موقعيت مكه و نقش آن در رشد اسلام
كتاب: تاريخ سياسى اسلام سيره رسول خدا(ص)، ص 318
نويسنده: رسول جعفريان
رسالت پيامبر(ص)در شهر مكه آغاز شد،شهر مكه،براى ابلاغ و گسترش اسلام از زمينهاى برخوردار بود كه مناطق ديگر جهان از آن بىبهره يا كمبهره بودند.ويژگيهاى اين منطقه از جهات مختلفى مىتوانست در تكامل و رشد اسلام در ميان مردم مؤثر باشد.
نخستين مسأله،تقدس كعبه نزد اعراب بود.كعبهاى كه حضرت ابراهيم(ع)بنا كرد،از قرنها قبل از بعثت،به عنوان خانه و معبدى محترم مورد توجه همگان قرار داشته و تقدس خاصى به مكه مىبخشيد،اين تقدس تا جايى بود كه در پناه و پرتو كعبه،مكه شهر امن و امان تلقى مىشد .از كتب تاريخى به دست مىآيد كه كعبه نزد اكثر ملل جهان از قديم الايام مورد احترام بوده است،ايرانيان صائبى مذهب و آشوريان،كعبه را يكى از خانههاى هفتگانه و معظم جهان مىپنداشتند و چون كعبه بسيار قديمى بود برخى آن را خانه«زحل»مىدانستند.
ايرانيان معتقد بودند روح«هرمز»در كعبه حلول كرده و گاه برخى به زيارت آن مىآمدند.يهوديان براى كعبه احترام قائل بودند و خداى را در آنجا بر اساس دين ابراهيم عبادت مىكردند .در كعبه تصوير ابراهيم و اسماعيل(ع)وجود داشت در حالى كه در دست آنها تيرهايى(ازلام)ديده مىشد،همچنين تصوير مريم و حضرت مسيح(ع)در آنجا بوده و اين نشان دهنده آن است كه مسيحيان نيز همچون يهوديان به كعبه احترام مىگذاشتند.زمخشرى حكايتى در باب نامگذارى زمزم نقل كرده كه ضمن آن از آمدن بابك بن ساسان به مكه ياد شده است.حكايت مزبور را با اندكى تفاوت مسعودى و حموى نيز نقل كردهاند. (1) اعراب نيز كه كعبه را خانه خدا و ساخته دست حضرت ابراهيم(ع)مىدانستند،براى آن احترام خاصى قائل بودند و از هر سو براى حج به مكه مىآمدند.اين سنت از دين ابراهيم(ع)در ميان آنان باقى مانده بود.احترام هنديان نسبت به كعبه،بويژه«حجر الاسود»نيز نقل شده است. (2)
دومين مسأله آن كه مكه يك مركز تجارى بود و افزون بر آن كه مكيان اهل تجارت بودند، (3) و هر سال دو مرتبه راهى مناطق شامات و يمن و حبشه براى تجارت مىشدند،خود مكه نيز محل رفت و آمد كاروانهايى بود كه از شمال به جنوب يا از غرب به شرق مىرفتند،از اين رو مكه محل رفت و آمد بسيارى از تجار آن روزگار بود.
سومين مسأله آن كه مكه حرم تلقى مىشد.وقتى ابراهيم(ع)به اين منطقه لم يزرع (4) آمد،اقدام به بناى خانهاى نمود (5) كه«بيت الله الحرام»نام گرفت.ابراهيم(ع)پس از ساختن كعبه دعا كرد تا خدا مكه را شهرى امن قرار دهد (6) ،خداوندى دعاى او را مستجاب فرمود و آنجا را«حرم امن»قرار داد (7) چنان كه خود نيز به اين شهر قسم ياد مىكند. (8) علاوه بر حرمت مكه،ماههاى حرام عاملى بود تا قبايل در ماههاى مزبور به راحتى و با اطمينان از عدم حمله قبايل ديگر،بتوانند به مكه و بازارهاى اطراف آن بروند. (9)
چهارمين مسأله موقعيت جغرافيائى مكه نسبت به جهان آن روز بود.اين شهر در ميان ايران و روم در شرق و غرب،وضعيت ميانهاى داشت و بويژه بعدها در گسترش دعوت اسلامى در هر دو سوى جهان نقش مهمى داشت. (10)
ويژگيهاى گفته شده براى شهر مكه،سبب شد تا هم از لحاظ«خبرى»و هم از جهت«عملى»اين شهر نقش مهمى را در گسترش نهضت ايفا كند.روشن است كه تكليفپيامبر(ص)ابلاغ اسلام به مردم بود (11) ،و گسترش خبرى اسلام از اين نقطه به سراسر جهان و مناطق دور افتاده جزيرة العرب،خود عمل به اين وظيفه مهم بود.امن بودن شهر مكه كه عرب به پيروى از ابراهيم(ع)آن را پذيرفته و مراعات مىكرد سهمى قابل توجه در كار نشر دعوت اسلامى داشت.در اين جا به نمونههايى از اين تأثير اشاره مىكنيم:
