غزوه احد

غزوه احد

پيروزى مسلمانان در جنگ بدر و احتمال بسته شدن راه بازرگانى مردم مكه از طريق مدينه و عراق، مشركان را سخت برآشفته ساخت و آنان به فكر تلافى و انتقام افتادند.

صفوان بن اميّه و عِكرَمة بن ابى جهل به ابوسفيان پيشنهاد دادند كه قريشيان هزينه جنگ را به عهده بگيرند و وى نيز موافقت كرد و در نتيجه با جمع آورى نيروهاى قوى رزمى و فراهم آوردن امكانات تسليحاتى و مالى به سوى مدينه آمدند. عباس عموى پيامبر صلى الله عليه و آله كه تا آن زمان در مكه بود، با ارسال نامه‏اى رسول خدا صلى الله عليه و آله را از اين توطئه آگاه ساخت.

پيامبر صلى الله عليه و آله دو نفر نيروى اطلاعاتى به اطراف مدينه اعزام، و موقعيت قريشيان را شناسايى كرد. دشمن روزپنج‏شنبه پنجم شوال سال سوم هجرت از ناحيه وادى عقيق در شمال مدينه وارد منطقه احد شد و آنجا مستقر گرديد.

لازم به تذكر است كه مكه در ناحيه جنوب مدينه قرار گرفته و دليل اين كه دشمن از شمال وارد مدينه شده، اين بود كه در دره طولانى و بزرگ وادى القرى كه راه بازرگانى شام را به يمن متصل مى‏ساخت، هر قسمتى كه امكانات زندگى وجود داشت قبائلى از عرب و يهود سكونت گزيده اطراف خود را با سنگ محصور ساخته بودند، از سوى ديگر مدينه از سه طرف به شكل نعل اسب در محاصره كوه‏ها و مناطق سنگلاخى قرار گرفته و در نتيجه ارتش دشمن ناچار بود مدينه را از جنوب به سمت شمال دور زده و از ناحيه شمال مدينه كه زمينى هموار داشته و نخلستان هم در آن جا نبود و از اين رو براى جنگ مناسب به نظر مى‏رسيد وارد شود.

رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از مشورت با اصحاب تصميم گرفت از شهر خارج شود، لذا روز جمعه پس از اقامه نماز جمعه، با لشكرى بالغ بر يك هزار نفر از مدينه به سمت احد حركت كرد و كوتاه‏ترين راه را انتخاب نمود و خود نيز زره پوشيد. در ارتش رسول خدا صلى الله عليه و آله از جوان 15 ساله تا پيرمرد سالخورده وجود داشت.بامداد روز هفتم شوال سال سوم هجرت، نيروهاى اسلام در برابر نيروهاى مهاجم و متجاوز قريش صف آرايى‏كردند. رسول خدا صلى الله عليه و آله اردوگاه لشكر خود را به‏گونه‏اى قرارداد كه از پشت سر به يك مانع طبيعى؛ يعنى كوه احد محدود مى‏گشت و در سمت چپ لشكر نيز كوه كوچكى به نام «عَينين» كه بعداً جبل الرماة لقب گرفت قرار داشت كه از بالاى آن تمامى دشت اطراف را مى‏توانست زير نظر داشته باشد و مدينه نيز پيش روى قرار گرفت.

سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله عبداللَّه‏بن جبير را با حدود 50 تيرانداز بر روى تپه مستقر ساخته، فرمود:

شما با پرتاب كردن تير، دشمن را برانيد و نگذاريد از پشت سر وارد جبهه مسلمانان شده، ما را غافلگير كنند. ما در نبرد غالب باشيم يا مغلوب، شما اين نقطه را خالى نگذاريد. دستور مؤكد پيامبر به تيراندازان كه از جاى خود هرگز حركت نكنند، حاكى از اطلاع كامل آن حضرت از اصول نظامى بود. سپس براى ارتشيان خطبه خواند و آنها را منظم كرد.

ارتش قريش‏

ابوسفيان نيز لشكريان قريش را كه بيش از سه هزار نفربودند به چند قسمت تقسيم كرد:

1- پياده نظام زره پوش را در وسط قرار داد.

