ورود به كربلا:
امام در روز دوشنبه دوم محرم سال 61 ه. ق وارد كربلا شد. وقتى به آنجا رسيدند، حضرت فرمود: نام اين زمين چيست؟ عرض شد: كربلا. حضرت فرمود: (پروردگارا! از اندوه وبلا به تو پناه مىبرم. سپس حضرت فرمود: توقف كنيد و رحل اقامت بيفكنيد. به خدا اينجا محل خوابيدن شتران ما و جاى ريخته شدن خون ما و قتلگاه و مدفن ماست و بهخدا در اينجا حريم حرمت ما شكسته مىشود و جدم همين را به من خبر داده است.)سپس اصحاب امام پياده شدند و حر و لشكرش هم در ناحيه مقابل امام پياده شدند. حضرت در گوشهاى نشست و به اصلاح شمشير خود پرداخت در حالىكه اين اشعار را مىخواند:
يا دهر اف لك من خليل
كم لك بالاشراق و الاصيل
(اى روزگار! چه بسيار صبح و شام كه صاحب و طالب حق كشته گشته و روزگار بدل نمىپذيرد و امور به خداى بزرگ باز مىگردد و هر موجود زندهاى اين راه را كه من رفتم خواهد رفت.)
زنان حرم ناله سر دادند ... ام كلثوم داد زد اىواى يا محمد، اىواى يا على، اىواى يا فاطمه، اىواى يا حسن، اىواى يا حسين، اىواى از بيچارگى بعد از تو يا اباعبدلله!
هنگامىكه قافله كربلا به منزل رسيد و لشكر حر جلوى امام حسين (ع) و اصحابش را گرفت و خبر مىرسيد كه از كوفه لشكر آماده آمدن به كربلاست، جريان واضح گشت و معلوم شد كه حسين (ع) و ياران همراهش كشته مىشوند. ابىعبدالله (ع) يارانش را جمع كرد و خطبهاى خواند و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اما بعد اى اصحاب من، مىبينيد كه چه پيش آمده ست. يعنى صحبت از كشتهشدن است.
خيلى مختصر مىفرمايد: از عمر ما به همين اندازه باقى مانده است. از آنجمله فرمايشات امام حسين (ع) است كه مىفرمايد: (آيا نمىبينيد كه كار بهجايى رسيده كه حق پايمال شده و به آن عمل نمىشود و باطل رواج يافته است و به معروف عمل نمىشود و از منكر نهى نمىگردد جا دارد كه مومن آرزوى مرگ كند اما من مرگ را جز سعادت نمىبينم و زندگى با اين ظلمها جز ذلت نيست.)مقصود آن حضرت را اصحاب فهميدند و اعلام جان نثارى كردند. خورشيد خود را به مكه رسانده و گرماى طاقتفرسايش امان همه را ربوده بود و تشنگى بر هر دو سپاه غلبه كرده بود امام (ع) دستور داد كه به همه سپاه حر و اسبهاى آنان آب بدهند و آنان را سيراب كنند و امام (ع) و ياران هم آب نوشيدند.
همچنين در اين روز امام حسين (ع) اولين خطبه خود را براى سپاه حر را خواندند. آفتاب به وسط آسمان رسيده بود هنگام نماز ظهر بود. امام به حجاج بن مسروق جعفر امر كرد اذان بگويد: سپس امام (ع) با عبا، ردا، و نعلين بعد از حمد و سپاس خداوند چنين فرمود: اى مردم! من از خداى شما و شما پوزش مىطلبم من پيش شما نيامدم مگر وقتى كه نامههايتان رسيد قبل از اينكه من شما را بيابم، نامههاى شما به من رسيد كه ما را امامى نيست، شايد خداوند ما را بر ما هدايت مجتمع كند اگر بر همان گفتار هستيد، من بهسوى شما آمدم اگر شما به عهدها و پيمانهاى خود، آنگونه كه من اطمينان يابم، به من قول مىدهيد به سرزمين شما وارد مى شوم آنها ساكت بودند به مؤذن گفته شد اذان را بگويد امام عليه السلام به حر گفت: تو با يارانت نماز بگذار حر گفت: نه شما بخوان ما نيز به همراه تو نماز مىخوانيم سپس امام با آنها نماز خواند.[1]
[1] ( 1) براى اطلاعات بيشتر رجوع كنيد به الامام الحسين و اصحابه، قزوينى شيخ فضل على