از آنجا كه اعراب در ايام حج،از سراسر جزيرة العرب به مكه مىآمدند،رسول خدا(ص)از اين فرصت استفاده مىكرد،با رؤساى قبايل مختلف تماس مىگرفت و آنان را به اسلام دعوت مىفرمود،او در ميان قبايل رفته و اسلام را به آنان عرضه مىداشت،ابو لهب نيز بدنبال او حركت مىكرد و مىكوشيد تلاش پيامبر(ص)را خنثى سازد.پيامبر(ص)در همين رابطه قبايل«بنى صعصعه»،«بنى حنيفه»،«كنده»و«كلب»را ملاقات و آنان را به اسلام فراخواند. (12) در يكى از همين ملاقاتها بود كه رسول خدا(ص)گروهى از يمنىها را نيز به اسلام دعوت كرد . (13) زمينه گرويدن مردم يثرب به اسلام نيز در همين تماسهاى موسم حج فراهم شد،گروهى از يثربيان در مراسم حج با پيامبر(ص)آشنا شدند و دعوت او را شنيديد،آنها ابتدا شش نفر بودند،در پيمان«عقبه اولى»12 نفر شدند،و سال بعد هفتاد و اندى مسلمان مدنى در موسم حج با پيامبر ملاقات كردند. (14)
تأثير اين تماسها در نشر اسلام از وحشت قريش در موسم حج به دست مىآيد.آنان قبل از شروع مراسم جلساتى ترتيب داده و براى جلوگيرى از دعوت اسلام به مشورت و تبادل نظر مىپرداختند،يكى مىگفت بهتر است بگوييم محمد(ص)ديوانه است!ديگرى مىگفت بگوييم شاعر است!ديگرى مىگفت مىگوييم ساحر است و...! (15)
از«كعب بن مالك»نقل شده كه پيامبر پس از سه سال دعوت مخفى،تبليغ خود را علنى كرد،و در ايام حج به دنبال حجاج به خانههايشان مىرفت و آنان را به اسلام دعوت مىفرمود،بعد از مدتى از قبايل آنان پرسش مىكرد و قبيله قبيله به سراغ آنان مىرفت. (16)
زمانى در ايام حج،بازارهاى معروف«عكاظ»و«مجنه»و«ذى المجاز»بر پا مىشد،پيامبر(ص)به اين بازارها مىآمد و مردم را به اسلام فرا مىخواند (17) گيب با ارائه تصويرى ازشهر مكه تأثير آن را در موفقيت رسول خدا(ص)بيان مىكند:«مكه در زمان او دهكورهاى خواب آلود و دور از هياهوى جهان نبود.شهرى تجارى پر ازدحام ثروتمندى بود.تقريبا مركزيت بازرگانى ميان اقيانوس هند و مديترانه را به خود اختصاص داده بود ...شهروندان مكه در حالى كه نوعى سادگى بومى عربى را در آداب و رسوم و نهادهاى خود حفظ كرده بودند،اطلاعات وسيع از مردم و شهرهاى مختلف در روابط بازرگانى و سياسى خود با قبايل عرب و مقامات رومى به دست آورده بودند.اين تجارب قواى فكرى و عقلى رهبرانشان و همچنين سجاياى اخلاقى ايشان يعنى دورانديشى و خويشتندارى را كه در مردم عربستان به ندرت وجود داشت تقويت و تحريك كرده بود.توفق اخلاقىاى كه از اين راه مكيان نسبت به افراد قبايل حاصل كرده بودند باز بوسيله عاملى ديگر تقويت شده بود و آن عبارت بود از داشتن تعدادى از معابد و اماكن مقدس در شهر مكه و اطراف آن.تأثير اين زمينه استثنايى را در سراسر زندگى محمد(ص)مىتوان باز يافت.اگر بخواهيم درباره اين موضوع از جنبه صرف بشرى بحث كنيم بايد بگوييم كه رمز توفيق يافتن محمد(ص)در مكى بودن آن حضرت بود.اما مكه در برابر فروغ سعادت از ظلمت نكبت نيز بهره داشت.اين تاريكى،عبارت بود از مفاسد خاص يك جامعه ثروتمند بازرگانى،وجود نهايت فقر از يك سو و غايت توانگرى از سوى ديگر. (18)
اين سخن اخير نشانى از وجود موانع عمده بر سر راه رسالت رسول خدا(ص)بود.
پىنوشتها:
1ـ ربيع الابرار،ج 1،ص 224،مروج الذهب،ج 1،ص 265،معجم البلدان،ج 4،ص 400
2ـ تفسير المنار،ج 10،ص 420،الميزان،ج 3،ص 398
3ـ مجمع البيان،ج 10،ص .545
4ـ ابراهيم، 37
5ـ بقره، 127
6ـ ابراهيم،35،بقره، 126
7ـ عنكبوت، 67
8ـ التين، 4
9ـ نك:سنن النسائى،ج 2،ص 333،مسند احمد،ج 1،ص 228،361 و نك:الصحيح من السيرة النبى(ص)،ج 3،ص 308
10ـ فقه السيرة،ص 30،به نقل از:الصحيح من سيرة النبى(ص)،ج 1،ص .166
11ـ آل عمران،20،مائده،92 و 99،نحل،35 و 82،نور،54،عنكبوت،18،يس،17،تغابن، 12
12ـ انساب الاشراف،ج 1،ص 239ـ 238
13ـ انساب الاشراف،ج 1،ص 67،المصنف،ابن ابى شيبه،ج 7،ص 336
14ـ انساب الاشراف،ج 1،ص 239،وفاء الوفاء،ج 1،ص 222
15ـ انساب الاشراف،ج 1،ص 133،بحار الانوار،ج 18،ص 198،السيرة النبويه،ابن هشام،ج 1،صص 271ـ270،عيون الاثر،ج 1،ص 191
16ـ نك:حياة الصحابه،ج 1،ص 81ـ 65
17ـ حياة الصحابه،صص 81ـ80،السيرة النبوية،ابن كثير،ج 1،ص 462،الطبقات الكبرى،ج 1،ص 216
18ـ اسلام،بررسى تاريخى،ص 43ـ 42