شرايط سياسى و اجتماعى جزيرة العرب و زمينه‏هاى رشد اسلام

شرايط سياسى و اجتماعى جزيرة العرب و زمينه‏هاى رشد اسلام
كتاب: تاريخ سياسى اسلام، سيره رسول خدا، ص 309
نويسنده: رسول جعفريان
مناسبات ويژه‏اى كه در جزيرة العرب در بعد اجتماعى و سياسى ميان مردم وجود داشت،از جهاتى مى‏توانست ناخواسته محيط را براى توسعه اسلام آماده سازد،اين مطلب را مى‏توان در چند نكته توضيح داد:
1ـوضعيت سياسى جزيرة العرب عبارت از زندگى قبايل مختلفى بود كه تحت سلطه هيچگونه حاكميت سياسى واحدى نبودند.هر قبيله براى خود حاكميت مستقل از ساير قبايل داشت به طورى كه مى‏توان حكومت آنان را نوعى«ملوك الطوايفى»دانست.از اين رو قدرت آنها پراكنده و فاقد رهبرى واحد بود،اين وضعيت سبب شد تا مانع عمده‏اى كه در اين اعصار به نام«امپراطور»يا«شاه»يا«قدرت مركزى»در برابر نهضتهاى مردمى وجود داشته و دارد،در جزيرة العرب وجود نداشته باشد،در تاريخ شاهديم كه اين قدرتهاى مسلط با ايجاد زنجيره قدرت در همه نقاط تحت سلطه،هر حركتى را زير نظر داشته باشند.اما در آن دوران جزيرة العرب از اين خطر بر كنار بود،قبايل مختلف حاكميتهاى مستقل از هم داشتند و ميان آنان درگيريها و رقابتهايى براى گرفتن امتياز جريان داشت.
اسلام در حالى گسترش يافت كه از نظر سياسى در منطقه خود فقط با قدرت«قريش»S>رو در رو بود.قريش نيز به طوايف چندى تقسيم شده و تنها گروه خاصى از آنها در برابر رسول خدا(ص)قرار داشتند.دكتر جواد على تأكيد دارد كه هيچ گونه حكومت مركزى در مكه وجود نداشت،بلكه حكومت از آن سران و متنفدان بود كه بر پايه وجاهت و شرافت خود در ميان مردم مطاع بودند. (1) اختلافات موجود در اين وضعيت سياسى در مكه،به سود دعوت آن حضرت بود،زيرا درست به دليل وجود اين شرايط سرايت اسلام به قبايل ديگر با مشكل مواجه نمى‏شد.مدينه هم كمك شايانى به گسترش اسلام كرد،زيرا هنگامى كه پيامبر(ص)حكومت تشكيل داد،همه قبايل براى حل اختلاف خود آن را پذيرفتند.دشمنان حكومت اسلامى مدينه قبايل متفرقى بودند كه گر چه گاهى با يكديگر متحد مى‏شدند،اما معمولا پيوندى با همديگر نداشته و به همين دليل كارى از پيش نمى‏بردند.
در اينجا بايد به نكته ديگرى هم توجه داشت.در حقيقت،اگر از زاويه ديگر به وضعيت سياسى اين قبايل بنگريم،راه را براى ايجاد نوعى امپراطورى و اتحاد فراهم مى‏بينيم.انفجار جمعيت قبايل در جزيرة العرب امرى روشن است.ادامه اين وضعيت،به طور عادى،به غلبه يكى از قبايل بر ديگران مى‏انجامد،قبيله‏اى كه به گفته ابن خلدون از عصبيت برتر برخوردار باشد.پيامبر (ص)قريشى با تكيه بر قدرت دينى،توانست شرايط لازم را براى ايجاد تمركز فراهم آورد.
