موقعيت اجتماعى زن نزد اعراب يا زنده به گور كردن دختران
كتاب: فروغ ابديت، ج 1، ص 48
نويسنده: جعفر سبحانى
زن محروميت عجيبى در ميان آنان داشته و با فجيعترين وضع زندگى مىكرده است. گذشته از اين،آيات قرآنى كه در مذمت اعمال ناشايست آنان،نازل گرديده است، انحطاط اخلاقى آنان را در اين قسمت روشن مىسازد.قرآن كريم،عمل ناشايست آنان(كشتن دختران)را چنين حكايت مىكند و مىفرمايد:
و اذا المؤودة سئلت (1)
يعنى روز قيامت روزى است،كه از دختران زنده به گور شده سئوال مىشود!راستى انسان بايد تا چه اندازه گرفتار انحطاط اخلاقى باشد،كه ميوه دل خود را پس از رشد و نمو،يا در همان روزهاى ولادت،زير خروارها خاك پنهان كند،و از فرياد و ناله او متاثر نشود!
نخستين طايفهاى كه در اين موضوع پيش قدم شدند،قبيله«بنى تميم»بودند.«نعمان بن منذر»،فرمانرواى عراق،براى سركوب كردن مخالفان با لشكر انبوهى مخالفان خود را تار و مار ساخت.اموال آنان را مصادره و دختران آنها را اسير كرد. نمايندگان«بنى تميم»،به حضور او رسيدند،و درخواست كردند كه دختران آنها را بازگرداند ولى به خاطر اينكه برخى از اسيران در محيط زندان،ازدواج كرده بودند، «نعمان»آنان را مخير كرد كه:يا روابط خود را با پدران قطع كنند و در آن سرزمين با شوهران بسر ببرند،و يا اينكه طلاق گرفته به وطن خود بازگردند.دختر قيس بن عاصم، محيط زناشوئى را مقدم داشت.آن پيرمرد سالخورده كه يكى از نمايندگان قبيله«بنى تميم»بود،از اين عمل سخت متاثر شد و با خود عهد كرد كه بعد از اين دختران خود را، در آغاز زندگى نابود سازد،و كم كم همين رسم به بسيارى از قبائل سرايت كرد.
وقتى قيس بن عاصم،خدمت رسول اكرم«ص»شرفياب شد،يكى از انصار،از دختران وى سئوال نمود.«قيس»،در پاسخ گفت:من تمام دختران خود را زنده به خاك كردهام،و كوچكترين تاثر در دل خود احساس ننمودهام(مگر يكبار!)،و آن موقعى بود كه من در سفر بودم،و ايام وضع حمل همسرم نزديك بود.اتفاقا سفرم به طول انجاميد،پس از مراجعت،از حمل همسرم پرسيدم.وى در پاسخ من گفت:به عللى،بچه،مرده به دنيا آمد،ولى در واقع دختر زائيده بود،و از ترس من،دختر را به خواهران خود سپرده بود.سالها گذشت و ايام جوانى و طراوت دختر فرا رسيد،و من كوچكترين اطلاعى از داشتن دخترى نداشتم.تا اينكه روزى در خانه نشسته بودم،ناگهان دخترى وارد خانه شد،و سراغ مادرش را گرفت،دخترى بود زيبا و گيسوانش را بهم بافته و گردن بندى در گردن انداخته بود.من از همسر خود پرسيدم كه اين دختر زيبا كيست؟وى در حالى كه اشك در چشمانش حلقه زده بود،گفت:اين دختر تو است.همان دختريست،كه هنگام مسافرت تو به دنيا آمده،از ترس تو پنهان كرده بودم.سكوت من در برابر همسرم، نشانه رضايتبود.او تصور كرد كه من دستخود را،آلوده به خون وى نخواهم كرد.لذا روزى همسرم با خيال مطمئن از خانه خارج گرديد،من به موجب پيمان و عهدى كه داشتم،دست دخترم را گرفته به يك نقطه دوردستبردم،در صدد حفر گودال برآمدم. هنگام حفر،دختر مكرر از من مىپرسيد كه:«منظور از كندن زمين چيست؟!»پس از فراغ دست وى را گرفته،كشان كشان او را در ميان گودال افكندم،و خاكها را به سر و صورت او ريخته،و به نالههاى دلخراش وى گوش ندادم.
