پر است خلوتم از ياد عاشقانه او
گرفته باز دل کوچکم بهانه او
نسيم رهگذر اين بار هم نياورده
به دست قاصدکي نامه يا نشانه او
مسافران همه رفتند و باز جا ماندم
کدام جاده مرا مي برد به خانه او
در اشتياق زيارت به خواب مي بينم
کبوترانه نشستم بر آستانه او
منو دو بال شکسته، من و دو دست نياز
چگونه پر بکشم سمت آشيانه او؟
غروب ابري پاييز مي چکد در من
پرم ز هق هق باران کجاست شانه او؟