کربلا فصل شیدایی با توست...

به نام خدا

یا حسین! کربلا فصل شیدایی با توست ،آهنگ دلشدگی مان قصد کویت را کرد، نظری کردی آخر و دلمان را نور باران کردی.

اکنون می خواهم برسم به حریمت شبیه تمام روزهایی که رسیده ام به اینکه جز تو ،کسی را ندارم! باز هم بایستم در بین الحرمین ،همان جا که من و محمد، همسرم به شما سلام می دادیم. دست بر سینه که نه ،دست بر قفس پر بسته ی جانم.

سلامت می دهم ای پسر علی (علیه السلام) . ای پسر هر چه نور ،ای ارباب جان.

و دلم تو را چه کسی خواهد سرود ؟ ای هر چه بود و نبود...

سلام بر تو ای لطافت لطیف خشک این کویر ،ای که هر چه چشمه و قناعت از تو جوشیدن می گیرد،ای که باد ،حیران شده ی مقام رعنای توست ،ای که باران فقط نمی از سخاوت دستان بی حد توست،ای که هر چه کریم به پیش پای کرامت تو قافیه کم می آورد، ای که خود، عشقی و شهید راه عشق شدی، ای که در عرفات راه کج کردی و میهمان این شهر شدی ،چگونه سلامت دهم ای مقتدا؟

سلام بر تو ای روشنی،ای ملجا و پناه ،

ندیده بودمت

یک درد داشتم ...

حالا که دیدمت ... هزار و یک درد!!!

چطور دور از تو و کرب و بلایت نفس بکشم؟؟؟

آری کربلا فصل شیدایی با تو بود

ای کاش همیشه بهاریه تو بمانم...


ارسال نظر