هجرت.قسمت دوم

قسمت دوم...

پس از یک هفته مدینه را با تمام عشق ترک می کنم و راهی مکه می گردم در حالی که دلم هنوز در مدینه است ، به تدریج احساس نیاز به عشق بزرگ در من شعله می گیرد .
مکه :
می خواهم احترام و ارادت را به نمایش گذارم . لذا محرم می شوم تا تعلقات ، مأنوسات ، عادات و رنگ ها را فرو نهم . کفن می پوشم به قصد قربت تا مردن را تمرین کنم . شگفتا همواره بدست آوردن را تمرین می کردم اما هم اکنون از دست دادن را . زیرا دیگر پرخاش نمی کنم ، با طبیعت آشتی می کنم ، به آینه نگاه نمی کنم ... و به دور از هر پیرایه در محضرت حضور می یابم . عطر نمی زنم چون عطر رایحه تو در همه جا پراکنده است . حالا دیگر تو میزبان روح و جان منی :
لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمت لک و الملک لاشریک لک لبیک
و به یاد حضرت ختمی مرتبت : «لبّیک بِحَجّةٍ حقّاً، تعبّداً و رِقّاً»20
و به یاد يونس نبی " لبيك كشاف الكرب العظام لبيك " 21
و به یاد عيسي بن مريم " لبيك يا ذا المعارج لبيك " 22
و به نیابت امام حسن عسگری(ع) که تنها امامی است که از طواف تنها معبد توحید محروم ماند .مگر نه این است که امام معصوم است ، پاک است ، پارسا ، آگاه ، عادل ، عاشق و سبیل الی الله است مگر نباید یک بار هم که شده مناسک حج و رسم نیای خود و سنت اهل توحید را به جا آورد ..... درسی مهمتر برای "من" و برای هر "حاج "ی و برای ناس! درسی که در طول تاریخ یکی از کم رنگ ترین درس های مسلمین بوده  ، ابزاری در دست تزویر بوده  است .
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه گه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
مقصود تویی ...کعبه و بتخانه بهانه23
در عصر غیبت که امام معصوم وجود ندارد ، حاجیان ، منادیان دین می شوند اما امام حسن عسگری (ع) با این کار می فهماند که هر حج گذاری حاجی نیست و هر که نرفته ، می تواند منادی دین باشد .
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید 
                   معشوق همین جاست بیایید بیایید24
نه ! می خواهم بروم تا "من " بمیرم " و "مردم " متولد شوم ، می خواهم " حق " را که اگر کم رنگ بود و هرکجا که بود و حتی تنها بودم به کمکش بشتابم. ای روح سرکش و بی قرار، تو خود می دانی "حق" در "ناس" است در "امت" است نه در "من" ! و بخواه که قلب "من" نه برای خود و "نه" برای خود که برای هموطنانم ، هم کیشانم و هم نوعانم بتپد این حق الناس است ، مسئولیت شیعه بودن است ، وظیفه دینی است و همان "حق الله" است . شگفتا دیدی ای روح که چگونه به فطرت خویش به خدا گونه بودن خویش و روح خدا بودن خویش بازگشتی !!!
ایستگاه ما در شعب ابوطالب بود . از اتوبوس که پیاده می شوی کوهی در مقابلت خودنمایی می کند . می پرسم این چه کوهی است که هنوز پابرجاست . آقای اخویان روحانی کاروان می گوید : این کوه ابوقبیس است و دو پیامبر را بر دوش خود نگه داشته و معجزه دیده است . ابراهیم خلیل الله بر روی این کوه ایستاد و مردم را به حج دعوت کرد و از اینجا صدای او به تمام جهانیان رسید و دیگری حضرت ختمی مرتبت است که شق القمر را در این مکان انجام داده است . در سمت چپ کمی آن سوتر کتابخانه ای است که محل تولد محمد (ص) است. به سوی مسجدالحرام حرکت می کنیم . در مقابلت سمت راست کوه مروه است و در سمت چپ کوه صفا و ما بین آنها مسعی . امروز شاید صفا و مروه نزدیک به مسجدالحرام است اما در گذشته ما بین آنها بازار بود . یکی از دوستان که چندین بار حج عمره به جا آورده بود گفت : در کنار کوه صفا محل معراج پیامبر است . با خود می گویم چند دقیقه هم نشد که چندین هزار صفحه از تاریخ را ورق زدم اما چرا هیچ آثاری از آن را ندیدم . آه صدای هق هق تاریخ را می شنوم که بر مظلومیت اسلام راستین محمد و علی می گرید . آنچه در آستان حضرت دوست دل را می آزرد ، صدای گام های زر و زور و تزویر در جوار دنیای برابری و بندگی و یقین است .
