صفحه ی سوم
دوباره پلک خسته تری به خواب می رود
توان ندارد او، ولی چه با شتاب می رود
نگاه کن به فاطمی ترین اسیر قافله
که مثل عکس سوخته میان قاب می رود
آبله پشت آبله نمی رسد به قافله
ز نیزه بوسه ای رسد پا به رکاب می رود
لباس های کوچکش دگر به او نمی خورد
که ثانیه به ثانیه چو شمع آب می رود
گل بنفش را ببین به صورت بنفشه ای
که زیر بار چشم ها از او گلاب می رود
شام سیاهِ شام را به شامیان سیاه کرد
همین که هفت پشت او به آفتاب می رود
دفتر قصه ی غمش چه زود بسته می شود !
ببین فقط سه صفحه از متن کتاب می رود

ارسال نظر