عوامل پيشرفت محمّد بن عبدالوهاب‏

عوامل پيشرفت محمّد بن عبدالوهاب‏

بى‏شك آراء و عقايد محمّد بن عبدالوهاب از آراء و عقايد ابن تيميه مايه گرفته و سخنان او همانها است كه پنج قرن قبل از او ابن تيميه و ابن قيم اظهار داشته بودند. اينك اين سؤال مطرح است كه چرا ابن تيميه با مخالفت هاى شديد مواجه شد و با دشوارى‏هاى بسيار و زندانى شدن كه متحمّل گرديد هيچگاه نتوانست عقايد خود را اجرا نمايد ولى بر عكس شيخ محمّد توانست دعوت خود را در نجد و سپس در منطقه حجاز منتشر و آراء و فتاوايش را جامه عمل بپوشاند.

در پاسخ اين سؤال، بايد به چندنكته توجّه داشت:

1- محيط دور از معارف‏

همانگونه كه پيشتر گفتيم، ابن تيميه آراء و عقايدش را در شهرهايى مانند دمشق و قاهره كه از مراكز عمده علما و قضات صاحب نفوذ مذاهب سه گانه «مالكى، حنفى‏و شافعى» بود، اظهار نمود و در نتيجه با مخالفت سخت اين علما رو به رو شد. با وى به بحث و مناظره پرداختند و در رد گفته‏هاى او، كتاب هاى زياد تأليف و بر انحراف و ارتداد او فتوا صادر نمودند و بارها به زندان افتاد و سرانجام هم در زندان رخت از جهان بر بست.

امّا شيخ محمّد در نجد به اظهار و نشر عقايد خود پرداخت كه مردم آن را افراد بدوى و دور از تمدن و معارف تشكيل مى‏داد كه در آن وقت شايد بزرگترين علماى آن ناحيه شيخ عبدالوهاب پدر شيخ محمّد و شيخ سليمان برادرش بود. گرچه اين دو تن شروع به مخالفت با او نمودند و و اوّلين كتاب را در ردّ شيخ محمّد برادرش نوشت‏[1] ولى با توجه به وضع مردم آن سامان اينگونه مخالفت ها اثرى نداشت. نجديان مردمى بودند در نهايت بساطت و سادگى و داراى ذهنى صاف و خالى و آماده پذيرش هر سخن تازه، به‏خصوص اگر در پوشش «توحيد» كه شيخ محمّد مدعى بود عرضه شود.

2- دستيابى به ثروت‏

عامل ديگرى كه مردم نجد را به سوى محمّد بن عبدالوهاب كشاند، متّهم كردن تمام مسلمانان به شرك و بت‏پرستى بود، آن هم از سوى كسى كه به عنوان عالم و فقيه مذهب حنبلى شناخته مى‏شد و لذا در حملاتى كه وهابيان به مردم نجد و ساير نقاط؛ مانند حجاز، يمن، شام و عراق مى‏كردند، ريختن خون مردم آن شهر و به غنيمت بردن ثروت آن ها را حلال مى‏دانستند و اين تفكّر در پيشرفت و تداوم راه شيخ محمّد، آن هم در ميان مردمى كه از نظر اقتصادى در سخت‏ترين شرايط بودند، نقش موثّرى را ايفا مى‏نمود و مردم به ويژه اعراب باديه نشين از هر طرف به سوى او روى مى‏آوردند و در اجراى فرمان او سر از پا نمى‏شناختند.

3- حمايت سياسى نظامى‏

عامل ديگر در گسترش وهابيت، حمايت سياسى- نظامىِ آل سعود از اين آيين است كه طى پيمانى كه در ميان شيخ محمّد و محمّد بن سعود منعقد گرديد وهابيت ازابتداى دعوت شيخ محمّد از پشتيبانى قوى اين خاندان به عنوان رييس يك قبيله بزرگ برخوردار بوده و اين حمايت و پشتيبانى تا امروز ادامه داشته و حكومت سعودى خود را براى گسترش اين آيين و صرف هزينه‏هاى سنگين متعهّد مى‏داند.