همه تو فکر بودند که صدای آقای پلاسچی مدیر کاروان همه را به خود آورد : تا نگفتم سرهاتونو بالا نیارید ... از باب فتح وارد مقدس ترین و کهن ترین معبد توحید می شویم .
و آبرویم را نریزی ،دل !
ای نخورده مست –
لحظه دیدار نزدیک است .25
 از پله ها که پایین می رویم ؛ پایین می رویم ؟!! اینجا با تمام قواعد بشری فرق می کند :
اینجا حیاط کعبه است و حیات بخش روح های تشنه . سرها بالا... سرها بالا... ببینید و نگاه اول را قدر بدانید ، دعا کنید و به فکر همه باشید ، نکند یکی را به خاطر گناه های گذشته فراموش کنید ، بدانید که قضاوت باخداست و حق الله به شما هیچ ربطی ندارد . برایش دعا کنید ، برای همه دعا کنید که این سنت فاطمه است .
در نگاه اول برایم سخت و لذت بخش بود . عقل مرا به شک وا می داشت و ایمان به سوی یقین . راستی مگر نه این است که در اینجا هیچ کس غایب نیست ، خدا ، ابراهیم ، محمد ، مردم ، روح ، قیامت ، بهشت ، رستگاری ، آزادی و ... همه تو را به نظاره نشسته اند . عقل می گوید : این جز تکه سنگی نیست و ایمان می گوید : این فلشی به سوی آسمان است . عقل می گوید : سجده بر سنگ بت پرستی است و ایمان می گوید : سجده بر خانه نیست سجده بر صاحب خانه است . عقل می گوید : این کار چه فرقی با بت پرستان دارد و ایمان می گوید : این معجزه ختمی مرتبت است ، کعبه ماهیت قلب شده است . عقل می گوید : عمری به سوی سنگ نماز گذاردی و ایمان می گوید : خدا در قلب ما نظر دارد و از رگ گردن به ما نزدیک تر است .در کشاکش یک انتخاب به سر می بری و می دانی که خدا هم تو را و هم جدال عقل و ایمان تو را مشاهده می کند و اختیارت را می آزماید  ،  که ناگهان دستی از غیب عقل تو را تسلیم می کند . عشق به کمک ایمان می شتابد و تو را به یقین می رساند .
خدایا شکرت ، با تمام خشوع در مقابل حضرت دوست به سجده می افتم ، پیشانی بندگی بر آستان کبریایی اش می سایم و در مقابل عظمت خدای بزرگ عرض بندگی می کنم . خدایا من آمده ام تا خود را بشناسم ، سبکبال برگردم تا بهتر خدمت کنم .
و ای مهربانترین مهربانان اینک به مسجد الحرام آمده ام ، من، بنده کوچک تو در درگاه تو هستم، اسیر تو در پیشگاه تو هستم ، مسکین تو در پیشگاه تو ، خواهنده از تو در پیشگاه توام . "26
زیارت خانه ات بهانه است. اصل، زیارت صاحب خانه است چون اینجا خانه تو نیست ، خانه منتسب به توست زیرا تو دستور آن را داده ای نه اینکه در آن سکونت کرده ای که تو از هر نیازی منزّه ای . تو در همه جا هستی ، در هر دل شکسته و اینجا خانه من است . برای همین نماز را در اینجا تمام می خوانم چون زادگاه راستین من است .
