صفا و مروه

صفا و مروه از نشانه هاي دين خدا و سعي ميان آن دو، يکي از ارکان حج بيت الله الحرام است.
      حج گزاراني که براي حج و يا انجام عمره به مکه مکرّمه مي آيند در اين جايگاه مقدّس پاي نهاده، با مجسّم نمودن سعي هاجر، و در تأسي به روش رسول خدا ـ ص ـ هفت مرتبه فاصله ميان اين دو کوه را با قصد قربت مي پيمايند. نوشتاري که در پيش روي داريد «معناي لغوي صفا و مروه»، «پيشينه تاريخي آن»، «اهميت صفا و مروه از ديدگاه قرآن و روايات» و «مستحبات سعي» را مورد بررسي قرار داده است.
صفا و مروه در لغت
      «صفا» در لغت به معناي سنگ سخت و صافي است که با خاک و شن مخلوط نباشد.
      مبرد گفته است: صفا سنگي را گويند که گل و خاک در آن نباشد.(1) و طريحي در
صفا و مروه
      صفا و مروه از نشانه هاي دين خدا و سعي ميان آن دو، يکي از ارکان حج بيت الله الحرام است.
      حج گزاراني که براي حج و يا انجام عمره به مکه مکرّمه مي آيند در اين جايگاه مقدّس پاي نهاده، با مجسّم نمودن سعي هاجر، و در تأسي به روش رسول خدا ـ ص ـ هفت مرتبه فاصله ميان اين دو کوه را با قصد قربت مي پيمايند. نوشتاري که در پيش روي داريد «معناي لغوي صفا و مروه»، «پيشينه تاريخي آن»، «اهميت صفا و مروه از ديدگاه قرآن و روايات» و «مستحبات سعي» را مورد بررسي قرار داده است.
صفا و مروه در لغت
      «صفا» در لغت به معناي سنگ سخت و صافي است که با خاک و شن مخلوط نباشد.
      مبرد گفته است: صفا سنگي را گويند که گل و خاک در آن نباشد.(1) و طريحي در
  
مجمع البحرين گويد: صفا اگر مفرد آورده شود به معناي سنگ، و اگر بصورت جمع استعمال شود به معناي سنگ نرم است. صاحب تفسير کشف الاسرار نيز مي نويسد: صفا سنگ سپيد سخت باشد; يعني صافي که در آن هيچ خلطي از خاک و گل و غير آن نباشد. و مروه سنگي باشد سياه و سست و نرم که زود شکسته شود.
      طريحي در باره مروه نيز گفته است: «المَرْو»، سنگ سفيد برق دار(1) را گويند که با آن آتش روشن مي کنند، مفرد آن «مَرْوَه» است و بدين سان «مروه» را در مکه، مروه ناميده اند.(2)
      در لغت نامه دهخدا به نقل از نزهة القلوب نيز آمده است: «گويند که صفا و مروه نام مردي و زني بوده است که در زمان جاهليت در خانه کعبه زنا کردند، حق تعالي ايشان را سنگ گردانيد»(3) ليکن اين نقل را هيچيک از منابع روايي و تاريخي تأييد نمي کند. و قبل از اين حادثه، و در زمان حضرت ابراهيم ـ ع ـ اين دو کوه، به نام هاي صفا و مروه شناخته شده، و نام آنها در کتب تاريخ آمده است.
      هم اکنون صفا و مروه، علم براي دو کوهي است که در ضلع شرقي مسجدالحرام در محلي به نام مسعي و با فاصله اي حدود 395 متر رو در روي يکديگر قرار گرفته است.