2ـنكته ديگرى كه از نظر سياسى حائز اهميت است،فقدان سلطه خارجى در جزيرة العرب بود،قدرتى كه براى حفظ منافع خود در امور داخلى اعراب دخالت كرده و از قدرت يافتن هر گروه مخالف منافع خود جلوگيرى كند،در آن سامان وجود نداشت.بخشهاى اصلى جزيرة العرب بر خلاف مناطقى چون يمن،عراق و شام كه تحت نفوذ يكى از دو قدرت ايران و روم قرار داشت،منطقه آزاد به حساب مى‏آمد.اين بدان جهت بود كه چيزى به نام«منافع»در اين سرزمين وجود نداشت.جاحظ بر اين نكته واقف گشته و تأكيد مى‏كند كه كسى را رغبت غلبه بر شهر مكه نبود. (2) همين زمينه سبب شد تا رسول خدا(ص)از عدم وجود سلطه خارجى،بهره گرفته و بدور از چشم آن قدرتها،نظامى قوى و دولتى نيرومند بوجود آورد،قدرتى كه توانست در موقعيت مناسب،آن قدرتها را در خانه خودشان به شكست بكشاند،طبيعتى است كه اگر آنها از اين جريان آگاهى داشتند،از همان ابتدا مانع رشد آن مى‏شدند،اما موقعيت جزيرة العرب چنان بود كه بدور از چشم آنها،اسلام در آن گسترش يافته و نيرومند شد.ـاز جمله مسايلى كه در اين رابطه حايز اهميت است،موقعيت اجتماعى جزيرة العرب در آن دوران است.مهمترين ويژگى حيات اجتماعى جامعه جزيرة العرب زندگى قبيله‏اى بود.افراد در پناه قبيله خود مى‏زيستند و جز سران قبيله كسى بر آنان تسلط نداشت.هر فردى از ناحيه قبايل ديگر مورد تجاوز قرار مى‏گرفت.حمله به قبيله متجاوز،امرى طبيعى و پيامد قطعى آن حادثه بود.وقتى اسلام انتشار يافت بسيارى از افراد قبايل مختلف بدان گرويدند،آنها هر يك براى خود طايفه و قبيله‏اى داشتند و قريش آزاد نبود كه افراد ساير قبايل را نيز مورد سختگيرى و تحت فشار قرار دهد.در اين ميان بسيارى از قبايل،خطر دين جديد را براى«معتقدات قبلى»خود درك نمى‏كردند و لذا از گرويدن برخى افراد خود به«دين جديد»ممانعتى،عمل نمى‏آوردند.در اين شرايط،افراد مختلف مسلمان در پناه عشيره و قبيله خود محفوظ مى‏ماندند،و تنها مسلمانانى چون بلال،عمار،خباب بن ارت كه در مكه طايفه و قبيله و حمايتگرى نداشتند،مورد آزار و شكنجه قرار مى‏گرفتند، (3) گر چه اين ممكن بود كه خانواده يك تازه مسلمان،خود به تعذيب وى بپردازند و او را حبس كنند.رسول خدا(ص)خود از كسانى بود كه با حمايت«بنى هاشم»و بخصوص حمايتهاى دليرانه ابو طالب عليه السلام مصونيت داشت،«ابو طالب»مؤمنى فداكار و با تدبير بود كه در لباس تقيه به حمايت از پيامبر(ص)پرداخت.گفته شده است كه وقتى قريش تصميم گرفت دشمنى خود را بر ضد رسول خدا شدت دهد و مسلمانان بنى هاشم به اجبار روانه شعب ابى طالب روانه شدند،به موازات آمدن مسلمانان بنى هاشم به شعب،طايفه نامسلمانان بنى هاشم نيز به آنها ملحق شدند .اين همراهى به سبب روابط قبيلگى آنان با رسول خدا(ص)بود. (4) امير مؤمنان على عليه السلام در اين مورد مى‏فرمايد:«[قريش‏]ناچارمان كردند تا به كوهى دشوار گذار بر شويم و آتش جنگ را براى ما برافروختند.اما خدا خواست تا ما پاسدار شريعتش باشيم و نگاهدار حرمتش،مؤمن ما از اين كار خواهان مزد بود و كافر ما از تبار خويش حمايت مى‏نمود.آن كه از قريش مسلمان گرديد،آزارى كه ما را بود،بدو نمى‏رسيد.