در جمع باشکوهی قرار می گیرم که همه حلقه برنگین درخشان عالم زده اند ، همه یک صدا تو را می طلبند ، احساس قطره ای را دارم در دریای بیکران ، به یاد تبعیت محض ابراهیم ، معمار کعبه ، بنیانگذار توحید ، او که آتش بر وی گلستان شد . اینجا باید حرف داشته باشی با اشک صداقت . بر خلاف عقربه ساعت و به سمت قلب کوچکم در اقیانوس مطاف قرار می گیرم و در حریم حُرمَت تو گردش ملکوتی را آغاز می کنم و همچو پروانه بر محور وجود و بر گِرد خانه نمادین تو می گردم تا در عشقت محو شوم . شهادتین را بر زبانم جاری می سازم .  و تو ای پرنده مهاجر هنگامی که در طواف کعبه عشقی خوب گوش کن . شاید صدای پای نازنینی را بشنوی ، صدای پای مردی به رنگ خدا که عالم در انتظار بازگشت اوست . در حالی که همه با هم سرود "ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النّار " را زمزمه می کنیم لحظات پرخاطره ای را پشت سر می گذارم ، به ویژه منظره با شکوه و شورانگیز انسان ها که در لباس سپید توحید چون فرشته اند و همانند کبوتران صلح بال گشوده اند .
بعد از هفت دور طواف دستور این است که به پشت مقام ابراهیم  بروی و نماز طواف بخوانی و درس این است که باید در پشت قهرمان خود قرار گیرید و خدا را صدا بزنید که ابراهیم قهرمان توحید است . پس از آن همگی به اندیشه فرو می رویم ، سعی می کنیم تا صفایی یابیم . بعد از آن دوباره باید طواف کرد که او اول است  و قبل از او اولی نبوده و آخر است و بعد از او آخری وجود ندارد که بازگشت همه ما به سوی اوست  و بالاخره پس از اعمال عمره مفرده هر یک در انتظار یکدیگر روی پله های باب فتح  می نشینیم تا با هم  برویم . لحظات عزیز و باشکوهی است . سکوت و وقار در همه جا حکمفرماست .  یکایک دوستانم را می بوسم بچه ها تبریک ، خدا قوّت ....
عمره کردی عمر باقی یافتی                         
 صاف گشتی ، بر صفا بشتافتی27
ندای یگانگی پروردگار را سر می دهم شوق عظیمی در من ایجاد می شود و بدون توقف ، حجرالاسود ، آن سنگ مقدس را لمس کرده ، می بویم و می بوسم . سنگی که از بهشت آمده باشد فکر نمی کنم اینقدر طرفدار داشته باشد ، پس چه چیزی در آن است که انسان ها برایش سر و دست می شکنند ؟ انگار صدای قلب مرا شنیده است که چگونه مبهوت او شده است ، خود لب به سخن می گشاید و می گوید :  من یمین الله فی ارضه هستم و هر کس مرا استلام کند در قیامت نام او جز حج گزاران خواهم برد . سنگ نیستم ! فرشته ای بودم که از نور ملکوتیم محدوده حرم را مشخص کردند اما به مرور زمان و تماس با گناهکاران و توبه شکنان ، سنگ سیاه نام گرفتم . با دستان مبارک آدم ابوالبشر ، ابراهیم خلیل الله ، محمد مصطفی (ص) و زین العابدین (ع) در عصرهای مختلف در اینجا جای گرفتم . مدتی کعبه بدون من به سر برد تا مهدی (عج) مرا به جای خود بازگرداند .
