خانه دوّم امير مؤمنان عليه السلام و تاريخ تخريب بيت فاطمه عليها السلام
در خاتمه اين بحث، بيان دو مطلب ضرورى به نظر مىرسد؛ يكى در ارتباط با بيت و حجره فاطمه عليها السلام و ديگرى در ارتباط با دوّمين خانه امير مؤمنان عليه السلام.
بطورىكه در متن روايات و در گفتار علما و در منابع تاريخى آمده است، بيت فاطمه عليها السلام به وسيله بعضى از حكام بنىاميه تخريب و به مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله ضميمه گرديده است.
در اينجا نگاهى داريم به تاريخ اين تخريب و به تاريخ اين حادثه مهم تاريخى وهمچنين به تغيير و تحولى كه در طول چند قرن تا امروز در اين حجره به وجود آمده است.
خانه فاطمه زهرا عليها السلام يكى از خانههاى متعددى است كه طبق دستور رسول خدا صلى الله عليه و آله در كنار مسجد آن بزرگوار ساخته شده بود.
مورّخان مىگويند: اين خانهها و حجرهها در قسمت شرقى و شمالى و در سمت جنوبى مسجد قرار داشتند،[1] كه هر يك از آنها به يكى از همسران رسول خدا اختصاص داشت؛ همانگونه كه حجره فاطمه به آن حضرت اختصاص داده شده بود. از نظر موقعيت، بيت فاطمه در شرق مسجد و در قسمت شمالى حجرهاى كه پيكر پاك رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن به خاك سپرده شده و به عايشه اختصاص داشت، قرار گرفته بود؛ همانگونه كه حجره حفصه در قسمت جنوبى خانه عايشه قرار داشت، با اين تفاوت كه حجره عايشه و حفصه را راهروى از هم جدا مىساخت ولى در ميان حجره فاطمه و عايشه فاصلهاى به جز ديوار وجود نداشت و حتى بنا به نقل بعضى از مورّخان اهل سنت، در ميان اين دو خانه، روزنه كوچكى تعبيه شده بود كه پيامبر اكرم در اوقاتىكه در خانه عايشه بسر مىبرد، از همين روزنه با اهل بيت صحبت و از فاطمه و حسنين تفقد و دلجويى مىفرمود كه پس از مدتى به عللى و طبق درخواست حضرت زهرا عليها السلام مسدود گرديد.[2] اين خانه و حجره كه در لسان روايات و در متون تاريخ از آن به «بيت فاطمه» و گاهى به «بيت على» عليه السلام تعبير مىشود؛ مانند ساير خانههاى متعلق به رسول خدا و بعضى از صحابه و اقوام آن حضرت داراى دو در بود؛ يكى به داخل مسجد باز مىشد و ديگرى به سمت شرق و به طرف بقيع كه در اين سمت، داراى حياط كوچكى هم مانند ساير بيوت بود و رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور داد همه كسانىكه داراى چنين خانه در اطراف مسجد هستند، در خانه خود را كه به داخل مسجد باز مىشود ببندند مگر خانه على (و سد الأبواب الّا بابه).
