قبيله و ساختار آن

قبيله و ساختار آن
كتاب: تاريخ سياسى اسلامى، ص 47
نويسنده: دكتر صادق آيينه‏وند
قبيله در عرب به جماعتى اطلاق مى‏شود كه بر اساس«نسب»و«خون»به همكارى در جهت بهبود معيشت خود دست زده باشند.اصل مشترك در همه قبيله‏ها«نژاد»و«سرزمين»بود.نيرومندترين چيزى كه در واقع ستون حفظ و تداوم قبيله بود و خون و نژاد و وطن را حفظ مى‏كرد،عنصر«عصبيت»بود .
فرد عضو قبيله بايد در حفظ اين رابطه و استحكام و تداوم آن كوشا باشد و حتى از جان و مال خود دريغ نكند.اگر جرمى رخ مى‏داد،همه قبيله بايد تاوان آن را مى‏پرداخت و اگر افتخارى نصيب قبيله بود،همه را شامل مى‏شد.اين اصل حتى به عنوان عامل خير و شر،منشاء وجدانى پيدا كرده بود،چنانكه مى‏گفتند:«فى الجريرة تشترك العشيرة» (1) :يعنى در گناه عضوى از قبيله همه قبيله شريك‏اند.گاه براى تقويت و تشكل بيشتر،قبايل ضعيف با پيمان«حلف»خود را در قبيله بزرگتر و نيرومندتر ادغام مى‏كردند،اين امر در جاهليت در تكوين و تقويت قبايل نقش مهمى را بازى كرده است.به مجرد آنكه قبيله‏اى با پيمان،خود را در پناه قبيله ديگر قرار مى‏داد،بر قبيله نيرومند بود كه از تمام شئون و حيثيات قبيله هم پيمان،دفاع كند.
شيخ قبيله:رهبرى قبيله را مردى مسن،مجرب،عاقل، شجاع و ثروتمند به عهده مى‏گرفت.طبيعى بود كه قبيله آنگاه تن به اطاعت مى‏داد كه كسى را با اين صفات يافته باشد.شيخ قبيله مسئول صلح و جنگ و پيمان و برپايى مراسم مهمانى قبيله بود.او بود كه بايد قبيله را در تقسيم غنائم و نيز پرداخت خونبها و كمك به نيازمندان و آزادى اسراى قبيله و ديگر كارها راهنمايى و رهبرى كند.
عضو قبيله بايد نظام قبيله را مى‏پذيرفت و در برابر از حقوق و امكانات مساوى بهره مى‏برد .هيچ عضوى حق نداشت از رأى و دستور شيخ قبيله و يا از سنت و نظام قبيله گام بيرون نهد و وحدت قبيله را از هم بپاشد.اگر چنين مى‏كرد به عنوان«خليع»براى هميشه از قبيله طرد و اخراج مى‏شد و اين بدترين عقوبت بود.
قبيله از سه بخش تشكيل مى‏شد:
1ـخلص:فرزندان اصيل قبيله از نظر خون و نژاد كه اعضاى اصلى و درجه يك قبيله را تشكيل ميدادند.
2ـعبيد:اسرا و بندگان از اطراف و شهرهاى ديگر بودند.
3ـموالى:اينان عضو درجه دو قبيله بودند كه يا به همسايگى و يا به لحاظ پيمان عضويت قبيله را پذيرفته بودند. (2)
جنگ و خونخواهى دو عامل بودند كه غالب فكر و عمل قبيله را به خود اختصاص مى‏داد و قبيله و اعضاى آن پيوسته براى انجام يكى از اين دو در تلاش و ستيز بودند.هر عملى كه در جهت تقويت و استحكام قبيله و هم در تحكيم وحدت آن مثمر و مفيد بود،براى عرب ارجمند و امرى مطاع بود.
پى‏نوشت‏ها:
1ـالجاهلية.ص 44 (به نقل از مجمع الأمثال ميدانى.)
2ـالجاهلية.ص 60ـ .59

ارسال نظر