 از او خداحافظی می کنم و به سمت حجر اسماعیل می روم . سلام و درود خدا بر هاجر ، آن زن برده سیاهپوست حبشی که به مقامی والا دست یافت تا آن جا که همراه با خانه خدا ، آن قبله وجود طواف می گردد.سلام بر اسماعیل ذبیح الله سلام بر تو که زمزم برایش جوشید و سلام بر انبیا الهی که در جوار خانه مولایتان آرمیده اید . فرصت را غنیمت می شمارم و دو رکعت نماز حاجت به جا می آورم ، پس از اتمام نماز خود را همچون حضرت ختمی مرتبت به کعبه می چسبانم و خالق خود را صدا می زنم : "یا اللهُ یا رحمنُ یا رحیمُ یا خالقُ یا رازقُ یا باریُ یا اولُ یا آخرُ یا ظاهرُیا باطنُ یا مالکُ یا قادرُ یا حکیمُ..."28 احساس می کنم باران می بارد و قطره های آن از ناودان طلا بر سرم می ریزد ، آری باران آب نیست سلام و درود فرشتگان خداست که بر سرم سنگینی می کند و اشک را از گونه هایم جاری . از آنجا بیرون می آیم و به سمت رکن یمانی می روم ، بر جایگاه مولود کعبه نیز دست تبرک می کشم و آرزوی شفاعت او را دارم .
آهای حاجیان بیت الله الحرام ، مقربین الهی ، بفرمایید ... بفرمایید سرسفره ... بفرمایید برنج حلال زیارت ، خورشت طواف بندگی ، خرمای با صفای خودشناسی با آب شفابخش زمزم . چقدر خوشمزه است . گفته بودم اینجا با تمام قوانین بشری فرق می کند ! پرخوری قشنگ ترین و سودمندترین و پرطرفدارترین کاری است که اینجا می شود انجام داد . بخورید...بخورید بندگان من ... بخورید و بیاشامید اما اسراف نکنید ... دوباره گناه نکنید ... دروازه های معصیت را به روی خود بازنکنید . دفتری که تا امروز اعمالتان را ثبت می کردم دور میندازم و دفتری نو برایتان می آورم که گویی تازه متولد شده اید .
و اما فردای آن روز ؛
بچه ها ! بیائید صاحب خانه می خواهد با شما حرف بزند ، چگونه ؟ قرآن بگشائید ، قرآن کلام خداست و ختم قرآن در منزل خدا ، گوارایتان . نسیم اذان می وزد . در مقابل خانه کعبه به شکرانه این همه نعمت پنجره دلم را به سوی آبشار نور می گشایم و نماز می گذارم ، نماز شکر تا عشق را زمزمه کنم ، آن گاه که سوره مبارکه ام الکتاب را قرائت می کنم و جمله "اهدنا الصراط المستقیم" را بر زبان جاری می سازم ، احساس دیگری دارم . گویی هیچ حجاب و پرده و حائلی بین من و خالقم نیست . در پایان نماز ، سلام می دهم . خدایا این دیگر چه سرّی است ، سلام که همیشه بیان آغاز آشنایی است ، چرا در نماز ، پایان آن ، گویی این سلام خود آغاز دیدار است ، دیدار با معبود .
بعد از آن به قبرستان ابوطالب رفتیم . به آنجا جنت المَعلاء نیز گفته می شود چرا که پس از بقیع اشرف مقابر است . درود می فرستم بر خدیجه ، اولین بانوی ایمان آورنده و نیکوکار . و سلام و درود خدا بر ابوطالب ، مدافع دین و یار جان نثار سرور پیامبران و پدر علی مرتضی و سلام بر عبدمناف سرپرست بیت الله و فرزندش عبدالمطلب ساقی حجاج و حفر کننده زمزم و درود بر پیروان خمینی که  شهدای راه حقیقت شدند و خصم ستمگر .
