پيكار و شهادت حضرت عباس عليه السلام
1. دريافت اجازه براى نبرد
روز از نيمه گذشته بود و تمامى سربازان سپاه امام و برادران و پسر عموهاى حضرت عباس عليه السلام به شهادت رسيده بودند و غير از امام و فرزندان او كه در خيمه بودند، كس ديگرى باقى نمانده بود. حضرت عباس عليه السلام براى دريافت اجازه جنگ، نزد امام رفت. امام به او فرمود:
اى برادرم! تو پرچمدار سپاه من بودى. پس اگر تو بروى، جمع ما از هم پاشيده مىشود و آبادانى ما رو به خرابى مىگذارد.
عباس عليه السلام پاسخ داد:
سينهام تنگ شده و از زندگى بيزار شدهام و مىخواهم انتقام خود را از اين دو رويان بگيرم.[1]امام به او فرمود:
فَاطْلُبْ لِهؤلاءِ الْأطْفالِ قَلِيلًا مِنَ الْماءِ.[2] پس حال كه مىخواهى بروى كمى آب براى اين كودكان بياور.
2. پنددهى به دشمن
وقتى حضرت عباس عليه السلام از امام اجازه براى كارزار گرفت، چون كوهى استوار در مقابل لشكر عمر سعد ايستاد و فرياد زد:
اى عمر سعد! اين حسين عليه السلام است، فرزند دخت رسول خدا صلى الله عليه و آله! شما اصحاب، برادران و پسر عموهايش را كشتيد و او را با فرزندان تشنهاش، تنها گذاشتيد كه جگرشان از تشنگى تفتيده است. آنان را جرعهاى آب بنوشانيد كه در آستانه مرگ قرار گرفتهاند ...
كسى پاسخ حضرت عباس عليه السلام را نداد. در اين ميان شمر فرياد زد:
آى پسر ابوتراب! اگر تمام زمين را آب فرا مىگرفت و زير پاى ما مىبود، حتى قطرهاى از آن به شما نمىداديم تا با يزيد بيعت نماييد.[3]
3. نبرد با دشمن
حضرت عباس عليه السلام آنان را بسيار پند داد، اما در آنها اثرى نگذاشت. سپس به سوى آبراه فرات حملهور شد.
چهار هزار نفر از آبراه نگاهبانى مىكردند[4] كه پانصد تن از آنها كماندارانى بودند كه به محض نزديك شدن كسى به فرات تير پرتاب مىنمودند.
امام حسين عليه السلام بر شترى سوار شد و به دنبال حضرت عباس عليه السلام حركت كرد. عمر سعد فرياد زد: «واى بر شما ميان او و فرات حائل شويد و نگذاريد به آب دست يابد» و گروهى را براى جلوگيرى از پيشروى امام، فرستاد.
امام در اين هنگام دست به دعا برداشت و فرمود:
«پروردگارا! تشنگى را به او بچشان!»
مردى از قبيله بنى دارم سخن امام را شنيد، عصبانى شد و تيرى بر چله كمان گذاشت و آن را به سوى امام پرتاب كرد. تير بر چانه امام اصابت نمود. امام دست زير چانه گرفت و آن را از خون پر كرد و به هوا پاشيد و فرمود: «بار خدايا! از آن چه به پسر دخت رسولت صلى الله عليه و آله روا مىدارند به تو شكايت مىكنم».
