى هذه القبة العباسية بيت ينسب لفاطمه بنت الرسول صلى الله عليه و آله يقال انه الذى آوَتْ اليه والتزمت فيه الحزن علىموت ابيها المصطفى صلى الله عليه و آله رحله ابن جبير چاپ ليدن، صفحه 196 وچاپ دارالكتب اللبنانى ص 144
[8] ( 3) علما و دانشمندان سمهودى را چنين معرفى نمودهاند:« الشيخ نورالدين على بن احمد سمهودىِ مصرىِ شافعى، شخصيت دانشمند و مفتى مدينه، مدرس و مورخ اين شهر، پيشوا و مقتداى مورخان. سلسله نسبش به حسن مثنى فرزند امام مجتبى عليه السلام منتهى مىشود. او به سال 844 در سمهود مصر متولد و پس از تحصيلات و حفظ نمودن قرآن و نيل به مدارج علمى، در فنون مختلف از سال 873 در مدينه منوره متوطن و از اساتيد بزرگ حرم شريف نبوى صلى الله عليه و آله گرديد. وى در تاريخ مدينه منوره سه كتاب نوشته است كه يكى مفصل و جامعالأطراف بنام« اقتفاء الوفا باخبار دارالمصطفى» است كه در حادثه آتشسوزى مسجد نبوى در ماه رمضان سال 886 ه. از بين رفته است. دومى« وفاءالوفا باخبار دارالمصطفى» كتابى است كه به قول خودِ سمهودى به درخواست كسى كه« طاعته غنم و مخالفته غرم» مطالب كتاب قبلى را در اين كتاب تلخيص نموده است، ولى در عين حال داراى گستردهترين و دقيقترين مطالب در تاريخ مدينه مىباشد كه در هيچ يك از منابع ديگر نمىتوان به دست آورد. اين كتاب در دو جلد و در 1435 صفحه چاپ شده است. و سوّمى« خلاصةالوفا» است و مطالب« وفاءالوفا» را در اين كتاب تلخيص نموده و اين كتاب نيز چاپ شده است. سمهودى داراى تأليفات متعدد ديگرى نيز مىباشد. وفات وى در سال 911 ه. در مدينه واقع گرديد. در شرح حال او به شذرات الذهب، اعلام زركلى، والكنى و الالقاب مراجعه شود.
[9] ( 1) وفاءالوفا، ج 3، ص 918.
[10] ( 2) در طول تاريخ تعداد زيادى از جهانگردان غربى در قيافه مسلمانان و در زىّ حجاج وارد مكه و مدينهگرديدهاند و اكثر آنان نيز كه از نويسندگان بودهاند، توانستهاند مشاهدات و برداشتهاى خود را به صورت كتاب و سفرنامه در اختيار ديگران قرار دهند، گرچه بعضى از اين نوشتهها و برداشتها توأم با مطالب خلاف واقع و نادرست و همراه با اغراض و تعصّب است، ولى در عين حال، مىتوان مطالب و نكات ارزشمند و پر بها نيز از آنها بدست آورد كه يكى از جهانگردان همان« ريچارد بورتون» انگليسى است كه در سال 1853 ميلادى به صورت يك مسلمان افغانى به نام« عبداللَّه» به مكه و مدينه مسافرت كرده و در تمام مراسم حج شركت و از همه اماكن و بقاع متبرّكه ديدن نموده و به همه جزئيات پرداخته است و سفرنامه خود را در دو جلد بزرگ منتشر ساخته است. موسوعة العتبات المقدسه، ج 3، ص 260.
[11] ( 1) موسوعة العتبات المقدسه، ج 3، ص 285.
[12] ( 2) فرهاد ميرزا معتمدالسلطنه متوفاى 1305 ه در ميان شاهزادگان قاجار، از نظر علمى داراى شخصيت بارزى است كه از وى شش جلد كتاب، در فنون مختلف به جاى مانده از جمله آنها« قمقام ذخار» در مقتل و« هداية السبيل» كه سفرنامه حجِ اوست و هر دو كتاب در موضوع خود در زبان فارسى از بهترين كتابها به شمار مىرود.
[13] ( 3) هداية السبيل چاپ مطبوعاتى علمى تهران، ص 141.