در مسجدالنبی و مسجدالحرام مابین نمازهای ظهر و عصر و همچنین مغرب و عشا می ماندم و با مردم ملیت های مختلف صحبت می کردم.یک روز در زیر تابلوی باب فتح حیاط مسجدالحرام به نظاره کعبه نشسته بودم که پسری همسن خودم آمد و کنارم نشست . دفترچه ای در آورد و مشغول نوشتن شد .  سرصحبت را با او  باز کردم و از نام نشانش پرسیدم  و دفترچه را از او گرفتم و به خط فارسی به اندازه سه صفحه از عقاید شیعیان ایران برایش نوشتم . و او نیز به زبان ترکی برایم نوشت . شب که به هتل رفتم ، متن را به یکی از دوستانم توحید  که در باکو تحصیل می کرد دادم تا برایم ترجمه کند . قسمتی از ترجمه متن که مطمئنم برایتان جالب است را می گذارم :
سلام علیکم ، برادر علی
می خواهم با تو مشکلی (اسلامی) را در میان بگذارم . از وقتی اینجا آمدم این کمبود را بیشتر احساس کردم .  در حالی که به دور کعبه طواف می کردم با انسان هایی با ملیتها و وطن های مختلف روبرو گشتم . چه چیزی ما را متحد و فقط به یک سو هدایت می کند ؟ مگر چنگ زدن به ریسمان الهی نیست ؟ ما به جای اینکه به ریسمان الهی چنگ زده از مسلمانان در راه خدا باشیم ، حیف که نسبت به هم بغض و کینه گرفته و منحرف شده ایم ..... با تفرقه مذهبی ، ما را از درون مورد هجوم قرار دادند ، از این رو خیلی مضطرب و نگرانم .....راه چاره زمانی که هم نفسی را در کعبه حس کردم به ذهنم رسید . نمی دانم تو به عنوان برادر ایرانیم چه نظری داری ؟ ..... ان شاءالله در میان ایمان آورندگان واقعی و رها شدگان قرار گیریم .
فی امان الله – یوسف
اذان به صدا درآمد و آن هم در کنار بیت عتیق . به نماز می ایستیم ؛ سیاه و سفید ، عرب و عجم ، حضور فرهنگ های متفاوت در کنار یکدیگر و به سوی یک قبله ، تمرین یکرنگی می کنیم ، این است زیبایی اسلام ! چه ساده و بی آلایش دوش به دوش یکدیگر در یک ردیف و به سوی یک جایگاه گرد هم می آییم ، همایشی بزرگ با کمترین هزینه ، که اگر روح حج (مهدی موعود ) و روح قیام ( حسین (ع) ) و روح نماز ( محمد (ص) ) در میان دل ها ایجاد شود ، تمامی ستمگران و ظالمین غرق در اتحاد ما خواهند شد . و آرزومندم امت مسلمان ما "بمثابه ابراهیم قلم را تبر کند و بت های نمرودی این عصر ، عصر جاهلیت جدید را بشکند "29 که امروز فراماسون رقیبی چیره دست است و به لطف او وسعت سرزمین های خناس وسیع تر شده و به قول دکتر علی شریعتی  که "ما بی خواندن کتاب حج او به میعادگاه ابراهیم نخواهیم رفت"30 در کتاب تحلیلی بر مناسک حج خودش گفته بود :
 برای مبارزه تو" ای "قائم به قسط" در زمین ، ای خصم ستمگر ، یار مظلوم ، ای مجاهد مسلمان !
دعوت مستضعفان زمین را که "پیشوایان زمان" و "وارثان جهان" در تاریخ فردا خواهند بود پاسخ گوی که زمین را جور جباران "سفیانی" و ظلم کنزداران "قارونی" و ظهور توطئه چشم بندان ِ یک چشمِ "دجالی" پرکرده و قیام نجات ، انتقام، عدل و صلح موعود آخرزمان در عمق وجدان توده های دردمند و خودآگاهی روشنفکران مسئول "علائم ظهور" خویش را آغاز نموده است .»31
مکه را پس از ده روز ترک می گویم . روزهایی که نفس هایمان ، خواب هایمان ، راه رفتن هایمان ... همه عبادت بود . روز هایی که بودن در کنار خانه خدا را در ماه خدا تجربه کردم . از خدا می خواهم : خدایا ای خدای کعبه ! ای خدای محمد و مسجدالنبی و ای خدای علی و  مسجدالحرام و ای خدای فاطمه و مسجد شیعیان ، ای خدای ابراهیم و اسماعیل ، ای خدای حسن و بقیع ، ای خدای حسین و عرفات ، "ما آمرزش تو را خواهیم و می دانیم بازگشت همه به سوی توست . "32
خداحافظ ای مکعب نور ، ای طلایه چشم های مشتاق و ای سرزمین وحی ، خداحافظ ای زادگاه علی و فاطمه ، خداحافظ شهر محبوب پیامبران ، خداحافظ ای شهر ظهور ، خداحافظ ای واسطه زمین و آسمان خداحافظ.