چه،يا همسوگندى داشت كه پاس او را مى‏داشت،يا خويشاوندى كه به يارى وى همت مى‏گماشت،پس او از كشته شدن در امان بود.» (5) بهر حال حمايت كامل بنى هاشمـجز ابو لهب و ابو سفيان بن حارث بن عبد المطلبـاز رسول خدا (ص)،سبب امنيت و مصونيت آن حضرت بود،هنگامى كه ابو طالب در سال دهم بعثت(عام الحزن)در گذشت،پيامبر(ص)با مشكلات فراوان جدى مواجه گرديد. (6) اين مسأله كه خداوند به رسولش فرمان داد تا در آغاز دعوت اسلامى،خويشاوندان نزديك خود را دعوت به اسلام نمايد و آنان را بيم دهد (7) شايد يك علتش آن باشد كه آنان با گرويدن خود به اسلام،علاوه بر حمايت از پيامبر(ص)به عنوان پيامبر خدا،از او به عنوان عضوى از خاندان خود نيز حمايت مى‏كردند.به هر روى،در نظام جاهلى،روابط قبيله‏اى عاملى براى حفظ جان افراد به حساب آمده و در كنار آنـهمان طور كه امير مؤمنان(ع)اشاره فرموده استـپيمانهايى كه افراد با قبايل ديگر داشتند،موجب ايمنى آنان از آزار و شكنجه مى‏گرديد. (8)
4ـدر نظام اجتماعى اعراب،الگوى مردم،رئيس قبيله بود.در انتخاب رئيس قبيله،علاوه بر جنبه‏هاى ارثى،خصلتهايى مانند سخاوت،شجاعت،دانايى و امثال آن مؤثر بود.پس انتخاب افراد قبيله،تابع محض رئيس خود بودند و در هر راهى كه او قدم مى‏گذاشت از او پيروى مى‏كردند.افراد قبايل در پذيرش يا رد اسلام بيشتر به رئيس يا رؤساى قبيله خود توجه داشتند و تا وقتى آنها به«دين جديد»نمى‏گرويدند،افراد عادى قبايل نيز ميلى از خود نشان نمى‏دادند،اين وضعيت مى‏توانست به همان اندازه كه در دورى مردم از اسلام تأثير داشت در پذيرش آنها نيز مؤثر باشد.
در تمام دوره بعثت و حتى تا هنگام فتح مكه،جنبه منفى اين تأثير بيشتر مطرح بود،چرا كه اغلب رؤساى قبايل نگاهشان به قريش بود و تا وقتى قريش در برابر اسلام مقاومت مى‏كرد،آنها نيز تسليم نمى‏شدند،البته در همان دوران شاهد تأثير گرويدن برخى از رؤساى قبايل در گرويدن مردم به اسلام هستيم،اين مطلب به صورت قابل توجهى درباره اسلام آوردن«سعد بن معاذ»و اثر آن در افراد قبيله‏اش،نقل شده است. (9) در واپسين روزهاى سقوط قريش در مكه،قبائل مختلفى در مقابل اسلام سر فرود آوردند،در سال نهم و دهم هجرى يكباره رؤساى قبايل نزد پيامبر(ص)آمده اسلام را پذيرا شدند،اگر چه قرآن پذيرش‏اسلام را توسط آنان،ايمان تلقى نكرده و تسليم شدن ياد كرده است. (10)
5ـمسأله حق جوار نيز در برخى شرايط وسيله‏اى براى حفظ جان برخى از مسلمانان شد.زمانى كه فردى از يكى از اشراف درخواست حق جوار مى‏كرد و او مى‏پذيرفت،هيچ كس نمى‏توانست به او آزارى برساند.گفته شده:زمانى كه بعضى مهاجران حبشه به مكه باز گشتند،كسانى از آنها كه شرايط را دشوار ديدند در جوار برخى از اشراف مكه در آمدند،عثمان بن عفان در جوار ابو احيحه،ابو حذيفة بن عتبه در جوار اميه،معصب بن عمير در جوار نضر بن حارث(يا در جوار ابو عزيز بن عمير برادرش)و زبير بن عوام در جوار زمعة بن مسعود و ابن عوف در جوار اسود بن عبد يغوث در آمدند.از ميان آنان عثمان بن مظعون كه در جوار وليد بن مغيره در آمده بود،شرافت مسلمانى را برتر از آن دانست كه در جوار مشرك برود.او با نفى جوار،شكنجه و آزار را بر خود روا شمرد (11) بايد به حق جوار،حلفهاى موجود ميان قبايل،طوايف و افراد را نيز افزود. (12)
