بهترین هدیه را در سالروز ولادت امام حسین (ع) گرفتم

یک ماه پیش یعنی مصادف با اول شعبان و همزمان با ولادت امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) کربلا بودیم. جای همه خالی عجب زیارتی بود، خیلی دلچسب و گوارا به شیرینی شربت هایی که شب ولادت در کربلا نوشیدیم.

شرمنده اهل بیت (ع) هستیم

اول باورم نمی شد و هر چه زمان گذشت باورش برایم سخت تر شد که ابتدای همین امسال یعنی سال 92 همزمان با ایام فاطمیه مدینه باشم و حالا همزمان با ولادت امام حسین (ع) برای زیارت کربلا دعوت شده باشم. خیلی ها می گفتند خوش به حالت بگو چه کار کرده ای که اینطور تو را می طلبند؟ اما خب به هر حال هر کسی از دل و درون خودش که باخبر است و خودش را نمی تواند گول بزند. من که می دانستم چه گناهانی کرده ام و چقدر پرونده ام سیاه است و آنچنان کار خاصی هم نکرده بودم که حالا بخواهم از درون خود بر خود ببالم که آفرین این هم مزدت! من که می دانستم اهل بیت (ع) در حال شرمنده کردن من هستند و می خواهند به من گوشزد کنند که قلب تو همچون سایر انسان ها باید مخزن نور باشد و چرا آن را از گناه، آلوده و سیاه کرده ای؟

به هر حال هر طور که بود هفته اول شعبان را به همراه همسرم در کاروان های دانشجویی در کربلا و نجف بودیم. با تمام لذتی که این سفر داشت اما داغ بزرگی هم بر قلبمان نهاده شد و آن هم محرومیت از زیارت سامرا بود که به دلایل امنیتی چند وقتی بود ورود کاروان ها به سامرا ممنوع شده بود.

از آنجایی که گمان نمی کردیم، هزینه سفر فراهم شد

از ابتدای سفر اگر بخواهم بگویم باید از چگونگی کسب هزینه سفر شروع کنم که به معنای واقعی کشف هزینه سفر شد! البته فکر بد نکنید من نه پولی در خیابان پیدا کردم که بردارم و نه از طریق کار خلاف سعی بر پرداخت هزینه سفر کردم. اما حال ما وصف آن آیه ای شد که «خداوند رزق بندگان را از آنجایی که گمان نمی کنند می رساند» و اینطور بود که پول زیارت ما هم فراهم شد تا شاید آدم شویم!

پرواز با هشت ساعت تاخیر به خاطر یک مشت دلار!

روزی که به فرودگاه رفتیم در فکر پرواز در ساعت 7:10 صبح بودیم که البته طبق برنامه هم قرار بود پرواز سر ساعت و بدون تاخیر انجام شود. ساعت 7 سوار هواپیما شدیم و تقریبا ساعت نزدیک 8 بود که هواپیما تکانی خورد و چند متری و چند دقیقه ای حرکت کرد. اما بعد از لحظاتی هواپیما متوقف شد و علت آن اینگونه بیان شد که تعداد زیادی از مسافران در صف دریافت ارز (دلار) هستند و هواپیما تا زمان رسیدن آنها به پرواز، باید معطل بماند!

یک ساعتی گذشت و آن تعداد از مسافران آمدند و دوباره هواپیما تکانی خورد و چند دقیقه ای و چند متری حرکت کرد و متاسفانه دوباره بعد از گذشت لحظاتی متوقف شد و این بار علت آن عدم اجازه پرواز به دلیل غبارآلود بودن آسمان بغداد مطرح شد. و این علت باعث شد تا پرواز ما با بیش از 8 ساعت تاخیر و حدود ساعت 5 بعدازظهر پرواز کند و بعد از دو ساعت در فرودگاه بغداد بر زمین بنشیند.

حال آنکه اگر در همان ساعات اولیه صبح که هواپیما آماده پرواز بود، تمام مسافران در هواپیما حضور داشتند به جای 7 شب، 10 صبح وارد بغداد می شدیم. به هر حال ما این تاخیر را به حساب حکمت الهی گذاشتیم و از آن عده ای که به خاطر یک مشت دلار باعث این ماجرا شده بودند، گذشتیم.

لحظه پابوس پدر و فرزند امام رضا (ع)

همان شب با اتوبوس از بغداد به کاظمین رفتیم و چون یک شب بیشتر برای زیارت قبور مطهر امام موسی کاظم (ع) و امام جواد (ع) فرصت نداشتیم، بعد از استقرار در هتلی که نزدیک حرم بود، برای پابوس پدر و فرزند امام رضا (ع) به سمت حرم حرکت کردیم.

به محض قرار گرفتن مقابل مضجع شریف امام هفتم (ع) و امام نهم (ع) اولین غصه ای که بر دلمان نشست این بود که چرا فقط یک شب برای زیارت کاظمین فرصت داریم و حقیقتا بدون اغراق این حس ناشی از اوج لذت معنوی بود که خواه ناخواه با ورود به کاظمین و ورود به حریم حرم پیدا کرده بودیم.