گرچه در اين بيت و حجره و مرقد رسول خدا صلى الله عليه و آله همانند مسجد آن حضرت در طول تاريخ، تحوّلات و دگرگونيهايى در اثر توسعه و عِلل ديگر به وجود آمده است ولى بطورىكه اشاره گرديد، هدف ما در اينجا فقط تذكر و يادآورى تغيير و تحوّلى است كه در بيت فاطمه عليه السلام ايجاد شده است.وليد بن عبدالملك خليفه اموى[3] كه در سال 88 به قصد سفر حج وارد مدينه شده بود، به هنگام سخنرانيش در مسجد رسول خدا، پرده حجره فاطمه عليها السلام كنار رفت و او متوجه گرديد كه حسن بن حسن بن على عليه السلام[4] در ميان اين خانه نشسته در يك دستش آيينه و با دست ديگر محاسنش را شانه مىزند وليد بلافاصله دستور داد كه اين خانه تخريب و به مسجد ضميمه شود. حسن بن حسن و همسرش فاطمه بنت الحسين عليه السلام با اين دستور مخالفت و از ترك نمودن اين حجره امتناع ورزيدند. وليد پيام داد كه اگر اين بيت را تخليه نكنيد بر سر شما ويران خواهم نمود، آنان باز هم مقاومت نمودند وليد دستور داد خانه را بر سر آنها و اطفالشان ويران كنند، چون مأمورين وارد خانه شدند و در اجراى فرمان وليد فرش از زير پاى حسن و فاطمه كشيدند آنان به اجبار اين حجره را ترك و به خانه ديگرى كه متعلق به امير مؤمنان عليه السلام بود، منتقل گرديدند.[5] بعضى از مورّخين مىگويند: اصل اين حادثه و كنار رفتن پرده اين حجره، در حال سخنرانى براى شخص وليد اتفاق نيفتاده، بلكه براى يكى از مأمورين وى كه در فاصلههاى مختلف جهت بررسى اوضاع مدينه به اين شهر وارد مىشد اتفاق افتاده و او اين موضوع را بعنوان امرى برخلاف شؤون خلافت تلقّى و در نزد وليد سعايت نموده، وليد هم دستور تخريب اين بيت را صادر كرده است.
در ماه ربيعالأول سال 88 وليد به عمر بن عبدالعزيز والى خود در مدينه كتباً دستور داد همه خانههاى اطراف مسجد را كه متعلّق به همسران و اقوام و صحابه رسول خدا بودتخريب و به مسجد ضميمه نمايد، او در نامه خود تأكيد كرده بود كه هر يك از مالكان اين بيوت با فروش خانهاش موافقت كند خريدارى و هركس مخالفت نمايد، قيمت خانه پرداخت و بدون رضايت وى ويران شود.
عمر بن عبدالعزيز سران و علماى مدينه را از مضمون نامه وليد آگاه ساخت، همه آنان با اين تصميم مخالفت نموده و چنين گفتند: اگر واقعاً هدف وليد توسعه مسجد است مىتوان آن را از جوانب ديگر به اجرا گذاشت. اما اين حجرهها كه متعلق به رسول خدا و يادگار آن حضرت و با اين بساطت و سادگى و ديوارهاى خشتى با سقفهاى كوتاه و با پوشش شاخههاى خرما كه بيانگر كيفيت زندگى پيامبر اسلام است موجب جلب توجه زائرين تا قيامت و سبب بهرهگيرى معنوى و سوق دادن مسلمانان به زهد و كنارهگيرى از تجملگرايى مىباشد و مسلمانان در طول قرنها با مشاهده اين مناظر، پى خواهند برد كه علاقه به ساختمانهاى چند طبقه و گرايش به رفاه و زندگى پر زرق و برق از روش انبيا بدور است و طبعاً به آن حضرت تأسى و از روش وى تبعيت خواهند نمود.
عمر بن عبدالعزيز پيشنهاد سران مدينه را به وليد منعكس نمود. وى مجدداً دستور داد كه بايد اين خانهها ويران و مسجد از تمام جوانب توسعه پيدا كند!
طبق نوشته مورّخين، به هنگام تخريب اين خانهها، مردم مدينه آنچنان ناله و شيون سر دادند و آنچنان گريه و زارى نمودند كه ايام رحلت رسول خدا را تداعى مىنمود وپس از درگذشت غمانگيز رسول خدا، در هيچ حادثهاى در مدينه چنين تأثر و حزن و اندوهى مشاهده نشده بود.
به هنگام تخريب اين حجرهها خبيب بن عبداللَّه به عمر بن عبدالعزيز گفت: به خدايت سوگند كارى نكيند كه آيه إِنَّ الَّذِينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ را از بين ببريد. فرزند عبدالعزيز دستور داد در روزى سرد بر بدن خبيب آب سرد بريزند و يك صد تازيانه بزنند كه وى در اثر اين فشار به شهادت رسيد. عمر بن عبدالعزيز بعدها از اين اقدام خود اظهار ندامت مىنمود و مىگفت اى كاش خبيب را نمىكشتم.