2- گروهى را به فرماندهى خالد بن وليد در سمت راست گذاشت.

3- دسته‏اى را به فرماندهى عكرمه در سمت چپ گمارد.

4- گروهى را نيز، كه پرچمداران آنها بودند پيشاپيش ارتش قرار داد.

آغاز نبرد

جنگ به وسيله ابوعامر كه از فراريان مدينه بود آغاز شد. او از قبيله «اوس» بود كه بر اثر مخالفت با اسلام از مدينه به مكه پناهنده شده بود.

پيروزى‏

چيزى نگذشت كه در پرتو جانبازى سرداران رشيد اسلام؛ مانند على بن ابى طالب صلى الله عليه و آله، حمزه عموى پيامبر، ابودجانه و مصعب، لشكر قريش اسلحه و غنايم خود را زمين نهاده و با فضاحت عجيبى پا به فرار گذاردند.

در گرما گرم جنگ هرگاه دشمن مى‏خواست، لشكراسلام را دور زده و از پشت به آنان حمله كند، تيراندازان مستقر در جبل عينين آنان را با تير زده، دور مى‏كردند ليكن با شكست دشمن متأسفانه، مسلمانان سلاح بر زمين نهاده، به جمع آورى غنايم مشغول شدند و به گمان خود كار را خاتمه يافته تصور مى‏كردند. نگهبانان نيز جز ده نفر از آنان بقيّه فرصت را مغتنم دانسته با مخالفت با فرمانده خود از جبل الرمات پايين آمده به جمع آورى غنيمت پرداختند.

دشمن كه چنين ديد، از كمى نگهبانان سوء استفاده كرده با يك حمله چرخشى، تيراندازان باقى مانده را از پاى درآورد و از پشت سر به مسلمانان حمله كرد. خالد ابن وليد و عكرمة بن ابى جهل پس از تصرف نقاط حساس، فراريان خويش را به كمك طلبيدند و چيزى نگذشت كه بر اثر از هم پاشيدگى صفوف مسلمانان، ارتش قريش بازگشته و از پيش رو و از پشت سر، سربازان اسلام را محاصره كردند و نبرد مجدداً آغاز شد.

شكست مسلمانان‏

در اين هنگام، وضعيت عجيبى در ارتش اسلام به وجود آمد، گروهى به صورت دسته‏هاى پراكنده به دفاع از خود و رسول خدا صلى الله عليه و آله پرداختند، گروهى پا به فرار گذاشتندو طولى نكشيد كه تلفات سنگينى بر مسلمانان وارد آمد و به ناگاه خبرى به دروغ منتشر شد كه:

«الا قَدْ قُتِلَ مُحَمَّد»

؛ «هان! اى مردم، محمد كشته شد.»

اين خبر روحيه دشمن را تقويت و روحيه گروهى از مسلمانان را تضعيف نمود و كار بر مسلمانان دشوارتر شد، پيامبر كه خود پيشانى‏اش زخم برداشته و دندانش شكسته بود با استقامتى بى نظير از حريم اسلام دفاع مى‏كرد.

على عليه السلام فرمود:

پيامبر صلى الله عليه و آله در ميدان نبرد، نزديك‏ترين فرد به دشمن بود و هر موقع كار جنگ سخت‏تر مى‏شد ما را پناه مى‏داد.

مدافعان رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز چند نفر بيشتر نبودند.

على بن ابى طالب عليه السلام با تمام وجود گرداگرد رسول‏خدا صلى الله عليه و آله مى‏چرخيد و با شمشيرش دشمنان را به كام مرگ مى‏فرستاد و از آن حضرت دفاع مى‏كرد. على عليه السلام خود فرموده است: هنگامى كه ارتش قريش به سوى ما حمله آوردند، انصار و مهاجر راه خانه خود را گرفتند و من با هفتاد زخم از وجود آن حضرت دفاع كردم، سپس آن حضرت قبا را كنار زد و دست روى مواضع زخم كه نشانه‏هاى آن باقى بود كشيد. على بن ابى طالب عليه السلام آن چنان‏جنگيد كه شمشيرش شكست و اين ندا در فضا پيچيد:

«لا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لا فَتَى إِلَّا عَلِيٌّ»

«شمشيرى جز ذوالفقار و جوانمردى چون على نيست.»