صبح، بعد از خواندن نماز به جماعت در حرم و یک زیارت مختصر، سریع و با عجله صبحانه را خوردیم و سوار بر اتوبوس شدیم و به سمت قبله قلب ها حرکت کردیم.

بهترین هدیه را در کربلا گرفتیم

با نزدیک شدن به شهر کربلا و مشاهده تابلوهایی که مسیر حرکت به سمت کربلا را نشان می داد، تپش قلب و لرزش دلمان بیشتر می شد. خیلی ها مثل من سر خود را پایین انداخته بودیم چون از پرونده سیاه خود باخبر بودیم و نمی دانستیم با چه رویی باید به حرم سالار شهیدان نگاه کنیم.

بعد از ورود به هتل و انجام غسل زیارت، با آنکه از بار گناهان خود شرمنده بودیم اما با حسی زیبا که انگار ناشی از دست نوازش امام (ع) بر سرمان بود، مشتاقانه به سمت حرم حرکت کردیم. وقتی به حرم رسیدیم اصلا باورمان نمی شد که فاصله هتل با حرم با پای پیاده فقط چهار دقیقه باشد و این بر خوشحالی ما افزود که در این سه روز می توانیم بیشترین استفاده را با تشرفات متعدد در اوقات مختلف روز و شب داشته باشیم.

با ورود به صحن حرم و قدم گذاشتن بر خاک بین الحرمین، مردم فراوانی را دیدیم که به عشق مولای خود و ساقی کربلا، کوله بار سفرشان را در همان صحن حرم پهن کرده بودند و شبها و روزهای سفر را در همان جا سپری می کردند.

به رسم ادب ابتدا به حرم امام حسین (ع) رفتیم و هر چه به حرم نزدیک تر می شدیم حس پدرانه امام نسبت به خود را بیشتر احساس می کردیم. محبت امام به ما آنقدر زیاد بود که انگار اراده اعتراف به گناه از ما گرفته شده بود و آغوشی به سوی ما باز بود که ما را به سوی خود فرا می خواند.

حس و حال آنجا اگرچه وصف ناشدنی هست و هر کسی باید خود تجربه کند تا معنای زیارت کربلا را متوجه شود، اما در همین حد بگویم که با ایستادن مقابل حرم امام حسین (ع) و توسل جستن به ضریح مبارک و پاکشان، محبت ایشان را می توان درک کرد و آرامش درونی که در دل آدم موج می زند، نشانه آن است.

اما ظلمی که به امام حسین (ع) از سوی یزیدیان شد، ظلمی نیست که حتی در سالروز ولادت ایشان، بتوانی فراموش کنی و دلت برای ذکر مصیبت مقابل حرم تنگ نشود. ولادت امام حسین (ع) را به ایشان تبریک گفتیم اما با نمی از اشک که در چشمانمان حلقه زده بود. متحیر بودیم از اینکه ما محبت این امامی که به ظاهر از دنیا رفته را می توانیم درک کنیم، چطور عده ای محبت امام حسین (ع) را در روزگار زندگانی ایشان نتوانستند درک کنند و کمر به قتل امام سوم شیعیان بستند؟!

بعد از زیارت امام حسین (ع) به زیارت بارگاه نورانی باب الحوائج رفتیم و ولادت ایشان را نیز تبریک گفتیم. برخلاف آداب مرسوم ما که به هنگام تولد یک دوست یا عزیزی از نزدیکانمان به او هدیه می دهیم اما همگی ما در ایام ولادت امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) انتظار هدیه داشتیم که این هم ناشی از اوج کرم و محبت آنان بود.

ایامی که در کربلا بودیم به یادماندنی ترین شب ها و روزها را گذراندیم؛ بین الحرمین، قتلگاه، تل زینبیه، خیمه گاه حسینی و نهر علقمه همگی دنیایی از حرف ها را در دل خود نشانده اند که هر کس به اندازه ظرفیت خود بخش هایی از آنها را می تواند درک کند. ما که چشمانمان برای مشاهده عالم ملکوت بسته است و نمی توانستیم شادی ملائکه در آسمان را ببینیم اما شادی مردم در زمین کربلا به قدری بود که هنوز صحنه آن زیبایی ها مقابل چشمانم است. به مناسبت ایام ولادت، نذری های فراوانی از هر مدلی که فکر کنید توسط افراد مختلف داده می شد. از شیرینی و شربت و شکلات گرفته تا چای و قهوه و غذا. شادی به قدری بود که اگرچه تذکرهای فراوانی از بابت مسائل امنیتی داده شده بود، اما به اندازه لحظه ای احساس ناامنی نمی کردیم و خدا را گواه می گیرم که احساس امنیت در آنجا و در آن شب ها و روزها برایمان بیش از احساس امنیتی بود که در خانه در بسته خود داریم. همه غرق نور و شادی بودیم و اصلا باورمان نمی شد که در چنین روزی به کربلا دعوت شده باشیم و این بهترین هدیه ای بود که امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) در سالروز ولادت خود به ما داده بودند.