پيشينه تاريخي
      کوههاي صفا و مروه تا قبل از هبوط حضرت آدم ـ ع ـ به زمين، پيشينه تاريخي دارد. امام صادق ـ ع ـ در رابطه با نامگذاري اين دو کوه فرموده اند:
      «صفا را صفا ناميدند، بدان جهت که آدمِ برگزيده بر آن فرود آمد، پس براي اين کوه نامي از اسم آدم را انتخاب کردند خداوند ـ عزوجل ـ مي فرمايد: «ان اللّه اصطفي آدم و نوحا...» و حوّا بر مروه فرود آمد و مروه را مروه ناميدند; زيرا زن بر آن فرود آمد پس نامي از مرأه براي اين کوه برگزيدند.(4)
      ليکن شهرت اين دو کوه از زمان حضرت ابراهيم ـ ع ـ به بعد است آنگاه که آن حضرت همراه با هاجر و اسماعيل به مکه آمده، آنان را در کنار حجر جاي داد و خود به شام بازگشت. عبدالله بن عباس اين داستان را چنين نقل کرده است:
      چون ميان مادر اسماعيل و ساره همسر ديگر ابراهيم ـ ع ـ کدورت پيش آمد، ابراهيم ـ ع ـ مادر اسماعيل و اسماعيل را که کودک شيرخواري بود، همراه خود به مکه آورد، هاجر مشک آبي داشت که از آن مي نوشيد و به کودک خود شير مي داد و هيچگونه زاد و توشه اي همراه او نبود، سعيد بن جبير مي گفته است: ابن عباس در حالي که به نقطه اي ميان زمزم و صفا اشاره مي کرد چنين ادامه داد که: ابراهيم ـ ع ـ آن دو را کنار خاربني (درختچه اي) که بالاتر از منطقه چاه زمزم قرار داشت نشاند و سپس خود سوار بر مرکب خويش شد و به بيرون مکه حرکت کرد، مادر اسماعيل از پي او حرکت نمود و تا منطقه کداء او را دنبال کرد سپس پرسيد او و پسرش را به عهده چه کسي وامي گذارد؟ ابراهيم ـ ع ـ فرمود: به خداي ـ عزّوجلّ ـ مي سپارم. مادر اسماعيل گفت: خوشنود و راضي هستم و در حالي که کودک را در آغوش داشت برگشته و زير آن خاربن نشست و کودکش را کنار خويش نهاد و مشک آب خود را آويخت و از آن مي آشاميد و کودک را شير مي داد تا آن که آب مشک تمام و شير پستان او هم خشک شد، کودک به سختي گرسنه شد و به خود مي پيچيد. مادر بيم کرد که اسماعيل بميرد و اندوهگين شد و با خود گفت چه بهتر که از پيش او بروم تا شاهد مرگ او نباشم!
      ابن عباس گويد: مادر اسماعيل بالاي کوه صفا رفت که به اطراف مشرف شود، به اين اميد که شايد در صحرا کسي را ببيند و سپس به کوه مروه نگريست و گفت خوب است ميان اين دو کوه آمد و شد کنم تا اگر کودک بميرد شاهد مرگ او نباشم. و سه يا چهار بار ميان آن دو کوه آمد و شد کرد، در دره ميان صفا و مروه چيزي جز ريگ و شن نبود سپس کنار فرزند آمده، او را بر همان حال ديد و بيشتر اندوهگين شد و کنار کوه صفا بازگشت و باز همچنان ميان صفا و مروه آمد و شد کرد تا آنکه هفت بار اين فاصله را پيمود. ابن عباس مي گفته است: پيامبر فرمودند: به همين جهت سعي ميان صفا مروه معمول شد و مردم ميان آن سعي مي کنند. مادر بازگشت و کودک خويش را به همان حال ديد که بر خود مي پيچيد، ناگاه صدايي شنيد، نگريست و کسي را نديد، گفت: صداي تو را شنيدم، اگر خيري پيش تو هست مرا ياري کن و به فريادم رس، در اين هنگام جبرئيل ـ ع ـ براي او آشکار شد، مادر اسماعيل از پي او به راه افتاد و جبرئيل با پاي خود به محل چاه زمزم کوفت و از همانجا آب بر روي زمين آشکار شد. ابن عباس افزوده است که پيامبر فرمودند: مادر اسماعيل مقداري خاک و شن بر گرد آن ريخت که مبادا پيش از آن که مشک را بياورد و از آب پرکند، آب به زمين فرو شود و نيز
فرمودند: اگر مادر اسماعيل چنان نمي کرد چشمه رواني مي شد.