ابن‏هشام تعداد كشته‏شدگان دشمن را 22 نفر ذكر مى‏كند كه 12 نفر آنها به‏دست على بن ابى‏طالب به هلاكت رسيدند.

حمزه عموى پيامبر، ابودجانه، امّ عامر كه نام وى نسيبه بود و ... از ديگر كسانى بودند كه در اطراف رسول خدا صلى الله عليه و آله از آن حضرت دفاع مى‏كردند.

نتيجه كار:

جانبازى و فداكارى على بن ابى طالب عليه السلام و ديگر ياران رسول خدا صلى الله عليه و آله سبب شد كه آن حضرت از خطر قطعى نجات يافت. پيامبر و همراهان آرام آرام به داخل شعب احد آمدند. مسلمانانى هم كه در آن اطراف بودند از اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله را زنده ديدند خوشحال شده، خود را در پيشگاه ايشان شرمنده يافتند.

على بن ابى طالب عليه السلام سپر خود را پر از آب كرد و رسول خدا صلى الله عليه و آله سر و صورت خود را شست و اين جمله را فرمود: خشم خدا بر ملتى كه صورت پيامبر خود را خون آلود ساختند.هنگام نماز ظهر و عصر رسيد، پيامبر صلى الله عليه و آله بر اثر ضعف مفرط نماز را نشسته خواندند و ديگران نيز اقتدا كردند.

دشمن نيز سر مست پيروزى صحنه جنگ را ترك كرده، به سوى مكه حركت كرد.

مسلمانان بيش از سه برابر قريش كشته دادند. دشمنان برخى از جنازه‏هاى شهيدان را مثله كردند؛ يعنى گوش و بينى آنان را بريدند و در نتيجه صحنه دلخراشى بر ميدان نبرد حاكم شد.

پيامبر صلى الله عليه و آله همراه با ديگر مسلمانان وارد ميدان نبرد شدند، تا حدود هفتاد شهيد را به خاك بسپارند. وقتى چشم آن حضرت بر پيكر مثله شده حمزه افتاد بسيار متأثر و منقلب شد. سرانجام رسول خدا صلى الله عليه و آله بر پيكر شهيدان نماز گزارد و آنان را يك يك و يا دو تا دو تا به خاك سپرد.

به هنگام غروب آفتاب، پيامبر صلى الله عليه و آله و ياران باقيمانده، در حالى كه از خانه‏هاى بسيارى در مدينه ناله مادران داغ ديده و همسران شوهر از دست داده بلند بود به مدينه بازگشت.

منافقان و يهوديان مدينه از اين شكست بسيار خشنود شدند و احتمال آن وجود داشت كه دشمنان داخلى نيز به فكر ايجاد مزاحمت براى مسلمانان برآيند. رسول خدا صلى الله عليه و آله در چنين وضعيت حساس از طرف خداوند مأمور شد تافرداى همان شب دشمن را تعقيب نمايد. منادى پيامبر خبر را به مردم رساند و در شهر جار زد و فرمود تنها كسانى همراه ما بيايند كه در جنگ احد شركت داشتند.

رسول خدا صلى الله عليه و آله همراه با لشكريان خود حركت كرده در هشت ميلى مدينه در منطقه‏اى به نام «حَمراء الأسد» فرود آمد و شب هنگام دستور داد تا در تمام نقاط بيابان آتش روشن كنند تا دشمن تصور كند كه قدرت و نيروهاى جنگنده آنها بيش از تعدادى است كه در احد بوده است.

به هر حال آمدن پيامبر و استفاده از ابزار مختلف، ابوسفيان و لشكريان او را كه تصميم گرفته بودند دوباره به مدينه حمله كنند مأيوس ساخت و از فكر حمله بازداشت.

سرانجام نبرد احد باتقديم هفتاد يا هفتاد و چهار و به قولى هشتاد و يك شهيد پايان يافت و ما در اين جا به نقل از سيره ابن هشام به هفتاد و چهار تن از شهداى احد اشاره مى‏كنيم.

ارسال نظر