زیارت نجف و یاد غربت امام علی (ع)

بعد از سه روز اقامت در کربلا راهی نجف شدیم و خود را آماده زیارت امامی کردیم که یاد غربت او بعد از پیامبر (ص) و حضرت فاطمه (س) بغض را در گلو می ترکاند. در نجف برخلاف کربلا هتل ما تا حرم فاصله زیادی داشت و می بایست در ساعت های مشخص با مینی بوس هایی که در اختیار ما گذاشته شده بود، به حرم مشرف می شدیم.

حرم امام علی (ع) صفای فراوانی داشت که گوشه و کنار آن برخی فرزندان معنوی امام (ع) نیز آرمیده اند مانند حاج شیخ عباس قمی، مقدس اردبیلی، علامه حلی، سید مصطفی خمینی و ...

در کنار امام علی (ع) و داخل مضجع نورانی ایشان نیز پیامبران آدم ابوالبشر (ع) و نوح شیخ الانبیاء (ع) جای گرفته اند.

زیارت مسجد کوفه، مسجد سهله، قبرستان وادی الاسلام و آرامگاه بزرگانی همچون کمیل بن زیاد، میثم تمار، مسلم بن عقیل، مختار ثقفی، هانی بن عروه و سید علی آقای قاضی و پیامبرانی چون هود و صالح (ع) از دیگر برنامه هایی بود که در نجف قسمتمان شد.

بازگشت به زندگی روزمره شهری و راه رفتن روی آتش

بعد از سه روز اقامت در نجف و در مجموع یک هفته سفر عتبات عالیات در قالب کاروان دانشجویی، کوله بار سفر خود را برای مراجعت به وطن بستیم و خوشحال بودیم از اینکه کوله باری از معنویت را نیز در این سفر برای آخرت خود بسته ایم.

هنگام بازگشت به کشور سه حس در قلبمان موج می زد، اول حس خوشی و شور و شعف به خاطر زیارتی که نصیبمان شده بود، دوم حس غم و اندوه بابت محرومیت از زیارت سامرا و حرم عسکریین که به دلایل امنیتی قسمتمان نشد، و سوم حس ترس و لرزش قلب از بابت ورود مجدد به زندگی روزمره شهری که حفظ دین در آن همچون نگه داشتن آتش در دست یا راه رفتن بر روی آتش شده است.

وقتی وارد فرودگاه بغداد شدیم پس از بازرسی های فراوان و چهار ساعت معطلی در فرودگاه تا زمان پرواز حس دیگری نیز بر احساسات ما افزوده شد و آن اینکه چقدر زود گذشت و فکر می کردیم که انگار الان در فرودگاه ایران هستیم و منتظر به سر آمدن تاخیر پرواز نشسته ایم تا آسمان غبارآلود بغداد به ما اجازه پرواز بدهد و به کربلا برویم. اصلا باور نمی کردیم که سفر به پایان رسیده و باید از قبله قلب ها دل بکنیم.

من در همین فکرها بودم که روحانی کاروان به سمتم آمد و چند دقیقه ای با هم حرف زدیم و از حواشی و حالاتی که در این سفر بر ما گذشته بود برای هم گفتیم تا اینکه بالاخره زمان پرواز رسید و سوار هواپیما شدیم و به تهران بازگشتیم.

حالا حدود سه هفته ای از سفرمان گذشته و با اینکه سفر به عتبات عالیات تاثیر فراوانی برایمان داشت و برخی به شوخی یا جدی کربلایی صدایم می کنند، اما به این نکته پی برده ام که کربلایی شدن یا حاجی شدن به معنای واقعی خیلی سخت است و هر کسی این لیاقت را در باطن پیدا نمی کند!

من ناتوان تر از آن بودم که بتوانم لطف ائمه اطهار (ع) را بیش از یک هفته قدردان باشم. دوباره وارد زندگی روزمره شهری شدم و آنچه توقع معصومین (ع) از من بود را نتوانستم در عمل به جا آورم و دوباره قلب خود را به گناه، سیاه کردم.

به هر حال آدم هایی به کوچکی من و با ظرفیت پایین همین طور هستند و نمک می خورند و نمکدان می شکنند و حتی اگر وعده ای با امام خود داده باشند، پیمان شکنی می کنند.

اما با همین حال و روز باز به محبت امام خود اطمینان دارم و می دانم که او باز مرا شرمنده لطف خود خواهد کرد. اطمینان دارم که روز محشر اگر تمام پرونده ام سیاه باشد و اعمالم پذیرفته نشده باشد، عشقی که در قلبم به ائمه اطهار (ع) داشته ام و مدینه، کربلا، نجف، کاظمین و مشهدی که به آن سفر کرده ام و به زیارت امامان (ع) رفته ام، مرا مورد شفاعت معصومین (ع) قرار خواهد داد و از آتش دوزخ نجاتم خواهند داد.

آخر، امام، پدر است و محبت او از پدر هم بیشتر است. ای کاش ما فرزندان خوبی باشیم و در دنیا طوری رفتار کنیم که زینت و مایه اقتدار و افتخار پدر باشیم و قدمی در راه ظهور آخرین امام و زیارت حضرت صاحب الزمان (عج) برداریم.

ارسال نظر