      ابن عباس در دنباله گفتار خود چنين گفته که مادر اسماعيل مشک خود را آورد و آب برداشت و آشاميد و پستانش پر شير شد و پسرش را شير داد.(1)
      ابراهيم ـ ع ـ آن گاه که همراه با هاجر به طرف مکه مي آمد، جبرائيل نيز او را همراهي مي کرد. طبري در اين زمينه مي نويسد:
      خداوند ـ عزوجل ـ به ابراهيم وحي کرد که سوي مکه رود، آن هنگام در مکه خانه اي نبود و او هاجر و پسرش را به مکه برد. طبري سپس به نقل از مجاهد ادامه مي دهد:
      وقتي خداي ـ عزّوجلّ ـ محل خانه و حدود حرم را به ابراهيم نشان داد وي بيرون آمد و جبرئيل نيز با او بود، به هر دهکده اي که رسيدند مي پرسيد «اينجاست» و جبرئيل مي گفت «برويم» تا به مکه رسيدند که خارستاني بود و مردمي به نام عماليق در بيرون مکه و اطراف آن، به جاي خانه مقر داشتند. يک بلندي سرخرنگ خاکي بود، ابراهيم به جبريل گفت: «اينجا بايد بگذارمشان»؟ جبريل گفت: «بله» و آنها را به محل حجر جاي داد و در آنجا فرود آورد و به هاجر، مادر اسماعيل، گفت که سايباني بسازد و گفت «خدايا من نسل خويش را به دره اي بي کشت، به نزديک بيت الحرام تو نهادم». آنگاه پيش کسان خود به شام بازگشت و آنها را به نزديک خانه به جا گذاشت.(2)
      آنگاه که چشمه زمزم جوشيد، جبرائيل به هاجر گفت: بر مردم اين ديار از تشنگي بيم مدار که اين چشمه براي نوشيدن مهمانان خداست و نيز گفت: «زود باشد که پدر اين طفل بيايد و براي خدا، خانه اي بسازند» و محل خانه را نشان داد.(3)
      ابراهيم ـ ع ـ با پشت سر نهادن فراز و نشيب هاي بسيار، از طرف خداوند فرمان يافت تا خانه توحيد را بنا کند و توحيديان را براي حج گزاري فراخواند «و أذِّن في النّاس بالحج يأتوک رجالاً و علي کلّ ضامر يأتين من کلّ فجٍّ عميق».(4) آنگاه جبرائيل از طرف خداوند چگونگي اعمال حج را به ابراهيم ـ ع ـ آموخت.
      محمد بن اسحاق مي گويد: چون ابراهيم خليل الرحمان از ساختن بيت الله الحرام
آسوده شد، جبرئيل پيش او آمد و گفت: هفت بار بر کعبه طواف کن و او همراه اسماعيل هفت دور طواف کرد و در هر دور طواف، آن دو به تمام گوشه هاي کعبه دست مي کشيدند و چون طواف پايان يافت هر دو پشت مقام ابراهيم دو رکعت نماز گزاردند، در اين هنگام جبرائيل همراه او برخاست و تمام اعمال حج را از سعي ميان صفا و مروه، منا، مشعر و عرفات را به او آموخت...(1)
      ابن عباس گويد: نخستين کسي که ميان صفا و مروه دويد مادر اسماعيل بود.(2) و به دنبال هفت مرتبه آمد و شد هاجر بين صفا و مروه، سعي سنّت شد(3) و اولين بار ابراهيم خليل همراه با فرزندش اسماعيل اين سنّت الهي را انجام دادند.(4)
      بدنبال ابراهيم، پيامبران ديگر نيز، پس از انجام طواف و خواندن نماز در پشت مقام، به مسعي آمده، سعي صفا و مروه مي کردند:
      مجاهد گفته است:
      موسي براي انجام حج به مکه آمده، گرد خانه خدا طواف کرد و سپس هنگامي که مشغول سعي ميان صفا و مروه بود از آسمان آواي سروشي را شنيد که مي گفت: اي بنده من، من همراه توام، و موسي به سجده درافتاد...(5)
      رفته رفته با سيطره بت پرستي بر حجاز، و نفوذ افکار جاهلي در ميان مردم، سعي صفا و مروه نيز حالت اصلي خود را از دست داد. داستان عبرت آموز آن را ازرقي به نقل از محمد بن اسحاق اينگونه نقل کرده است:
«چون جرهميان در منطقه حرم طغيان و سرکشي کردند، مردي از ايشان با زني وارد کعبه شد و با او درآميخت و گفته شده است داخل کعبه او را بوسيد و آن دو به صورت سنگ مسخ شدند. نام مرد اساف پسر بغاء(6) بود و نام زن نائله دختر ذئب، آن دو مجسمه را از کعبه بيرون آوردند، يکي را در کوه صفا و