بهرحال وليد با تخريب اين بيوت مسجد را توسعه داد و از پادشاه روم جهت بنّايى و زيباسازى آن استمداد نمود و چهل نفر معمار و كارگر مسيحى وارد مسجد و مشغول به كارشدند و در سال 91 توسعه و زيباسازى مسجد به پايان رسيد.[6] گرچه مورّخان بر خلاف دستور ثانوى و تخريب بيوت همسران پيامبر كه در سال 88 بوده، براى تخريب خانه فاطمه تاريخ دقيقى ذكر ننمودهاند ولى همانگونه كه در گفتار بعضى از آنان اشاره شده، وقوع متعاقب اين دو حادثه، نشانگر اين واقعيت است كه تخريب حجره فاطمه و ضميمه كردن آن به مسجد، در حالىكه همه خانههاى موجود به حال خود باقى بوده، موجب جلب توجه هر بيننده و از نظر اجتماعى شديداً سؤال برانگيز بوده است. وليد هم در اثر فشار افكار عمومى مجبور شده است با اتخاذ چنين تصميمى و به عنوان «توسعه مسجد» دستور تخريب همه اين بيوت را صادر نمايد تا در ضمن مشروعيت بخشيدن به عمل خود مسأله تخريب بيت فاطمه هم در بوته فراموشى قرار گيرد.
طبق دستور وليد، عمر بن عبدالعزيز اين خانهها را ويران و مانند حجره فاطمه به مسجد ضميمه نمود و حتى ديوارهاى موجود در اطراف حجره و مرقد مطهر رسول خدا را نيز برداشت و براى مشخص شدن مرقد مطهر به جاى ديوار قبلى، محدوده آن را با سنگهاى سياه رنگى، شبيه به سنگهاى ديوار كعبه ولى صاف و تراشيده شده، ديواركشى نمود.[7] و اين وضع تا به امروز باقى است و پردهاى كه در طول تاريخ قبر شريف با آن پوشش داده مىشود در روى همان ديوار كه در اطراف قبر بنا شده است قرار مىگيرد.
و باز براى اين كه قبر رسول خدا حالت كعبه را پيدا نكند، قسمت شمالى آن را كه محدوده بيت عايشه و حضرت زهرا مىباشد- با اينكه جزو مسجد شده بود با ارتفاع مختصر از كف مسجد به شكل مثلثى در آوردند.
[1] ( 1). الدرة الثمينة فى اخبار المدينه، ص 73
[2] ( 2). وفاء الوفا، ج 2، ص 466
[3] ( 1). دوران خلافت وى ده سال از 86 تا 96 هجرى بوده است.
[4] ( 2). ذهبى در تاريخ الاسلام در شرح حال شخصيتهائى كه در صدمين سال هجرى بدرود حيات گفتهاند مىگويد: حسن وصى پدرش امام مجتبى عليه السلام و متولّى موقوفات امير مؤمنان عليه السلام بوده. از اين گفتار ذهبى، شخصيت وى و علت سكونتش در حجره فاطمه عليه السلام و علّت انتقالش به خانه دوّم امير مؤمنان معلوم مىگردد. و باز ذهبى نقل مىكند كه وليد كتباً دستور داد كه به حسن بن حسن يكصد تازيانه بزنند و يك روز تمام در معرض تماشاى مردم قرار دهند و در نامهاش آمده بود:« واللَّه انا قاتله» و امام سجاد عليه السلام كلمات فرج را به او تعليم فرمود تا از توطئهاى كه براى شكستن شخصيت وى طراحى شده بود، نجات يافت.
[5] ( 3). وفاء الوفا، ج 2، ص 466
[6] ( 1). خلاصه اين حادثه تاريخى، در تاريخ طبرى و كامل ابن اثير و تاريخ يعقوبى و ساير منابع تاريخى و مشروح آن در البداية و النهايه، در حوادث سال 88 نقل شده است.
[7] ( 2). ارتفاع اين ديوار تقريباً شش متر و نيم و عرض آن شصت سانتىمتر بوده است.