علامه حلّي

علامه حلّي(647 ق ـ 726 ق)
حسن بن يوسف بن مطهر حلي، از عالمان بزرگ قرن هفتم هجري، در حجره اي ميان ايوان طلاي صحن مرقد امام علي(عليه السلام) به خاك سپرده شده است. هنگام ورود به داخل رواق مقدس، قبر او در سمت راست به چشم مي خورد. علامه حلي، بيش از صد جلد كتاب در فقه، اصول و ساير علم ها تأليف كرد. شيعه شدن سلطان محمد خدابنده، از ايلخانان مغول، به سبب زحمت و تلاش هاي اوست.3

علامه حلي

علامه حلي شب جمعه اي به زيارت سيد الشهداء (ع) مي رفت. ايشان تنها بر روي الاغي سوار شده بود و تازيانه نيز در دستش بود.
در بين راه شخص عربي پياده به همراه علامه راه افتاده و با هم به صحبت مشغول شدند. وقتي مقداري از راه رفتند علامه متوجه شد كه اين شخص مرد دانايي است بنابراين در مورد همه مسايل علمي با هم صحبت كردند و علامه بيشتر متوجه مي شد كه اين مرد صاحب علم و فضيلت بسياري است.
علامه مشكلاتي كه برايش در علوم پيش آمده بود را يكي يكي از آن شخص سوال مي كرد و آن شخص همه آنها را جواب مي فرمود تااينكه به مسيله اي رسيدند كه آن شخص فتوايي داد ولي علامه آن فتوا را رد كرد و گفت: «حديثي در مورد فتواي شما نداريم.»
آن مرد گفت: «حديثي در اين مورد شيخ طبرسي در كتاب تهذيب بيان كرده است و شما از اول كتاب تهذيب فلان قدر ورق بزنيد در فلان صفحه در سطر چندم اين حديث را مشاهده خواهيد نمود.»
علامه تعجب كرد كه اين شخص چه كسي است؟! آنگاه علامه از آن شخص پرسيد: «آيا در زمان غيبت كبري مي توان امام زمان (ع) را زيارت كرد يا نه؟!»
در اين هنگام تازيانه از دست علامه افتاد و آن شخص بزرگوار خم شد و تازيانه را از روي زمين برداشته و در دست علامه گذاشت و به علامه فرمود: «چگونه صاحب الزمان را نمي توان ديد در حالي كه دست او در ميان دست توست.»
پس علامه بي اختيار خود را از روي حيوان به پايين انداخت كه پاي آن حضرت را ببوسد و از هوش رفت. چون به هوش آمد كسي را نديد، به خانه برگشت و به كتاب تهذيب مراجعه كرد و آن حديث را در همان صفحه و سطري كه حضرت نشان داده بود ملاحظه نمود.»
(- قصص العلماء)

منبع .قائمیه

ارسال نظر