ديگري را در کوه مروه نهادند و منظور اصلي آن بود که مردم عبرت بگيرند و از امثال آن کارها خودداري کنند و ببينند بر سر آن دو چه آمده است. اين وضعيت همچنان در روزگاران ادامه داشت تا آنکه اندک اندک هرکس که بر کوه صفا و يا مروه مي ايستاد، به آن دو دست مي کشيد. اين دو مجسمه رفته رفته به صورت دو بت در آمده، مورد پرستش واقع شدند، چون عمرو بن لُحَيّ سالار مکه شد به مردم فرمان داد آن دو را پرستش کنند و به آنان دست بکشند و به مردم گفت: کساني که پيش از شما بودند آن دو را مي پرستيدند و همين گونه بود تا قصي بن کلاب پرده دار کعبه و سالار مکه شد و آن دو بت را از کنار صفا و مروه برداشت، يکي را کنار کعبه و ديگري را کنار زمزم نهاد و گفته شده است هر دو را کنار زمزم نهاد و کنار آن دو قرباني مي شد. مردم دوره جاهلي از کنار اساف و نائله که عبور مي کردند به آن دو دست مي کشيدند و طواف کننده به کعبه، نخست به بت اساف دست مي کشيد و چون از طواف فارغ مي شد کنار نائله مي آمد و به آن دست مي کشيد و اين کارها همچنان ادامه داشت تا آن که روز فتح مکه پيامبر ـ ص ـ آن دو را با بت هاي ديگر شکست».(1)
      آن دسته از مشرکان که بت منات را مي پرستيدند از آن رو که بت هاي ديگري به نام هاي «نهيک» و «مُطعم الطَّير» در صفا و مروه بود، لذا سعي صفا و مروه را انجام نمي دادند و فقط براي بت منات قصد حج مي کردند و در مراسم حج، سرهاي خويش را کنار آن مي تراشيدند.(2)
      ابن اسحاق مي گويد: عمرو بن لحيّ بت «نهيک مجاورالريح» را بر کوه صفا و بت «مطعم الطير» را بر روي مروه قرار داده بود.(3)
      اين بت ها همچنان بر روي کوه صفا و مروه قرار داشت تا آن گاه که در سال هفتم از هجرت پيامبر بزرگوار اسلام ـ ص ـ براي انجام «عمرة القضا»(4) به مکّه آمدند. امام صادق ـ ع ـ فرموده اند: رسول خدا ـ ص ـ به مشرکان فرمود: تا بت ها را از صفا و مروه بردارند و آنان نيز چنين کردند و آن حضرت ميان صفا و مروه سعي نمود ليکن پس از آن که طواف رسول الله ـ ص ـ پايان يافت، مشرکان بار ديگر آنها را بر روي صفا و مروه نصب کردند. يکي از صحابه رسول خدا ـ ص ـ که عمل سعي را انجام نداده بود نزد آن حضرت آمده اظهار داشت: قريش بار ديگر بت ها را در صفا و مروه نصب کرده و من نيز هنوز سعي را انجام نداده ام، سپس اين آيه نازل شد: «انّ الصفا و المروة من شعائرالله فمن حج البيت او اعتمر فلاجناح عليه ان يطّوّف بهما».(1)
      بدنبال نزول اين آيه و در حالي که بت ها را در صفا و مروه نهاده بودند، مسلمانان سعي مي کردند تا آن گاه که پيامبر ـ ص ـ حج گزارد و بت ها را برداشت.(2)
صفا و مروه در قرآن
      در سوره بقره آمده است:
«ان الصفا و المروة من شعائر اللّه فمن حج البيت او اعتمر فلاجناح عليه ان يطّوف بهما و من تطّوع خيراً فانّ اللّه شاکرٌ عليم».(3)
«همانا صفا مروه از شعائر و نشانه هاي خداوند است پس هرکس حج خانه خدا و يا عمره را انجام دهد، گناهي بر او نيست که بر آن دو طواف کند (و سعي صفا و مروه انجام دهد) و هرکس به ميل خود نيکي کند بداند خداوند ]در برابر آن نيکي[ سپاسگزاري داناست».

صفا و مروه نام دو کوهي است که در مسعي قرار دارد و درموسم حج ، حاجيان هفت بار فاصله بين آن دو را طي مي کنند با افزايشي که در مساحت مسجدالحرام صورت گرفته ، مسعي  و مسجدالحرام به هم متصل شده است طول آن 5/ 394 و عرض آن 20متر است و ارتفاع طبقه اول 12و طبقه دوم 9 متر مي باشد مسعي مجموعا 18در دارد

ارسال نظر