اگر بگویم «باز هم مرا فراخوان » شاید خودخواهی باشد ، پس می خواهم بر کیفیت سفرم بیفزایی و تمامی وجودم را مزین به رنگ الهی نمایی . همیشه گفته اند : هر رفتی ، آمدی دارد . حالا تو به خانه ام بیا بر دل و جانم گذری کن تا هنر زیستن با عشق و مردن افتخار آمیز را به من بیاموزی و حج مناسک را با حج معانی همراه نمایی .
در خاتمه تشکر می کنم از تمامی عوامل ستاد عمره دانشجویی به خصوص آقای مرادی که ثواب حج خود را با آنها تقسیم می کنم و همچنین عوامل کاروان ضیوف الرحمن مدیر کاروان آقای دوست داشتنی و همیشه مهربان حاج آقا پلاسچی و روحانی محترم و دلسوز کاروان حاج آقا اخویان که ما را از علم وافرشان بهره مند کردند و همچنین معاون با اخلاق و دوست فراموش نشدنی و برادر دینیمان حاج محسن مسلمی که زحمات بسیاری برای ما کشیدند .
امیدوارم آنچه را که در اختیارم گذاشتند را در تشخیص حق و جانبازی در راه حق استفاده کنم .
 لااله الا الله ملک الحق المبین
علی اکبر روحی پرکوهی

پی نوشت ها :
1- سوره طلاق /3
2- سوره بقره / 193
3- اذان مسلمین
4- نشریه زمزم / شماره ۴ / نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری
5- هشت کتاب / سهراب سپهری
6- سوره اعراف / ۲۶
7- نهج البلاغه / کلمات قصار
8- تحلیلی بر مناسک حج / شریعتی / م آثار ۶
9- خسی در میقات / جلال آل احمد
10- تیتراژ برنامه سمت خدا
11- حافظ
12- پیمان با پیامبر/اهدایی بعثه مقام معظم رهبری
13- 
14- زیارت عبدا...بن عبدالمطلب / سلام بر تو ای پدر سرور پیامبران و رسولان
15- خطبه فدکیه/بلاغت النساء /چاپ بیروت /ص 23-24
16- فاطمه فاطمه است / دکتر علی شریعتی
17- این شعر توسط «البوصیری» شاعر اهل تسنن قرن هفتم هجری در وصف پیامبر مکرم اسلام حضرت محمد(ص) سروده شده است که چند قرن است بر قفل درب خانه حضرت زهرا(س) نقش بسته است .
18- زیارت حضرت فاطمه زهرا(س)
19- زیارت ائمه بقیع
20- دعای توسل
21- نقل از مرحوم فیض«خدایا من با رقّیت و عبودیت محض، لبیک می گویم و مناسک حج را انجام می دهم»
22- دعوتت را اجابت نمودم ای برطرف کننده دشواری های بزرگ
23- دعوتت را اجابت نمودم ای صاحب درجات والا
24- شیخ بهایی / مخمس
25- مولوی/مثنوی معنوی /دفتردوم
26- مهدی اخوان ثالث
27- صحیفه سجادیه / ذکر سجده در حجر
28- مولوی/مثنوی معنوی /دفتردوم
29- دعای معراج
30- دکتر علی شریعتی / وصیت نامه شرعی
31- علامه محمد تقی جعفری / فيلسوف شرق ـ دفتر نشر فرهنگ اسلامي ـ ص 98
32- تحلیلی بر مناسک حج / شریعتی / م آثار ۶ / ص ۲۳۱
33- سوره بقره / 285

 

ارسال نظر