نجوا

آه ... کبوتر بقیع!

تو را به بانوی آب قسم

یادت باشد؛ از آن سوی پنجره ها که گذشتی

کنار آن چهارقطعه بهشت که نشستی

سلام مرا برسان و بگو

پشت آن درهای بسته

مسافری از راه دور آمده بود

خسته و دل شکسته

اما به دیدارتان راهش ندادند

زیر لب نجوا می کرد

کاش به شفاعت مهرتان پناهش دهید


ارسال نظر