از جمله اخلاقيات سياسى عرب جاهلى تعهدى بود كه افراد در قبال بيعت با رئيس قبيله داشتند،اين تعهد با قبايل همپيمان نيز تا وقتى طرف مقابل اعلام انصراف نكرده بود،وجود داشت و رعايت مى‏شد.اكثر كسانى كه مسلمان مى‏شدند،با دادن دست بيعت به پيامبر،حمايت خود را از او اعلام مى‏داشتند،اين انعقاد پيمان(كه موضوع آن نيز در بسيارى از موارد روشن مى‏شد)در طى بيست و سه سال،به دفعات ميان پيامبر(ص)و اصحاب او تحقق يافت.علاوه بر اين كه تك تك افراد چنين بيعتى با پيامبر(ص)انجام مى‏دادند،پيمانهايى دسته جمعى مانند«عقبه اولى»و«عقبه ثانيه»و«بيعت رضوان»با پيامبر(ص)صورت گرفت.پيامبر(ص)در پيمان«عقبه ثانيه»دوازده نفر را به عنوان نماينده تعيين كرد و اين بدان معنا بود كه بيعت دسته جمعى آنان را در حضور و با شركت دوازده نفر از چهرگان خودشان تحقق يافته است.آنها بايد نقش خود را در عمل بخوبى نشان داده و اين عده پاسخگوى واقعى عمل به اين پيمان باشند.بيعت و اهميت آن نزد عرب اين نتيجه را نيز داشت كه اگر حتى بيعتى ناحق صورت مى‏گرفت عرب خود را ملزم به حمايت از آن مى‏دانست.بعدها با تفصيل بيشترى در اين باره سخن خواهيم گفت.
«تعصب»عربى خود جايگاه ويژه‏اى در نظام اجتماعى قبايلى داشت،تعصب نسبت به حفظ شخصيت قبيله،نشان دادن عكس العمل در حمايت از افراد قبيله،و در مجموع حفظ روابط قبيله خودى.تعصب،جداى از روابط قبيله‏اى نيز بعنوان يك اصل در سراسر زندگى‏آنان حضور داشت،و بعدها همين تعصب تا حدودى در خدمت اسلام قرار گرفت چه،اصل مزبور در خدمت اعتقاد جديد قرار گرفت.«رقابت»در ميان قبايل نيز كم و بيش،هم در زمان پيامبر و هم بعد از آن،در جهاتى سبب رشد بود،همچشمى«اوس»و«خزرج»در مدينه سبب مى‏شد كه هر زمان يكى از آن دو،مأموريتى نظامى انجام دهد و ديگرى خواستار انجام مأموريتى نظير آن مى‏شد.سه نكته اخير تأثير محدودى در رشد اسلام داشته و در مواردى نيز مانع رشد اسلام شده است.
بعدها تعصب جاهلى و قبيله‏اى مجددا زنده گرديد و دشواريهاى متعددى را براى اسلام بوجود آورد.مشكلات مربوط به مسأله رهبرى پس از رسول خدا(ص)،تا اندازه‏اى ريشه در اخلاقيات سياسى عرب جاهلى و تعصبات واهى قبيله‏اى داشت.
پى‏نوشتها:
1.المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام،ج 4،ص 48
2.رسائل الجاحظ،ج 1،ص 187(تحقيق:عبد السلام هارون).
3.انساب الاشراف،ج 1،ص 197ـ156،طبقات الكبرى،ج 3،ص 248،شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد،ج 13،ص .255
4.شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد،ج 14،ص 65،انساب الاشراف،ج 1،ص .230
5.نهج البلاغه،نامه نهم.
6.السيرة النبوية،ابن هشام،ص 416،شرح نهج البلاغه،ج 14،ص 61،تاريخ اليعقوبى،ج 2،ص 36،الصحيح من سيرة النبى(ص)،ج 2،ص 125ـ124،سيرة ابن اسحاق،ص .243
7.آيه«و انذر عشيرتك الاقربين»سوره شعراء، 214
8.نك:تفسير المنار،ج 10،ص 149
9.الصحيح من سيره النبى(ص)،ج 2،ص 200،حياة الصحابه،ج 1،ص 170 از:البداية و النهايه،ج 3،ص‏152،وفاء الوفاء،ج 1،ص .27
10.حجرات، 14
11.انساب الاشراف،ج 1،ص 227
12.نهج البلاغه،نامه نهم.

ارسال نظر