4- به كارگيرى قهر و غلبه‏

عامل مهم ديگر در پيشرفت وهابيان در حجاز، قهر و غلبه و به كارگيرى زور و شمشير و قتل و غارت و ايجاد رعب و وحشت در همگان بود. كشت و كشتارى كه وهابيان در شهرهاى مختلف حجاز و شام و يمن و عراق انجام دادند، هر انسان را به شگفتى وامى‏دارد و از شنيدن اين جنايت لرزه بر تن مستولى مى‏گردد. به عنوان نمونه به دو مورد از اين جنايات هولناك اشاره مى‏كنيم:

كشت و كشتار وهابيان در طائف‏

جميل صدقى زهاوى، مورخ سعودى، در خصوص فتح طائف به دست وهابيان مى‏نويسد:

از زشت‏ترين كارهاى وهابيان، قتل عام مردم در شهر طائف بود كه بر صغير و كبير رحم نكردند. طفل شيرخوار را بر روى سينه مادرش سر مى‏بريدند. جمعى را كه مشغول فراگرفتن قرآن بودند، همه را كشتند. چون در خانه‏ها كسى باقى نماند به دكانها و مساجد رفتند و هر كه بود حتّى گروهى را كه در حال ركوع و سجود بودند كشتند. كتابها را كه در ميان آنها تعدادى مصحف شريف و نسخه‏هايى از صحيح بخارى و مسلم و ديگر كتب حديث و فقه بود، در كوچه و بازار افكندند و پايمال كردند. اين واقعه در ذى‏قعده سال 1217 اتفاق افتاد.[2]

تهاجم وهابيان به عتبات عاليات‏

كشتار وهابيان در عتبات عاليات به راستى صفحه‏اى سياه در تاريخ اسلام است.

صلاح‏الدين مختار كه از نويسندگان وهابى است، مى‏نويسد: در سال 1216 ق. امير سعودبا لشكرى بسيار، متشكّل از مردم نجد و عشاير جنوب و حجاز و تهامه و ديگر نقاط، به قصد عراق حركت كرد. وى در ماه ذى‏قعده به شهر نزديك شد و آنجا را محاصره كرد.

سپاهش برج و باروى شهر را خراب كرده، به زور وارد آن شدند و بيشتر مردم را، كه در كوچه و بازار و خانه‏ها بودند، به قتل رساندند و سپس نزديك ظهر با اموال و غنائم فراوان از شهر بيرون رفتند و در محلّى به‏نام ابيض گرد آمدند. خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقيه به نسبت هر پياده يك سهم و هر سواره دو سهم بين مهاجمين تقسيم شد.[3] دكتر عبدالجواد كليددار كه خود اهل كربلا است در تاريخ كربلا و حائر حسينى تعداد كشته‏شدگان از اهالى كربلا و زائران ايرانى و غير ايرانى را بيست هزار نفر نقل مى‏كند و مى‏گويد: پس از اينكه امير سعود از كارهاى جنگى فراغت يافت به طرف خزينه‏هاى حرم رفت. اين خزائن از اموال فراوان و اشياى نفيس انباشته بود. وى هر چه در آنجا يافت برداشت. مى‏گويند او درِ مخزنى را باز كرد كه سكه‏ههاى بسيار در آن گرد آورى شده بود. از جمله چيزهايى كه به چنگ آورد، گوهر درخشان بسيار بزرگ و بيست قبضه شمشير كه همه با طلا زينت يافته و با سنگ هاى قيمتى مرصع شده بود، ظرف‏هاى زرّين و سيمين و فيروزه و الماس و ذخائر گران قيمتِ ديگر، همه را برداشت. ديگر چهارهزار شال كشميرى، دو هزار شمشير طلا، تعداد زيادى تفنگ و سلاح ديگر، همه به غارت رفت.

كربلا پس از اين حادثه به وضعى در آمد كه شعرا براى آن مرثيه مى‏گفتند.

در ماه جمادى الأولى 1223 امير سعود مجدداً و با نيروى بسيار به عراق و به شهر كربلا يورش‏برد. ولى‏اين بار مردم اين‏شهر در اثر ثمرات تلخ حمله پيشين از آمادگى كامل برخوردار بودند. نيروهاى وهابى شهر را به گلوله بستند، امّا نتوانستند وارد آن شوند و لذا از محاصره كربلا صرف‏نظر كرده و آنجا را ترك نمودند. امير سعود پس از قتل عام مردم كربلا بارها به شهر نجف نيز حمله برد و گاهى به افرادى كه در بيرون شهر دست مى‏يافت‏مى‏كشت ولى در اثر آگاهى و آمادگى مردم نجف و مخصوصاً علما و در رأس آنها عالم بزرگ شيعه مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء، سپاه وهابى مجبور به عقب‏نشينى شد.