او همچنان ناله مىكرد و مىگفت:«پدر جان مرا زير خاك پنهان مىسازى؟! و در اين گوشه تنها گذارده به سوى مادرم برمىگردى؟!» ولى من خاكها را مىريختم تا آنجا كه او زير خروارها خاك پنهان گرديد،و خاك او را فراگرفت.
آرى،يگانه موردى كه دلم سوخت،همين مورد است.وقتى سخنان قيس پايان يافت،چشمهاى رسول خدا«ص»پر از اشك شده بود،اين جمله را فرمود:«ان هذه لقسوة و من لا يرحم لا يرحم»،يعنى اين عمل يك سنگ دلى است وملتى كه رحم و عواطف نداشته باشند،مشمول رحمت الهى نمىگردند! (2)
موقعيت اجتماعى زن نزد اعراب
زن در ميان آنان،مانند كالائى خريد و فروش مىشد،و از هر گونه حقوق اجتماعى و فردى،حتى حق ارث،محروم بود.روشنفكران عرب،زن را در شمار حيوانات قرار داده،و براى همين جهت در شمار لوازم و اثاث زندگى مىشمردند.در سايه اين عقيده،اين مثل: «و انما امهات الناس اوعية»:«مادران حكم ظروف را دارند كه فقط براى جاى نطفه آفريده شدهاند»،در ميان آنان رواج كامل داشت.
غالبا از بيم قحطى،و احيانا از ترس آلودگى،دختران خود را روز اول تولد،سر مىبريدند.و يا از بالاى كوه بلند به دره عميقى پرتاب مىكردند و گاهى در ميان آب غرق مىنمودند.قرآن،كتاب بزرگ آسمانى ما،كه در نظر خاورشناسان غير مسلمان،لااقل به عنوان يك كتاب تاريخى و علمى دست نخورده شناخته مىشود،در اين باره سرگذشت عجيبى را نقل مىكند و مىگويد:«هنگامى كه خبر تولد دختر به يكى از آنها داده مىشد، رنگ وى سياه مىگرديد و در ظاهر،خشم خود را فرو مىبرد و بر اثر اين خبر بد،از قوم خود متوارى مىگرديد،و نمىدانست آيا مولود مزبور را با خوارى،نگاهدارد؟! يا در خاك پنهان سازد،راستى چه حكم و قضاوت زشتى دارند؟». (3)
اسف انگيزتر از همه نظام ازدواج آنان بود كه در جهان نظيرى نداشت.مثلا،براى همسر،حد معينى قائل نبودند و براى خالى كردن شانه از زير بار مهريه،زنان را اذيت مىكردند و چنانكه زنى بر خلاف عفت رفتارى مىنمود،مهر او به كلى از بين مىرفت. گاهى از همين قانون سوء استفاده كرده،زنان خود را متهم مىساختند تا بتوانند از دادن مهر امتناع ورزند.گرفتن همسران پدر،در صورت طلاق يا مرگ پدر،براى اولاد اشكال نداشت.هنگامى كه از شوهر خود طلاق مىگرفتند،حق ازدواج منوط به اذن شوهر اول بود.و اذن شوهر نخستين هم غالبا با دريافت مهر انجام مىگرفت!وارثها، زن را نيز مانند اثاث خانه تملك مىكرده،و با افكندن روسرى به سر زن،مالكيتخود را اعلام مىنمودند.
پىنوشتها:
1. سوره تكوير/8.
2. ابن اثير،در«اسد الغابه»،ماده قيس،از او نقل كرده كه پيامبر«ص»پرسيد:تاكنون چند دختر زنده بگور كردى،گفت:12 دختر.اين سرگذشت در كتاب«حياة محمد»،نگارش«محمد على سالمين»ص 24-25 نقل شده است.
3. سوره نحل/60.