در اين ميان، حضرت عباس عليه السلام خود را به آبرسانيد. لشكر از آن سو به او حمله كرد و او را محاصره نمود.[5] او با صداى رسا ابياتى سرود كه ترجمه آن چنين است:
به خداوند شكستناپذير و بزرگ و به حجون (كوهى در مكه) و حطيم (مكانى در مسجد الحرام) و زمزم، سوگند ياد مىكنم كه امروز پيكرم را به خونم آغشته مىكنم و در راه حسين عليه السلام كه پيشواى پر افتخار اهل فضل و بخشش است، جهاد مىنمايم.[6] آن گاه به سوى دشمن هجوم برد. حمله او به قدرى برقآسا بود كه سبب پراكنده شدن و فرار دشمن شد. اين حمله بىامان سبب شد تا دشمن از خيال نبرد رو در رو، بيرون آيد. بدين منظور اجازه دادند عباس عليه السلام آب بردارد تا آنان از اين فرصت استفاده كرده، در پشت نخلها كمين كنند.[7] هنگامى كه حضرت مشك را از دوش خود برداشت و آن را پر نمود، دست زير آب برد تا مشتى از آن بنوشد؛ چرا كه جنگ، او را تشنهتر كرده بود. اما وقتى كه آب را نزديك لبهاى خود آورد، ياد تشنگى امام خويش و فرزندان او كرد و آب را روى آب ريخت و سرود:
اى نفس پس از حسين عليه السلام خوار باشى! و پس از اوهرگز نخواهم كه زنده بمانى! اين حسين عليه السلام است كه دل از زندگانى شسته، اما تو آب سرد و گوارا مىنوشى؟! به خدا قسم كه اين شيوه دين من نيست.[8]
4. قطع شدن دستان
حضرت پس از برداشتن آب، اسب خود را نهيبى زد و به سرعت از آبراه خارج شد تا زودتر آب را به خيمهها برساند. زيد بن ورقاء جُهَنى پشت نخلى كمين كرده بود و به محض خارج شدن او از آبراه، غافلگيرانه به حضرت حمله كرد و دست راست او را قطع نمود. حضرت عباس عليه السلام شمشير را به دست چپ خود گرفت و به آنها حملهور شد و خشمگنانه سرود:
وَ اللَّهِ انْ قَطَعْتُمْ يَمِينِىانِّى احَامِى ابَداً عَنْ دِينِى
وَ عَنْ إمامٍ صادِقِ اليَقِينِنَجْلِ النَّبِىِّ صلى الله عليه و آله الطّاهِرِ الْأمِينِ[9]
به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع كنيد همواره پشتيبان دينم و امامم كه يقين راستين دارد و نوه پيامبر صلى الله عليه و آله پاك و درستْ كردار است باقى مىمانم.
او به پيكار آن قدر ادامه داد كه خسته شد. حكيم بنطفيل با شيوه قبلى در پشت نخل ديگرى كمين كرد و با ديدن ضعف حضرت، به او حملهور شد و با ضربهاى دست چپ او را نيز قطع نمود. حضرت عباس عليه السلام در گرماگرم جنگ، از اصابت تيرها به مشك نيز جلوگيرى مىكرد و سعى داشت به گونهاى حمله كند كه صدمهاى به مشك نرسد. نوشتهاند پس از قطع شدن دست راست، او مشك را حمايل شانه چپ كرد و شمشير را به دست چپ گرفت. با قطع شدن دست چپ، حضرت به سرعت مشك را به دندان گرفت. او با اميد رسانيدن آن به خيمهها، به پيشروى خود ادامه داد و اسب خود را با سرعت بيشترى به سوى خيمهها هدايت نمود. اما در اثر تيراندازى دشمن، تيرى به مشك او خورد و مشك را از هم دريد.[10] اگر چه او محافظت فراوانى از مشك كرد، اما تيراندازان دشمن، او را زير باران تير خويش گرفته و شايد آگاهى يافتن آنان از انگيزه حفظ مشك و آبرسانى عباس به خيمهها، سبب تيراندازى بيشتر آنان به سوى مشك او شده بود.
5. شهادت
پس از قطع شدن دستان و برداشتن زخمهاى بسيار، حكيم بن طفيل به حضرت يورش برد و با عمود يا
گرزى از آهن به سر او كوفت و او را به شهادت رسانيد.[11] پس از اينكه حضرت عباس عليه السلام به شهادت رسيد، قاتل او، حكيم بن طفيل، زره حضرت و برخى از وسايل او را به يغما برد و تيرى هم به بدن او زد.[12]
ساقى تشنه، ص: 57
[1] ( 1). بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 318؛ مثير الأحزان، ص 83
[2] ( 1). بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 317
[3] ( 2). معالى السبطين، ج 1، ص 444؛ المقرم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 335
[4] ( 1). محمدباقر مجلسى، جلاء العيون، ص 679
[5] ( 1). الإرشاد، ج 2، ص 113؛ اللهوف، ص 117
[6] ( 2). الخوارزمى، مقتل الحسين عليه السلام، ج 2، ص 30؛ الفتوح، ج 5، ص 207
[7] ( 3). مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 108
[8] ( 1). المقرم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 337؛ بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 320
[9] ( 2). مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 108؛ مثير الأحزان، ص 84
[10] ( 1). بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه السلام، صص 319- 323؛ جلاء العيون، ص 679
[11] ( 1). الإرشاد، ج 2، ص 114؛ تاريخ الطبرى، ج 5، ص 468
[12] ( 2). البلاذرى، جمل من أنساب الأشراف، ج 3، ص 406؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 375