ابن تيميه و محمّد بن عبدالوهاب از نگاه ابو زهره:

محمّد ابو زهره، نويسنده معروف مصرى اين موضوع را كه اصل وهابيت برگرفته شده از آراء و افكار ابن تيميه است، مانند همه كسانى كه با عقايد و آراء آنان آشنايى دارند، تأييد مى‏كند. آنگاه نكاتى را بر آن مى‏افزايد. اين نكات چون مناسب با بحث ما و موجب آشنايى بيشتر با ديدگاه‏ها و عملكردهاى اين گروه است، خلاصه گفتار او را در اينجا مى‏آوريم:

نويسنده مزبور در مورد تفاوت‏هايى كه در دعوت محمّد بن عبدالوهاب و ابن‏تيميه وجود دارد، چنين مى‏نويسد: «وهابيان در حقيقت بر آنچه ابن تيميه اظهار داشته بود چيزى نيفزودند، ليكن از ابن تيميه شدّت عمل بيشترى به خرج دادند و در عمل امورى را انجام دادند كه ابن تيميه متعرض آنها نشده بود و اين امور در چند چيز خلاصه مى‏شود:

1- بر خلاف ابن تيميه كه دايره مسائل عبادى را تنگ تر نموده است، وهابيان بعضى از امور عادى را نيز خارج از منطقه اسلام دانستند و به اين مناسبت دخانيات را حرام اعلام كردند و در تحريم آن سخت‏گيرى نمودند و عوام وهابى كسى را كه دود بكشد همانند مشركين مى‏دانند كه ايشان از اين جهت مانند خوارج هستند كه هر كس را مرتكب گناه بشود كافر مى‏دانند.

2- وهابى‏ها در ابتداى امر، قهوه و امثال آن را بر خود حرام كردند امّا به‏طورى كه امروزه ديده مى‏شود، در آن سهل انگارى نمودند.

3- وهابى‏ها تنها به دعوت و تبليغ اكتفا نكردند بلكه بر روى مخالفان خود شمشير مى‏كشيدند و مى‏گفتند با بدعت ها جنگ مى‏كنيم.

4- وهابيان هر ده و شهرى را تسخير مى‏كردند، به ويرانى ضريح‏ها و قبور مى‏پرداختند. از اين روى پاره‏اى از نويسندگان اروپايى به آنها «ويران كنندگان معابد» لقب داده‏اند. او اضافه مى‏كند كه اين سخن مبالغه است؛ زيرا ضريح‏ها با معابد تفاوت دارد.

5- وهابيان به امور كوچكى پرداختند كه طبق عقيده خود آنها نه بت پرستى بود و نه مقدمه بت پرستى و از جمله آنها عكاسى بود كه علمايشان به حرمت آن فتوا دادند ولى حاكمانشان قبول نكردند.

6- وهابى‏ها مفهوم بدعت را به طرز غريبى وسعت دادند، تا آن حد كه پرده بستن به روضه شريف نبوى صلى الله عليه و آله را بدعت شمردند.[4] گفتنى است، مسأله عكاسى در گفتار ابوزهره به عنوان مثال ذكر شده است؛ زيرا وهابى‏ها در ابتداى امر با هر نوع پديده جديد و دگرگونى در زندگى، مانند تلگراف و تلفن و دوچرخه و اتومبيل مخالف بودند و آن را بدعت و حرام مى‏دانستند ولى عبدالعزيز كه بر حرمين شريفين مسلط گرديد، ناچار بود وضع حكومت خود را با اوضاع روز جهان تطبيق دهد و لذا على‏رغم خشم پيروان متعصب محمدبن عبدالوهاب استفاده كردن از مصنوعات جديد را تجويز و با ورود آنها به حجاز موافقت نمود، همان‏گونه كه امروزه استعمال دخانيات از سوى وهابيان تجويز شده است.



[1] ( 1)- به نام« الصواعق الالهيه» نسخه‏هايى از اين كتاب كه در استانبول چاپ شده است در كتابخانه بزرگ آيت‏اللَّه العظمى مرعشى نجفى موجود است.

[2] ( 1)- الفجر الصادق، ص 22، به نقل وهابيت مبانى فكرى و كشف الارتياب، ص 24

[3] ( 1)- تاريخ المملكه العربيه السعوديه، ج 3، ص 73، به نقل وهابيت مبانى فكرى. نوشته آيت اللَّه سبحانى.

[4] ( 1)- محمد ابوزهره، العقائد الاسلاميه، ص 343

ارسال نظر